تلمود
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
تلمود ( به عبری תלמוד) یکی از کتابهای مذهبی یهود میباشد که از تالیفات خاخامها میباشد. این کتاب دارای دو بخش میشناه משנה و جیمارا גמרא میباشد.
تلمود :تلمود در لغت به معنای آموزش و تعلیم است . (زبان عبری با زبان عربی بسیار نزدیک است و تلمیذ به معنای فراگیرنده ی آموزش که در عربی به کار می رود هم ریشه با نلمود است ) . این مجموعه فرهنگی کامل از نظام عقیدتی و عمل آیین یهود است که اززمان پیدایش تا به حال مورد توجه آنان بوده .تلمود توسط کاهنان و علمای (فریسی)یهود تدین شده است . به نوعی می توان گفت تلمود تفسیری جامع از کتاب مقدس است . بعد از اسارت بابلی یهودیان در شرح و تفسیر به دو دسته تقسیم شدند .فریسیان که معتقد به شرح و تفسیر بودند و عالمان آنان دست به نگارش تلمود زدند .صدوقیان که سنت شفاهی را قبول نداشتند و اجازه ی شرح و تفسیر نمی دادند . که صدوقیان در طول تاریخ از بین رفتند و فریسیان باقی ماندند . دو عنوان برای تلمود وجود دارد ۱- تلمود اورشلیمی (فلسطینی) ۲- تلمود بابلی . که فرق میان این دو در تفاوت میان گمارا(تفسیر مکمل)ِ تفسیر اصلی(میشنا) تلمود است که توسط عالمان اورشلیمی و بابلی نگارش شده . تفسیر بابلی در طول ۵۰۰ (نیمه قرن اول تا آخر قرن۵ میلادی) و تفسیر اورشلیمی در طی ۳۰۰ سال (اول قرن ۳ تا اواخر قرن ۵ ) نگارش شده .
بخش اول تاريخ 1
تَلمود چيست؟
اگر كتاب مقدس سنگ زاويه و شالوده يهوديت باشد، تلمود(1) ستون اصلى آن خواهد بود كه از فراز بنيادها سربرآورده، كل بنا و عمارت معنوى و عقلانى يهوديت را پشتيبانى مىكند. تلمود از بسيارى جهات، مهمترين كتاب در فرهنگ يهودى و ستون فقرات خلاقيت و حيات ملى آن است. هيچ كتابى نمىتوان يافت كه بهاندازه تلمود، برنظريه و عمل زندگى يهودى، شكلدهى به محتوا و مضامين معنوى آن و ايفاى نقش راهنماى رفتار، تأثير داشته باشد. قوم يهودى هميشه به خوبى مىدانسته است كه ماندگارى و بالندگى او در مطالعه تلمود است و دشمنان يهوديت نيز اين واقعيت را دريافتهاند. اين كتاب با بىاحترامىها، ناسزاها و افتراهاى زيادى روبهرو شد و در قرون وسطى، بارها در شعلههاى آتش سوخت؛ اين اواخر نيز همان توهينها نسبت به آن روا داشته مىشود. هر از چندى، مطالعه تلمود ممنوع مىشده است؛ زيرا كاملاً آشكار بوده كه اگر جامعه يهودى از مطالعه اين اثر باز ايستد ديگر اميدى به ماندگارى نخواهد داشت. تعريف رسمى تلمود عبارت است از: خلاصهاى از شريعت شفاهى كه پس از قرنها تلاش عالمانه دانشمندان مقيم فلسطين و بابل، در آغاز قرون وسطى (با تفاسير جديد) به بار نشسته است. تلمود از دو بخش اصلى تشكيل مىشود: ميشنا(2)، كتابى حاوى هَلاخا (شريعت) كه به زبان عبرى نوشته شده است؛ و تفسير ميشنا معروف به تلمود (يا گِمارا(3))، كه معناى خاص آن خلاصهاى از بحث و تبيين ميشنا به زبان نامأنوس آرامى - عبرى است. اما اين توضيح، برخلاف ظاهرش كه درست به نظر مىرسد، گمراهكننده و غيردقيق است. تلمود گنجينه هزاران ساله حكمت و خرد يهودى است و شريعت شفاهى كه به قدمت و اهميت شريعت نوشته (تورات) است، در آن تجلى مىيابد. تلمود مجموعهاى شامل شريعت، حكايت و فلسفه است؛ آميزهاى از منطق بىنظير و واقعبينى زيركانه، تاريخ و علم تجربى، و حكايتها و فكاهىها. اين كتاب جُنگى است از مطالب ضد و نقيض: چارچوب آن منظم و منطقى است؛ هر واژه و اصطلاحى در آن، مورد تدوين دقيق و موشكافانه قرار گرفته و قرنها پس از كار اصلى گردآورى، به انجام رسيده است. با اين حال، همچنان بر تداعى آزاد، همانند رمانهاى جديد كه سيلان ذهن و تسلسل خاطرات در آن موج مىزند بر پيوند خوردن انديشههاى گوناگون استوار است. اگر چه موضوع اصلى تلمود تفسير و شرح كتاب شريعت است، با اين حال، اثرى هنرى است كه از قانونگذارى و كاربرد عملى آن فراتر مىرود. تلمود با آن كه تا زمان حاضر، منبع اوليه شريعت يهود است، نمىتوان آن را به تنهايى مرجعى براى صدور حكم شرعى دانست. تلمود با مسائل انتزاعى و كاملاً غيرواقعى، با همان شيوه برخورد با معمولىترين وقايع در زندگى روزمره روبهرو مىشود. در عين حال، در پرهيز از اصطلاحات انتزاعى موفق است. با آن كه مبتنى بر اصول سنت و انتقال حجّيت از نسلى به نسل ديگر است، اشتياق آن به طرح سؤال و بازانديشى درعهد وديدگاههاى مسلّم وپذيرفته شده و يافتن علل اساسى، بىنظير است. در روش بحث تلاش مىكند تا به باريكبينىهاى رياضى نزديك شود؛ با اين حال از كاربرد نمادهاى رياضى يا منطقى مىپرهيزد. بهترين راه براى شناخت و درك تلمود، تحليل اهداف نويسندگان و گردآورندگان آن است. هزاران دانشمندى كه عمر خويش را در مجادله و گفتوگو در صدها مركز كوچك و بزرگ آموزشى صرف كردند، چه هدفى داشتند؟ پاسخ اين پرسش را بايد در نام اين اثر يافت: تلمود، يعنى مطالعه و يادگيرى. تلمود تجسّم مفهوم بلند ميصواىِ تلمود تورا(4)، تكليف شرعى يادگيرى و مطالعه تورات، دانشاندوزى و خردورزى است، تحصيلى كه خود، هدف تلمود و پاداش آن است. در اين باره يكى از حكيمان تلمودى كه از او چيزى جز نام و اين كلمه قصار براى ما باقى نيست، گفته است: آن را بارها و بارها زير و رو كنيد؛ چون همه چيز در تورات آمده است. آن را در زندگى لحاظ كنيد و با آن، پا به سن بگذاريد و هيچگاه آن را به كنار ننهيد؛ چون هيچ ارزش بالاترى وجود ندارد. بىترديد، مطالعه تورات اهداف عملى بىشمارى را تأمين مىكند، ولى منظور اصلى اينها نيست. مطالعه وابسته به درجه اهميت يا قابليت اجرايى مسائل موردبحث نيست. هدف اصلى و عمده آن، خود يادگيرى است. همچنين شناخت تورات نيز به معناى مراعات احكام آن نيست، بلكه خود غايت و هدف است. اين بدان معنا نيست كه تلمود به ارزشهاى نهفته در مباحث و دستمايههايى كه به مطالعه آنها مىپردازد بىتوجه است. برعكس، با تأكيد بسيار بيان شده است كه آن كس كه به مطالعه تورات بپردازد اما به آموختههاى خود عمل نكند، كاش هرگز متولد نشده بود. شيوه زندگى و رفتار يك دانشمند حقيقى الگوى زندهاى براى ديگران است. اما اين بخشى از جهانبينى عمومى تلمود است. براى طلبهاى كه به تعمق در متون مىپردازد، تحصيل پايانى جز شناخت ندارد. هر موضوعى كه با تورات، يا آن نوع زندگىاى كه در تورات ترسيم شده است، رابطه داشته باشد ارزش بررسى و تحليل را دارد و همواره براى دستيابى به درونمايه موضوع تلاش شده است. در فرايند مطالعه، هرگز اين پرسش مطرح نمىشود كه آيا اين تحليلها فايده عملى دارند يا خير؟ ما اغلب در تلمود با مجادلههاى طولانى و پرحرارتى روبه رو هستيم كه درباره مسائل گوناگون، به بررسى ساختار روش و تبيين نتايجى كه از آن به دست مىآيد، مىپردازد. دانشمندان تمامى اين تلاشها را انجام دادند با اينكه مىدانستند كه خودِ منبع مطرود شده است و از هيچگونه اهميت تشريعىاى برخوردار نيست. اين روىكرد همچنين روشن مىسازد كه چرا ما در تلمود بحثهايى را مىبينيم كه به مسائل گذشته دور مربوط مىشوند و طرح دوباره آنها بعيد مىنمايد. البته گاهى اتفاق مىافتد كه مسائل و مباحثى كه زمانى بىاهميت و نامربوط تلقى مىشوند، در زمان ديگرى اهميت كاربردى پيدا مىكنند. اين امر در حيطه علوم محض، پديدهاى عادى است؛ اما براى طلبه تلمود اين تحول اثر چندانى ندارد؛ چرا كه يگانه هدف او از همان آغاز، حل مسائل نظرى و كشف حقيقت است. در ظاهر، تلمود در امتداد مرزهاى يك رساله قانونى تدوين شده است و بسيارى از مردم به خطا، ماهيت آن را شرعى مىشمارند. تلمود موضوعهايى را كه با آنها سروكار دارد، يعنى هَلاخاى اصلى، آيات كتاب مقدس يا سنتهايى را كه از حكيمان منتقل شدهاند، پديدهاى طبيعى و اجزاء واقعيتى عينى تلقى مىكند. وقتى كه كسى با طبيعت رابطه برقرار مىسازد، نمىتواند ادعا كند كه فلان موضوع براى او جذّابيت يا ارزش دقت كردن ندارد. البته موضوعها از نظر اهميت، سلسله مراتبى دارند، اما همه آنها در اين كه وجود دارند و بايد به آنها توجه شود، يكسانند. هنگامى كه يك حكيم تلمودى به بررسى سنتى كهن مىپرداخت، آن را بيش از هر چيز يك واقعيت مىپنداشت و الزامآور بودن يا نبودن آن برايش تفاوت نمىكرد، بلكه اين امر جزئى از دنياى او بود و نمىشد از آن غفلت كرد. اين عالمان وقتى كه از يك نظريه يا منبع مطرود بحث مىكردند، همان موضعى را داشتند كه يك دانشمند علوم تجربى به هنگام تفكر درباره جاندارى دارد كه به خاطر ناتوانىاش در سازگارى با شرايط متغير، منقرض شده است. به عبارت ديگر، هرچند چنين جاندارى ناكام مانده و از گردونه هستى خارج شده است، اين امر از ارزش مطالعاتى آن نزد دانشمند علوم تجربى نمىكاهد. يكى از بزرگترين مشاجرههاى تاريخى، مشاجرهاى است كه به مدت بيش از يك قرن، ميان روش «بِت»(5) 1 مّاى، 3شَمّاى(6) و هيلل(7) وجود داشته است. اين نزاع، سرانجام با اين گفته حكيمانه مشهور كه «هر دو كلمات خداى جاويد(8) هستند، ولى تصميم مطابق با بِت هيلل است»، پايان يافت. البته ترجيح مكتبى بر مكتب ديگر، به اين معنا نيست كه آن ديگرى بر دركى نادرست استوار است؛ آن نيز تجلى خلاقيت و بيان «كلمات خداى جاويد» است. زمانى كه يكى از حكيمان به خود جرأت مىداد تا بيان كند كه فلان نظريه را مطلوب نمىداند، همكارانش او را سرزنش نموده، چنين مىگفتند: «شايسته نيست كه درباره تورات گفته شود اين خوب است و آن ديگرى خوب نيست.» چنين ديدگاهى در مورد يك دانشمند علوم تجربى نيز وجود دارد؛ او نيز مجاز نيست كه بگويد فلان آفريده برايش جذّابيتى ندارد. اين به معناى نفى مطلق ارزشگذارى (حتى اگر از روى علاقه باشد) نيست؛ چون ارزشگذارى اگر بر درك اين واقعيت استوار باشد كه هيچ فردى حق ندارد كه از نظر عينى صرف، قضاوت و يا تعيين كند كه فلان چيز فاقد زيبايى و جذّابيت است، مورد قبول است. اين شبيهسازى ميان دنياى طبيعى و تورات مسئلهاى كهن است و حكيمان درباره آن به تفصيل بحث كردهاند. يكى از قديمىترين اظهارنظرها در اين باره چنين است: «درست همانگونه كه معمار با استفاده از طرح و نقشه، ساختمانى را بنا مىكند، آن يگانه مقدس - تبارك و تعالى - نيز در آفريدن جهان، تورات را مبنا قرار داده است.» نتيجهاى كه از اين بينش به دست مىآيد اين است كه بايد ميان جهان هستى و تورات پيوندى خاص باشد؛ چون كه تورات بخشى از ذات طبيعت است، نه اينكه صرفاً تأمّلى سطحى از جهان طبيعى ارائه كند. اين شيوه تفكر موجب پيدايش اين ديدگاه شد كه هيچ موضوعى آن قدر عجيب و غريب يا باور نكردنى نيست كه نتوان در آن انديشه كرد. تلمود اثرى يكدست از يك نويسنده نيست؛ و به همين دليل، طيف گستردهاى از سليقهها را نشان مىدهد. وقتى كه چندين نفر در تدوين يك اثر [به طور همزمان] همكارى مىنمايند، در ذهن خودشان هدف خاصى را تعقيب مىكنند كه سرشت و جهتگيرى آن اثر را مشخص مىكند. اما تلمود نتيجه و حاصل تقرير انديشهها و بيانات تعداد زيادى از عالمان، در يك دوره طولانى است كه هدف نهايى هيچيك از آنها در آن زمان، خلق و كتابت يك اثر نبوده است. گفتهها و نظرهاى آنها ملهم از زندگى بود و از پرسشهاى طرح شده براى خود آنان و تبادل آراء ميان حكيمان گوناگون و شاگردانشان سربرمىآورد. به همين دليل، ما نمىتوانيم گرايشى روشن يا هدفى خاص را در تلمود بيابيم. [در اين كتاب] تا حد زيادى، هر بحثى نسبت به مباحث ديگر مستقل و بىبديل است و در عين حال، موضوعهاى مورد بحث، به يكديگر مربوط هستند. با اين همه، تلمود داراى سرشتى غيرقابل ترديد، خيرهكننده و مخصوص به خود است كه محصول كار يك فرد يا تدوينكنندگان آن نيست، بلكه محصولى جمعى است كه اوضاع قوم يهودى را در دورهاى معيّن نشان مىدهد. تمايز ميان اشخاص نهتنها در آنجا كه هزاران ديدگاه بدون ذكر نام مطرح شدهاند، بلكه در مواردى هم كه هويت نويسنده يا شارح معلوم است، كمرنگ و نامشخص است و روحيه عمومى حكمفرماست. هر اندازه هم كه اختلاف ميان دو حكيم شديد بوده، هر خوانندهاى درنهايت، با ملاحظه اتحاد و يگانگى حاكم بر همه آنها، به خصوصيات مشترك و همدلى آنان، اذعان خواهد كرد. از آنجا كه تلمود به موضوعها، عقايد و مشكلات مىپردازد، در طول قرنها، شيوه نقل ديدگاههاى مختلف به صورت زمان حالِ «اَبَيِه مىگويد، راوا مىگويد» در آن رشد كرده است. اين ويژگى در سبك، اين باور را منعكس مىكند كه اثر ذكر شده صرفاً ضبط تاريخى نظرهاى حكيمان دورههاى گذشته نيست و نبايد با ملاك و معيار تاريخى درباره آن قضاوت كرد. حكيمان تلمودى خود، بين شخصيتها و دورهها (روشن كردن اين مسائل در واقع مكمل تحقيق است) تمايز قائل مىشدند؛ اما اين تفاوتها را تنها زمانى نقل مىكردند كه ارتباط نزديكى با موضوع داشتند و در كار ارزشگذارى و تحقيق بهكار گرفته نمىشدند. به عقيده اين دانشمندان، زمان يك جريان پايدار نيست كه در آن، زمان حال هميشه گذشته را محو و نابود كند. اساساً حال و آينده به تعبيرى، رو به رشد تلقى مىشوند؛ چرا كه هر دو بر گذشتهاى كه هنوز زنده است بنا مىگردند. در اين فرايند گسترده، برخى عناصر شكل ثابتترى به خود مىگيرند، درحالىكه عناصر ديگرى، به خاطر تعلق داشتن به زمان حال، انعطافپذيرند و قابليت تغيير بسيار زيادى دارند. با اين همه، چنين فرايندى بر ايمان به سرزندگى و نشاط همه عناصر - گرچه ممكن است قديمى هم باشند - و اهميت نقش آنها در كار بىپايان و خود نوسازِ آفرينش مبتنى خواهد بود. اين فرايند نوسازى و تجدد، رابطهاى وثيق با محور بودن پرسش در گفت وگوهاى 1 مود، 3تلمودى دارد. سرتاسر 1 مود، 3تلمود، تا حدودى، در قالب پرسش و پاسخ تدوين شده است. حتى آن جا كه مسائل به درستى نوشته نشدهاند و صورتبندى واضحى ندارند، اين پرسشها زمينه هر گفتار و تفسيرى را تشكيل مىدهند. يكى از قديمىترين روشهاى مطالعه 1 مود، 3تلمود تلاش براى بازسازى پرسش بر مبناى گزارهاى است كه در حكم پاسخى براى آن به شمار مىرود. 1 مود، 3تلمود شمار بسيار زيادى از كلمات پرسشى را دربردارد كه به ترتيب، از پرسوجو در جهت ارضاى كنجكاوى، تا سؤالهايى را كه در پى تخريب اعتبار موضوعهاى مورد بحث هستند، شامل مىشوند. همچنين، 1 مود، 3تلمود بين سؤالهاى بنيادى و تحقيقات كماهميتتر، يعنى بين پرسش از اصول و پرسش فرعى، تفاوت قائل است. طرح ابهامها نه تنها مجاز، كه مطالعه و تحقيق در آن ضرورى است. قاعده اين است كه هر نوع پرسوجويى تا حد معيّنى، مجاز و حتى مطلوب است؛ هرچه بيشتر، بهتر. هيچ پرسوجويى تا وقتى كه به موضوع اصلى وفادار بماند و به جنبهاى از آن مربوط بشود، غيرمنصفانه و غلط تلقى نمىگردد. اين امر نه تنها درباره خود 1 مود، 3تلمود، كه درباره شيوه مطالعه و پىجويى آن نيز صادق است. از طلبه انتظار مىرود كه پس از يافتن دستمايههاى اصلى و اساسى، سؤالهايى براى خود و ديگران طرح كند، ترديدهايى بيان دارد، و به چون و چرا درباره آنها بپردازد. از اين نظر، 1 مود، 3تلمود شايد تنها كتاب مقدس در تمام فرهنگهاى دنيا باشد، كه به طلبه اجازه مىدهد و حتى او را تشويق مىكند كه آن را مورد سؤال قرار دهد. اين ويژگى تلمود ما را به جنبه ديگرى از اين اثر و مطالعه در آن رهنمون مىشود؛ از بيرون نمىتوان نسبت به اين اثر، معرفتى اندوخت. از آن جا كه تلمود داراى سرشتى يگانه است، هر گونه توصيفى از موضوعهاى آن و شيوههاى مطالعه در آن، ناچار و بهطورحتم، سطحى خواهد بود. معرفت و شناخت حقيقى تنها از طريق ارتباط روحانى به دست خواهد آمد و طلاب بايد عاقلانه و با احساس، در بحث تلمودى مشاركت جويند؛ به گونهاى كه خود، تا اندازهاى خالق آن شوند.
سير تكون تلمود صفحه قبل
«اگر در ميان تو امرى كه حكم به آن مشكل شود به ظهور آيد... آنگاه برخاسته به مكانى كه خدايتيهوه برگزيند برو× و نزد لاويان كهنه و نزد داورى كه در آن روزها باشد، رفته، مسئلت نما و ايشان تو را از فتواى قضا مخبر خواهند ساخت× و بر حسب فتوايى كه ايشان از مكانى كه خداوند برگزيند براى تو بيان مىكنند، عمل نما و هوشيار باش تا موافق هر آن چه بر تو تعليم دهند عمل نمايى× موافق مضمون شريعتى كه به تو تعليم دهند و مطابق حكمى كه به تو گويند عمل نما و از فتوايى كه براى تو بيان كنند، به طرف راستيا چپ تجاوز مكن×». 238 دين و دين دارى هيچگاه از حيات مادى و معنوى انسان جدا نبوده است. دين به هر معنايى كه تعريف شود و تدين به هر شكلى كه ترسيم گردد، مقولهاى جدايىناپذير از فرآيند تكاملى انسان است. شناخت مصاديق مقوله دين مستلزم پژوهشى ژرف در هفت آسمان معنوى و برچيدن خوشهاى از اين هستى روحانى است. در اين راه بايد از حصار تنگ تعصبات نابهجا كه مانعى بزرگ بر سر راه دين پژوهى است، رهيد و پاى در عرصهاى نهاد كه رنج تحقيق و تفحص آن را، سرانجامى شيرين و آكنده از رضايت و آرامش باشد. نگاه ما در اينجا نگاهى پديدار شناسانه است و از حق و باطل و يا صدق و كذب گزارهها كه وظيفه دين پژوهى ارزش داورانه است، سخن نمىگوييم. محور و موضوع اصلى اين پژوهه، يكى از مؤلفههاى اصلى شريعتيهود است: دينى كه به نظر صاحب اين قلم آموزههاى مشترك آن با اسلام بيشتر از هر دين ديگرى است. برخلاف مسيحيت، كه مدعى است «يوغ شريعت» 239 را از گردن پيروان مسيح برداشته است، يهوديت نه تنها از شريعتبه يوغ تعبير نمىكند، كه آن را تنها راه نجاتى مىشمارد كه «تجاوز» از آن ممنوع است. 240 تاكيد يهوديتبر شريعت و پيروى از تعاليم و احكام كتاب و سنت، تداعى كننده تاكيد اسلام بر كتاب و سنت نبوى (ص) و تعاليم ائمه اطهار (ع) است. با اندك مسامحهاى مىتوان كتاب و سنت اسلام را با «شريعت مكتوب» 241 و «شريعتشفاهى» 242 يهود مقايسه كرد، در عين حال كه ممكن است تفاوتهايى نيز با هم داشته باشند. قوم يهود كه همواره مطابق شريعت موسوى زندگى مىكرد، به «كتاب»، يعنى همان تورات يا به طور كلىتر «عهد عتيق» 243 نگاهى ويژه داشت. آنان همه چيز خود را در تبعيت محض از فرامين و احكام آن مىدانستند و از تورات به حيات و زندگى يهود تعبير مىكردند. از اين رو يكى از دغدغههاى فكرى عالمان يهود، يافتن راه كارهاى مناسب براى استفاده بهتر از اين منبع وحيانى و منشا حيات معنوى قوم يهود بود. در ميان فرقههاى مختلف يهوديت كه با گذشت زمان شكل گرفتند، بر خلاف ديگر فرقهها، به اينكه موسى علاوه بر شريعت مكتوب يك «سنتشفاهى» 245 نيز به يادگار گذاشته، اعتقادى نداشتند. البته وقتى از سنتشفاهى يهود سخن مىگوييم، چيزى فراتر از صرف سنتشفاهى موسوى منظور است. آنچه امروز از سنتيهودى مد نظر است، مجموعهاى از نظرات و فتاواى فقيهان و عالمان يهود نيز هست، و به نظر مىرسد كه افتراق ميان سنت، در آموزههاى اسلام با شريعتيا سنتشفاهى در يهوديت، اساسا در همين نكته باشد. در اينجا مجال آن نيست كه از تفاوتهاى مفهومى و مصداقى سنت در نگاه اسلام و يهوديتسخن بگوييم و آن را به فرصتى ديگر وا مىنهيم. كاربرد سنتشفاهى در يهوديت، بيشتر در تاويل و تفسير نص و تجزيه و تحليل واژگان، اصطلاحات و عبارات «كتاب» است. با گذشت زمان و دور شدن از عصر نزول، بسيارى از واژگان و اصطلاحات براى نسلهاى بعدى غريب، نامانوس و مشكل آفرين مىشود. از اينرو، هميشه تلاش شده است كه معانى، شرح يا تفسيرى را كه مخاطبان اوليه متون مقدس گفتهاند يا از طرف پيامبر يا اصحاب او نقل كردهاند، حفظ، ثبت و ضبط شود، تا در آينده به كار تفسير و تاويل متون آيد. در اين راه، يهوديان كه اتكايى بس عظيم به شريعت مكتوب داشتهاند، همتى بلند نشان داده و تلاش بسيار كردهاند. شريعت موسوى مانند هر آيين ديگرى به چارچوبهايى كه با توسل به آنها بتوان مشكلات فهم متون را حل كرد، يا به تعبير ديگر، به سنتى زنده و پويا كه عالمان و خبرگان در هر دو شريعتشفاهى و مكتوب عهده دار انتقال آن به ديگران باشند، سخت نيازمند بود و اين مهم مورد تاكيد تورات نيز هست: «نزد لاويان كهنه و نزد داورى كه در آن روزها باشد، رفته، مسئلت نما و ايشان تو را از فتواى قضا مخبر خواهند ساخت». 246 اين ضرورت و اين نوع تلقى از «شريعت» 247 مبناى فكرى و اعتقادى تدوين و تاليف مجموعهاى گرديد به نام «تلمود» 248 كه گذشته از جايگاه رفيع آن نزد يهوديان، در حيات معنوى اين قوم نيز نقش بنيادينى ايفا كرده و مىكند. «كلمه تلمود به معناى «آموزش» از فعل ثلاثى عبرى «لمد» يعنى «ياد داد» مىآيد و با واژه «تلميذ» و مشتقات آن -كه در زبان عربى رباعى هستند- ارتباط دارد». 249 تلمود كتاب بسيار بزرگى است كه احاديث و احكام يهود و فتاواى فقيهان اين قوم را در بر دارد. تلمود نماد عقلانيت، تفكر، اجتهاد، فقه، كلام و در يك كلمه سمبل ادبيات دينى يهود است. سخن گفتن از تلمود، سخن گفتن از تاريخ انديشه و فرآيند رو به رشد اجتهاد يهود است. تلمود اثرى دير پاست كه ريشه در تاريخ و متن حوادث واقعه در زندگى پرمشقتيهوديان بويژه عالمان، فقيهان و حكيمان اين قوم دارد. تلمود آميزهاى است از زبان آرامى عبرى و مجموعهاى است در دو عنوان جداگانه، كه خود، گواهى استبر آوارگى قوم يهود و حكايتى است از عصر «پراكندگى»، 250 حاكميت روميان و ظلم لشكريان روم; «تلمود بابلى» 251 و «تلمود فلسطينى» 252 نشانه جدايى، دورى و آوارگى يهوديان در سرزمين بابل و فلسطين هستند. اما به تلمود از زاويهاى ديگر نيز نگريسته و در توصيف آن چنين گفته شده است: «برخى از بيانات تلمود با ارزش، بعضى نازيبا و برخى ديگر كفر مىباشند. ولى در همان شكل به هم آميختهاش تشكيل دهنده اثرى است فوق العاده در مورد تلاش انسان، خرد انسان و حماقت انسان». 253 در اين نوشتار، ما در پىمعرفى اجمالى اين مجموعه عظيم و بااهميت كتابى كه از آن به «وطن منقول و قابل حمل يهود» 254 تعبير شده است هستيم. در ادامه، از سير تاريخى گردآورى و تدوين «ميشنا» 255 و «تلمود»، فعاليتهاى علمى و حوزوى در اين مسير، عالمان و فقيهانى كه در تدوين تلمود نقش اصلى را ايفا كردهاند و نيز از مطالب ديگرى مانند تفاوتهاى تلمود بابلى و فلسطينى، طبقه بندى مطالب تلمود، زبان، تفسيرها و چاپ و نشر اين كتاب سخن خواهيم گفت.
سير تاريخى گردآورى و تدوين تلمود الف) انهدام معبد و آوارگى يهود
اداره امور دينى و انجام مراسم عبادى مذهبى در «عصر معبد» 256 و تا قبل از انهدام آن توسط لشكريان روم در سال 69 يا 70 م. در فلسطين متمركز بود و مسووليت پاسخ گويى به سؤالات شرعى به عهده شوراى بزرگ عالمان يهود، «سنهدرين» 257 بود. شرح و تفسير تورات توسط اين شورا صورت مىگرفت و هم ايشان با اجتهاد، شرح و تاويل نص پاسخگوى مسايل مستحدثه بودند. اما ديرى نپاييد كه شكوه و عظمتحاكميت دينى و سياسى يهوديان بر سرزمين فلسطين، بار ديگر پس از حمله لشكريان «بختنصر» 258 (597 ق.م.) توسط سپاهيان روم درهم كوبيده شد و بساط سنهدرين برچيده گشت; و معبد، اين كانون اجتماعات مذهبى و عبادى، منهدم گرديد. اكثر يهوديان از سرزمين فلسطين رانده شدند و دوران «پراكندگى» فرا رسيد; دورانى بس سرنوشتساز و در عين حال پر از درد و رنج، براى قومى كه طبق تعاليم دينى خود، اتكايى بسيار زياد بر معبد، فقيهان دين و سرزمين خود دارد. اينك جامعه يهودى با چالشى بزرگ مواجه بود، چالشى كه آينده حيات معنوى قوم را سخت تهديد مىكرد. حال قوم يهود با اين پرسشهاى اساسى روبهرو بود كه: چگونه بايد اعمال عبادى خود را كه بسيارى از آنها بر معبد و سرزمين فلسطين متكى است، بهجاى آورد؟ در نبود سنهدرين، مسايل شرعى خود را چگونه و با مراجعه به چه كسانى حل و فصل نمايد؟ و از همه مهمتر، تورات كه منبع اصلى حيات معنوى قوم يهود است و در نظر آنها، تمسك به آن و عمل به احكامش به عنوان تنها راه نجات است در حصار تنگ كلمات و عبارات چگونه مىتواند پاسخگوى نيازمنديهاى دنيوى و اخروى اين قوم باشد؟
ب) آغاز فعاليتحوزههاى علوم دينى يهود
بزرگان قوم يهود، بعد از انهدام معبد، براى دوران «پراكندگى» راه كارهايى را جستجو كردند. آنها تلاش كردند تا مشكلات را حل كنند و پاسخهاى مناسبى براى اين سوالات اساسى بيابند. فقيهان يهود كه به «ربى» يا «راو» 259 شهرت داشتهاند عهدهدار اين وظيفه خطير شدند. جمعى از آنها پاى در جاى سنهدرين گذاشته و از آن پس شرح و تفسير تورات را به عنوان يك تكليف شرعى پذيرا شدند و بر مسند فتوا تكيه زدند. اينان در فلسطين و در جمع اندك يهوديان باقيمانده در آن ديار و در بابل تبعيدگاه يهوديان به تدريس، تفسير و تاويل تورات يا شريعت مكتوب پرداختند. اين دوره يعنى «اواسط قرن سوم ميلادى، دقيقا زمانى است كه رياست عقلانى و معنوى قوم يهود به بابل رفته و در آنجا مستقر شده است» 260 و يهوديان تبعيدى اين سرزمين با بهرهگيرى از فضاى باز و آزاد سرزمين «پارس» كه آن زمان تحاكميتساسانيان زرتشتى مسلك بود، تلاش بسيار روا مىداشتند و در عين غربت و دورى از وطن به روزگارى كه اين قوم «قدر ببيند و بر صدر نشيند» مىانديشيدند. جان ناس واقعه را اين چنين شرح مىدهد: «در سال 69 [يا 70] م. 261 كه لشكر روم اورشليم را محاصره كرد، يكى از ربىها به نام «يوحنان بن زكاى» 262 از آنجا فرار كرده به شهر ساحلى «يبنه» 263 رفت و در آنجا يك نوع دارالتعليم ايجاد كرد كه آن را به زبان عبرى «مدراش» 264 گفتهاند. وى در صدد برآمد كه در آنجا حيات ادبى قوم خود را به وسيله تنظيم و تدوين شرايع و اصول آيين موسوى بقا و ثبات بخشد. از هر طرف، شاگردان مستعد و فضلاى باذوق نزد او گرد آمدند و با جدى وافر و جهدى مستمر، به تفسير كتب مقدس باستانى قوم و جمعآورى و تدوين اخبار و روايات اسراييلى مشغول گشتند. در آن هنگام كه شوراى سنهدرين از ميان رفته بود. وى شورايى ديگر از علما تشكيل داد و به ضبط و ثبت تواريخ ايام و تقويم ساليانه يهود پرداخت و سپس به تاليف و نگارش نظامات و قواعد ملتيهود شروع كرد». 265 و اين آغاز راهى بس طولانى به درازاى چند قرن بود كه لحظه لحظه آن پر از حوادث خوش و ناخوش است. اگر چه رياستشورايى كه «زكاى» تاسيس كرده بود، از سوى روميان به رسميتشناخته شد و رئيس آن لقب «بطرك» (پاتريارك) 266 گرفت، اما اين حوزه «شصتسال» 267 بيشتر دوام نياورد و كارهاى بزرگ و ناتمام او بر دوش آن دسته از «بازماندگان قليلى افتاد كه با طومارهاى اوراق و مكتوبات خود، به شهر جليل كوچ كردند». 268
ج) گردآورى ميشنا
با گسترش فعاليت علمى حوزههاى يهود در جليل و ظهور عالمان بزرگ و برجستهاى نظير «ربى ماير» 269 و «ربى يهودا هناسى» 270 ، مدارس علميه يهودى رونق يافت و در طى چند قرن، شش نسل از ربىها در همين حوزهها و مدارس علوم دينى، به شرح، تفسير و تاويل تورات پرداختند. اينان كه در زبان عبرى به تناييم 271 (آموزگاران شريعت) شهرت داشتند، حجم وسيعى از شرح و تفسيرهاى گوناگون كه هنوز بهصورت شفاهى بود، فراهم آوردند. بعدها با تلاش «يهودا هناسى» حاصل تلاش اين عالمان در مجموعهاى شامل تمامى شريعتشفاهى و بعضى از نظرات شخصى خود او، با نام «ميشنا» 272 يا «ميشناى كبير يهودا هناسى» ظهور كرد. ميشنا از ريشه عبرى «شانو» 273 به معناى «تكرار كردن» است و به تعليمات شفاهى يعنى آنچه به وسيله تكرار كردن مىتوان فرا گرفت، اشاره مىكند. اين اسم در مقابل «ميقرا» 274 كه به معناى قرائت متن كتاب مقدس (شريعت مكتوب) است، آورده مىشود و از اينرو، ميشنا بر تمامى احكام شرعى «تورات منقول يا شفاهى» 275 كه توسط فقيهان يهود طى قرنها از «اسفار خمسه» 276 يا «تورات مكتوب» 277 استخراج شدهاند، اطلاق مىشود. 278 زبانى كه ميشنا به آن زبان نوشته شده است «شكلى از زبان عبرى بومى است كه با زبان عبرى كتاب مقدس [عهد عتيق] فرق دارد. صفت مشخص ميشنا موجز بودن جملات و فقدان پيرايههاى ادبى در آن است». 279
فهرست مطالب ميشنا
ميشنا در شش بخش، يا به زبان عبرى شش «سدر» 280 و به ترتيب ذيل تدوين شده است: 1. زراعيم 281 (بذرها) در يازده رساله: در اين بخش، از مسايل مربوط به كشاورزى، غذاها، سرزمين فلسطين و مسايل متفرقه ديگر سخن به ميان آمده است. 2. موعد 282 (عيدها) در دوازده رساله: درباره روز سبت 283 (شنبه) و مناسبتها و اعياد سال. 3. ناشيم 284 (زنان) در هفت رساله: درباره مسايل و احكام مربوط به ازدواج، طلاق، نذر و قسم. 4. نزاقين 285 (خسارتها) در ده رساله: درباره حقوق مدنى و كيفرى، ساختار قضايى و دادگاههاى حقوقى و كيفرى و آيين دادرسى. 5. قداشيم 286 (مقدسات) در يازده رساله: درباره معبد و مراسم عبادى تقديم قربانى. 6. طهاروث 287 (طهارت) در دوازده رساله: درباره احكام طهارت و نجاستشرعى.
«گمارا» 288 يا تفسير ميشنا
فقيهان يهود با تلاش و جهد وافر خود، اجازه ندادند تورات در حصار تنگ كلمات باقى بماند. آنان با شرح و تفسير، و با اجتهاد خويش نص تورات را پويا ساخته و آن را براى مسايل و نيازهاى روز جامعه يهود پاسخگو و انعطافپذير نمودند. از اين همه تلاش كه در راه تفسير تورات برداشته شد، مجموعهاى عظيم به نام «ميشنا» براى نسلهاى بعدى و تا به امروز باقى مانده است. اما ميشنا بسيار گسترده و در عين حال از ايجاز و اختصارى شديد در عبارات و جملات برخوردار بود; اين ايجاز و اختصار مفرط و بيش از اندازه بدان خاطر بود كه از بركردن آن براى حافظان آسانتر شود. از اينرو، ميشنا «براى كسى كه به تاريخ و سوابق زندگى يهود معرفتى نداشته باشد، به نحو عاجزكنندهاى مختصر و مبهم است». 289 اين ايجاز و ابهام، عدهايى از فقيهان را بر آن داشت كه به شرح و تفسير آن روى آورند. اينان كه به اموراييم 290 (شارحان) ملقب بودند، همانند شش نسل پديد آورندگان ميشنا يعنى تناييم، طى شش نسل تلاش فكرى و فقهى خود، دو اثر گرانبها را به جامعه يهود تقديم داشتند. اموراييم بابل و فلسطين، همان كارى را كه تناييم آن دو ديار در قبال تورات انجام داده بودند، درباره ميشنا كردهاند; يعنى اگر تناييم به شرح و تفسير و روزآمد كردن تورات پرداختند و در نتيجه «ميشنا» را به جامعه عرضه داشتند، اينان به توضيح و تبيين ميشنا و اجتهاد در تعاليم آن همت گماردند، كه ثمره تلاش آنها دو تفسير يا دو «گمارا» تحت عناوين از اموراييم فلسطين و «گماراى بابلى» 292 از اموراييم بابل بود. اين دو تفسير، صرفنظر از تفاوتى كه از نظر مكان كتابت و هويت تدوين كنندگان دارند، از لحاظ كمى و كيفى نيز با هم تفاوتهايى دارند، كه از افتراق كمى آن دو مىتوان به اختلاف در حجم مطالب هر يك اشاره كرد; گماراى اورشليم در مقايسه با گماراى بابلى از حجم مطالب كمترى برخوردار است و اين تفاوت به حدى است كه حتى نقل شده است كه «تفسير بابلى يازده برابر خود ميشناست». 293 با گذشت زمان، طى حدود 150 سال، با كار جدى و جرح و تعديلهاى سابوراييم 294 (استدلاليان) تفسير بابلى متحول گشت و در قرن پنجم ميلادى به شكل مجموعهاى به نام «تلمود بابلى» مركب از ميشنا و گماراى بابل، در آمد. در مقابل، با ادغام گماراى اورشليم و ميشنا «تلمود اورشليمى يا فلسطينى» شكل گرفت. وجه مشترك هر دو تلمود، ميشنا، و نقطه افتراق آنها گماراست. در اينجا پيش از پرداختن به معرفى اجمالى سرشناسترين اموراييم اين شش نسل، كه در تدوين تلمود نقش اساسى را ايفا كردهاند، تفاوتهاى تلمود بابلى و اورشليم را مرور مىكنيم.
تفاوتهاى تلمود بابلى و تلمود فلسطينى
علاوه بر تفاوتهايى كه ذكر شد، مىتوان به موارد زير نيز اشاره كرد: 1. تلمود اورشليمى يا فلسطينى، از مباحثى نظير مسايل مربوط به سرزمين فلسطين، و وضعيت كشاورزى در آن مرز و بوم، به اطناب سخن مىگويد، در حالى كه در تلمود بابلى از اين گونه مباحثسخنى به ميان نيامده است. 2. بر خلاف تلمود بابلى كه پر از حكايات، داستان و افسانه است، در تلمود اورشليم از اين قبيل موارد كمتر مىتوان سراغ گرفت. 3. گذشته از ناهمگونى در سازمان دهى موضوعات و روشهاى فكرى و تحقيقى، هر دو تلمود، از نظر كيفيت تدوين نيز متفاوتاند; انشاى تلمود بابلى با احتياط زياد و صرف وقت صورت پذيرفته است; در حالى كه شتاب در ويرايش و عدم دقت و صرف وقت لازم و كافى از مشخصات بارز تلمود فلسطينى است. 4. از لحاظ تاريخى نيز تلمود بابلى و اورشليمى با هم تفاوت دارند; تلمود بابلى بعد از تلمود اورشليم تدوين شد و از اينرو، در مقايسه با آن از اعتبار بيشترى برخوردار است. 5. روشهاى تحقيقى و تعليمى تلمود بابلى با توجه به قلمرو وسيع و تحليل عقلانى دقيق آن، نسبتبه تلمود فلسطينى، فضاى بازترى براى بسط و توسعه مباحث فكرى و عقلى فراهم آورده است. 6. و آخرين نكته اين كه: تا قرنها توجه جهانيان به تلمود بابلى معطوف بود و تنها در اين صد ساله اخير، علايق نهفته نسبتبه تلمود فلسطينى بيدار گشته است; اما با اين همه، هنوز از تلمود فلسطينى به عنوان يك منبع درجه دوم بعد از تلمود بابلى ياد مىكنند.
چهرههاى برجسته شش نسل از اموراييم
1. نسل اول «راو» (نام اصلى: ابا اريخا) 295 متوفاى 247 م. او پايهگذار حوزه علميه شهر «سورا» 296 بود. «سموئيل» 297 متوفاى 254 م. او مدرسه علميه نحارديه 298 (يا نهر دعا) را پايه گذارى كرد. اين مدرسه بعدها به «پامبديتا» 299 نقل مكان كرد.
2. نسل دوم «راوجودا» 300 متوفاى 297 م. وى بعد از «راو»، رياست مدرسه علميه سورا را به عهده گرفت. «راو يهودا» (ابن حزقيال) 301 متوفاى 299 م. او رئيس حوزه علميه پامبديتا بود.
3. نسل سوم «راوحيسدا» 302 متوفاى 309 م. رئيس حوزه علميه سورا. «راو نحمان» (ابن يعقوب) 303 متوفاى 320 م. قلمرو فعاليت او نحارديه (نهر دعا) بود. او از عنوان «قاضى» كه ظاهرا عنوانى استبراى رهبرى غير دينى يهوديان بابل يعنى راسالجالوت برخوردار بود. 304 «ربا (ابن نحمانى) 305 متوفاى 330 م. او مشهورترين استاد اين نسل است كه رياست مدرسه علميه پامبديتا را بعهده داشت. او را بهخاطر تواناييهاى بسيار بالايش در مناظرات و احتجاجها، «ريشه كن كننده كوهها» 306 لقب دادند.
4. نسل چهارم «اباى» 307 متوفاى 339 م. او رئيس حوزه علميه پامبديتا بود. «راوا» 308 (ابن يوسف بن هاما) متوفاى 352 م. او پايهگذار حوزه علميه «ماهوزا» 309 بود.
5. نسل پنجم «راو پاپا» 310 متوفاى 357 م. شاگرد اباى «وراوا» كه رهبرى حوزه علميه «نارش» 311 را به عهده داشت.
6. نسل ششم «راو آشى» 312 متوفاى 427 م. رئيس سرشناس و برجسته حوزه علميه سورا، كه نامش در تاريخ تنظيم و سامان دهى تلمود، مىدرخشد.
طبقهبندى مطالب تلمود
از ويژگيهاى بارز و برجسته تلمود، احتجاجها، استدلالها و مباحثات غامض، پيچيده و سرشار از تعقيد آن است. بعضى از مباحثات تلمود، همان مباحثى هستند كه اموراييم طرح كردهاند، اگر چه احتمالا به هنگام تنظيم و سامان دهى باز سازى شدهاند. تلمود، بر خلاف ميشنا، خود را به بيان خلاصهاى از ديدگاههاى متناقض و گوناگون، محدود نساخته و در پى شرح و بسط ديدگاههاى اساسى و كلان و در بعضى مواقع نظريههاى خرد و جزئى تناييم و اموراييم، بر آمده است. با اين همه، تلمود اثرى متجانس و يكدست كه حاصل كار يك نويسنده باشد، نيست. تلمود حاصل و ثمره تقرير انديشهها و گفتار فقيهان زيادى است كه در يك دوره نسبتا طولانى مىزيستهاند و هدف هيچ كدام از آنها خلق يك اثر مدون نبوده است. به همين دليل، ما در تلمود با مباحث و موضوعات پراكنده و غير مرتبطى مواجه مىشويم كه در بر گيرنده طيف وسيعى از ديدگاهها و علايق تلموديان است. در تلمود نمىتوان از گرايش روشن يا هدف خاصى سراغ گرفت. بهطور كلى، هر بحث تلمود، نسبتبه ديگر مباحث، در عين حال كه داراى نوعى علقه و ارتباط هست، اما بيگانه و مستقل مىنمايد. از سوى ديگر، از نحوه و روش بيان مطلب كه در تلمود به استخدام گرفته شده، يعنى شكل نقل قول مستقيم نظير «اباى مىگويد...» يا «ربا بيان مىدارد...» برمىآيد كه اثر مزبور تاريخچه نظرات فقيهان اعصار گذشته يهود نيز هست. از ويژگيهاى ديگر تلمود مىتوان به فضاى آزاد حاكم بر مباحث تلمود نيز اشاره كرد; طرح ابهام و ايراد شبهه نه تنها مجاز كه از نظر تلمود مطالعه و تحقيق پيرامون مسايل مختلف و طرح ايراد و اشكال يك ضرورت پژوهشى و لازمه علم آموزى است. از نظر تلمود، هيچ پرس و جويى ناصواب نيست و از طلبه انتظار مىرود حتى در خود تلمود تامل كرده، آن را زير سوال برده و به نقد بكشد.
هلاخا و آگادا
از مباحث مربوط به تقسيم بندى مطالب تلمود، بايد به دستهبندى مطالب به «هلاخا» 313 و «آگادا» 314 نيز اشاره كرد. «هلاخا» به آن دسته از مطالب تلمود كه درباره شريعت و احكام شرعى است، اطلاق مىشود. مىتوان گفت كه هلاخا در واقع همان فتاوا و نظرات فقهى عالمان يهود است كه با استناد به نص تورات و بر اساس اجتهاد و استنباط شخصى بيان شدهاند. به تعبير ديگر، هلاخا واژهاى عبرى به معناى «قوانين غير مكتوب» 315 است كه در اصطلاح به آن «تفسير شريعت» نيز مىگويند. در تعريفى ديگر از هلاخا، آن را «عبارت از شرحها و تفسيرهاى منطقى گروهى از عالمان يهودى درباره احكام تورات و نظرياتى كه «عزرا» براى نجات ملتيهود اظهار كرده بود [دانستهاند] كه هدف آن زنده نگهداشتن وجدان و هوشيارى يهود است. «هلاخا» اصول زندگى فرد يهودى را در قالب ريخته و نيز قدمهاى او را استوار و هدايت مىكند». 316 هلاخا همان «فتوا»يى 317 است كه تورات از آن سخن گفته و «تجاوز به چپ يا راست» 318 از آن را گناه دانسته است. «آگادا» نيز در لغتبه معناى داستان و حكايت است و در اصطلاح تلمودى، به «هر چيزى در تلمود اطلاق كردهاند كه هلاخا نباشد. بهطور كلى آگادا مشتمل استبر امثله يا داستانهايى كه براى رفع ابهام مىآيد، تكههايى از زندگىنامه، تاريخ، پزشكى، سحر، تشويق افراد به پاكدامنى و پيروى از شريعت. اغلب اوقات بعد از بحث درباره موضوع بغرنج و ملالتآور، براى انبساط خاطر طلاب علوم، داستانى از آگادا [به تعبير درستتر، داستانى آگادايى] نقل مىشد». 319 آگادا در ميان مجموعه مطالب تلمود «معرف بخشى از ادبيات علماى يهود است كه از بخش قوانين مجزاست... درست همان طور كه علماى يهود مىكوشيدند براى تصميمات و فتواهاى خود، از متن تورات دلايلى به دست آورند، همان گونه سعى مىكردند درسهاى اخلاقى و روحانى خود را با ذكر شواهدى از همان منبع تاييد و تقويت نمايند». 320 اگر هلاخا را «شريعت مجسم» 321 خواندهاند، آگادا را نيز بايد «رواياتى آزاد [دانست] كه قانونى كه اثر اخلاقى برخود دارد، آن را تنظيم مىكند». 322 البته بايد توجه داشت كه اعتبار و ارزش هلاخا و آگادا متفاوت است. «هلاخا يك حكم دينى محسوب مىشود و تا روزى كه به وسيله يك مرجع تقليد صلاحيتدار نسخ نشده، عمل به آن واجب است [اما] آگادا... به عنوان نظر شخصى دانشمندان به شمار آمده و براى جامعه به صورت كلى يا فردى داراى نيرويى الزام آور نبوده است». 323
منابع تلمود
علاوه بر ميشنا و تعاليم اموراييم بابل يا فلسطين، از منابع ديگرى نيز در تهيه و تدوين تلمود استفاده شده است. از آن جمله مىتوان از موارد ذيل نام برد:
الف) آن دسته از تعاليم ربىهاى ميشنا (تناييم)، كه در خود ميشنا نيامده است
به اين منابع اصطلاحا «ميشناى خارجى» 324 يا به زبان آرامى «برايتا» 325 مىگويند. برايتا انواع و اقسامى دارد كه از باب نمونه مىتوان به اين موارد اشاره كرد: 1. ميدراش تناييمى 326 (يا هلاخايى): در هر جاى تلمود كه متن اصلى تورات آمده باشد، به ويژه آنجايى كه بحث مسايل قانونى و شرعى مطرح است، «اغلب با نقل يك «برايتا» كه به ظاهر، نظر ديگرى درباره حكم مورد بحث دارد، آغاز مىشود». 327 بسيارى از اين ميدراشهاى تناييمى كه در تلمود آمدهاند، شبيه ديگر آثار ميدراشى نظير «مخيلتا» 328 در شرح سفر خروج، «سيفرا» 329 در تفسير سفر لاويان، يا «سيفره» 330 در سفر اعداد و تثنيه، هستند. اينها همه كارهايى هستند كه از مكتب علمى «عقيوا بن يوسف» 331 و «يشماعيل» 332 ناشى شدهاند. 2. برايتاهاى ضميمه شده به ميشنا: اين منابع شباهت زيادى به «توسيفتا» 333 دارند; توسيفتا به معناى ضميمه يا متمم، اثرى تناييمى است كه مطابق فهرست و چينش مطالب ميشنا تنظيم شده است و توضيحاتى درباره موضوعات علمى و «مطالب اثباتيهاى است كه معمولا از «ميشنا» حذف شده است». 334 رابطه دقيق اين اثر با مجموعه رسمى احكام يهود همچنان در حالهاى از ابهام است. 3. چندين منبع ديگر تناييمى كه فقط در تلمود بابلى از آنها استفاده شده است.
ب) تعاليم اموراييم فلسطينى
على رغم همه تبعيدها و سختگيرىها، سرزمين فلسطين همچنان به مطالعه و تحقيق در تورات ادامه مىداد و مركزى براى تعليم تورات محسوب مىشد. در آنجا نيز با همان شيوه و روش رايجحوزههاى علميه بابل، باب اجتهاد و استنباط باز و مجالس درس و بحثبرپا بود. فعاليتهاى علمى و تحقيقى آنها را مىتوان در پيكره تلمود فلسطينى يافت. در تلمود فلسطينى، از اين منابع بسيار استفاده شده است.
ج) آگادا
چنان كه در مبحث مربوط به آگادا شرح داديم، آگادا آن دسته از تعاليم ربانى است كه به مسايل شرعى مربوط نيست. آگادا از منابع تلمودى محسوب مىشود و مىتوان آن را در طبقات ذيل دسته بندى كرد: 1. تفسيرهاى كتاب مقدس كه اغلب از مواعظ كنيسهها اخذ شدهاند; 2. تعاليم، معيارها و نكات اخلاقى; 3. حكايات و داستانهايى كه درباره ربىهاى يهود نقل شدهاند; 4. عقايد و آداب و رسوم عامه مردم و جزئياتى از فرهنگ عمومى جامعه [فولكدر] به ويژه مسايلى نظير اعتقاد به نيروهاى جادويى و برخى دستورالعملهاى طبى عاميانه.
د) فتواهاى شرعى ربىها
بايد تاكيد كنيم كه كتابت «سنتشفاهى» در طى دوره شكلگيرى تلمود، مجاز نبود. لذا فتواهاى شرعى فقيهان و ديگر منابعى كه مورد استناد تلمود هستند، به نقل از حافظان شريعتشفاهى است، كه سينه به سينه نقل شده و به نسلهاى بعدى تدوين كنندگان نهايى تلمود رسيده است. لذا استفاده از آرا و نظرات فقهى عالمان دين و وارد كردن آن در متن تفسيرها شيوهاى رايجبود.
فهرست مطالب تلمود
از آنجا كه ميشنا محور اصلى مباحث تلمود است، چنانچه با نظرى به صفحات تلمود اصلى كه متن ميشنا در وسط و گماراها در حواشى آن نوشته شده است، اين امر كاملا روشن است، لذا چينش و فهرست مطالب آن درستبه همان ترتيبى است كه در ميشنا آمده است; يعنى همانطور كه آغازين بخش ميشنا، «سدر زراعيم» و بخش پايانى آن «طهاروث» است، تلمود نيز همينگونه است. اما با اين حال، تلمود، بهويژه تلمود بابلى كه در واقع امروزه هرگاه از تلمود سخنى به اطلاق گفته مىشود، به نحو غالب، تلمود بابلى مراد است از بعضى جهات تفاوتهايى با ميشنا دارد: از مجموع 60 رساله ميشنا كه در 6 بخش آمده است، حدود 37 رساله در تلمود بابلى آمده است. البته ناگفته نماند كه تلمود، تقسيم بندى ديگرى از بخشها ارائه كرده است كه طبق آن، تعداد رسالهها به 63 عنوان رسيده است.
در اينجا به موارد اختلاف فهرست مطالب تلمود به ويژه تلمود بابلى با ميشنا مىپردازيم: الف) تقريبا تمامى رسالههاى بخش موعد (درباره روز شنبه و ديگر اعياد و مناسبتهاى سال)، بخش ناشيم (درباره حقوق خانواده) و بخش قداشيم (درباره معبد و عبادت قربانى) در تلمود آمده است. ب) از بخش زراعيم ميشنا (كه درباره مقررات كشاورزى است) تنها رساله «براخوت» 335 كه حاوى ادعيه و نمازهاى يوميه است، در تلمود بابلى آمده است. علتحذف بقيه رسالهها را معمول نبودن مطالب آنها در بابل ذكر كردهاند. ج) از بخش طهاروث (درباره احكام طهارت) به استثناى رساله «نيداه» 336 كه درباره دماء ثلاثه، مسايل شرعى خاص زنان، از جمله احكام حيض و نفاس بحث مىكند كه همچنان جنبه عملى دارد، بقيه رسالهها در تلمود بابلى مطرح نشدهاند.
زبان تلمود
زبان هر دو تلمود با هم فرق دارد; هر كدام داراى گويش خاصى از زبان آرامى هستند; «گماراى فلسطينى به لهجه آرامى غربى نوشته شده و بسيار شبيه به زبان آرامى كتابهاى «عزرا و دانيال» است. اما گماراى بابل با لهجه آرامى شرقى تابتشده است». از سوى ديگر، با زبان عهد عتيق و ميشنا، كه عبرى است، نيز تفاوت دارد; اگر چه زبان عبرى ميشنا، عبرى بومى است و با عبرى عهد عتيق اندكى متفاوت است.
تفسير تلمود
از همان ابتدا، فهم تلمود حتى براى با استعدادترين عالمان يهود مشكل مىنمود. ويرايش غير روشمند و نامنظم تلمود، موجب شده بود كه درك هر بخش از آن بدون شناخت و معرفتى پيشين از زمينهها و مبانى مفاهيم و اصطلاحات -يا به تعبير مسامحهآميز، شان نزول مطالب- ناممكن شود. زبان نامانوس آرامى تلمود نيز مشكلى مضاعف بود. در اين ميان، يهوديان خارج از سرزمين بابل يا فلسطين، بهخاطر عدم دسترسى به فقيهان، مشكلات بيشترى را متحمل مىشدند. در ابتدا، با ارسال پيك و طرح پرسش و استفتا از فقيهان و حكيمان تلمودى، حل مشكلات و ابهامات خود را جستوجو مىكردند. همين نامهها كه از سوى يهوديان خارج از سرزمين بابل يا حتى از طرف شاگردان آنها كه در بابل ساكن بودند، ارسال شده بود و در آنها از معانى واژه، اصطلاح يا شرح و تفسير عبارتى از تلمود پرسش شده بود و مجموعه پاسخها و فتاوى فقيهان، اولين تفسيرهاى تلمود را رقم زدند. البته در اين زمان كه رويكردى به تفسير تلمود ظهور كرده بود، ديگر نه از تناييم خبرى بود و نه از اموراييم; حال مىبايست از «گائونها» 337 سخن گفت; اينان كسانى بودند كه گامهاى اوليه را در مسير تفسير تلمود برداشتند. گائون در ابتدا به معناى رئيس دار العلم يا حوزه علميه بهكار مىرفت. اينان وارثان اموراييم و مراجع اصلى و اوليه شرح و تفسير تلمود بودند. گائونها در تدريس و تفسير تلمود، از همان سنت و سبك اموراييم پيروى مىكردند. با گذشت زمان و در ادامه تلاش گائونها، عالمان و دانشمندان يهود، شرح و تفسيرهاى متعددى بر تلمود نوشتند كه پرداختن به همه آنها از حوصله اين تحقيق خارج است و تنها به بعضى از معروفترين آنها اشارهاى اجمالى مىكنيم. اما قبل از آن بايد تاكيد كنيم كه مطالعه تلمود و تحقيق و تفحص در آن بدون در نظر گرفتن اين تفسيرها، اگر نگوييم ناممكن است، بايد بگوييم كه ناقص و عقيم خواهد بود. در اينجا تعدادى از تفسيرها را معرفى مىنماييم: 1. تفسير ربى حنانل بن حوشئيل: 338 اين تفسير، اولين تفسير مهمى است كه بر اساس مكتب فكرى يهوديان اسپانيا و شمال افريقا، سفاردى، 339 درباره تلمود نوشته شد. از خصوصيات اين تفسير مىتوان به ايجاز فوق العاده و دورى جستن از طرح مسايل جزئى اشاره كرد. نويسنده گاهى با ذكر عبارت «و اين ساده است»، از تفسير بخش معينى از تلمود چشم مىپوشد. 2. تفسير «كليد قفلهاى تلمود» 340 اثر ربى نيسيم گائون: 341 او در تدوين و نگارش اين اثر، كه در مقايسه با تفسير ربى حنانل منسجمتر است، همان شيوه ايجاز گويى و پرهيز از طرح مباحث جزئى را پيشه خود مىسازد. اين دو تفسير گنجينه تعاليم و تفسيرهاى گائونى است. 3. تفسير ربنو گرشوم: 342 او تفسيرى مختصر در شرح بخشهايى از تلمود نوشته است. او را به خاطر فتواهاى مهمى كه در دوران «پراكندگى» صادر كرد، «چراغ روشنايى عصر پراكندگى» 343 لقب دادند. 4. تفسير راشى: او كه نام اصلىاش ربى شلومو تروايى 344 است، از شاگردان ربى گرشوم به حساب مىآيد. راشى در قرن دوازدهم مىزيست و در حوزههاى آلمان و فرانسه تحصيل كرد. احكام هلاخايى، فتواها و اشعار مذهبى زيادى از او بر جاى مانده است كه ابياتى از آنها امروزه جزء ادعيه مشهور يهود است. اما بزرگترين دستاورد او يكى تفسير كبيرش بر كتاب مقدس و ديگرى اثر جاودانش درباره «تلمود بابلى» است. او در تفسير تلمود، سبك و روش تفسيرى خاصى ارائه مىكند و همين امر موجب شده است تا تفسيرش الگوى تمام تفسيرهايى شود كه به زبان عبرى ناب نگارش يافتهاند. اين ضرب المثل عاميانه كه «در زمان راشى گويى هر قطره مركب يك سكه طلا مىارزيد» 345 كنايه و در واقع شكوهاى عاميانه از ايجاز و اختصار بسيار زياد تفسير راشى است. 5. تفسير توسافوت 346 : تفسيرى گروهى حاصل تلاش شصت تن از انديشمندان بزرگ يهود به نام «توسافيست» 347 كه با الگوگيرى از تفسير راشى آن را نوشتهاند. گرد آورندگان با پژوهش دقيق در تلمود، اثرى را خلق كردهاند كه بر آن نام «تلمودى بر تلمود» 348 نهادند. 6. تفسيرهايى كه از آنها نام برديم، به ترتيب، به مكتب فكرى سفاردى و اشكنازى 349 تعلق داشتند. اما در فرانسه نيز مركزى به وجود آمده بود كه نظام فكرى آن بينابين اين دو مكتب بوده است. عالىترين دستاورد اين مركز، كتاب «بيت البحيرا» 350 نوشته «ربى شلوموبن مناهم» 351 معروف به «هاميرى» 352 است; در اين تفسير، شرحهاى تحتاللفظى علماى اشكنازى با تلخيصهاى هلاخايى مكتب سفاردى، در هم آميخته شد. بعدها با اخراج يهوديان از فرانسه، در قرن دوازدهم، اين مركز نيز از بين رفت. 7. تفسير هيدوشى آگادوت و هلاخوت 353 (داستانهاى مبتنى بر آگاداها و هلاخاها): اين تفسير، از مهمترين تفاسيرى است كه بر تلمود نوشته شده است. نويسنده اين اثر، ربى سموئيل اليعزار ادلز 354 معروف به «مهارشا» 355 مىباشد. او بر خلاف بسيارى از مفسرين كه از عنصر آگادايى در تلمود غفلت كردند، تفسيرى پردامنه از شرح حكايتها ارائه داد. آنچه درباره تفسير تلمود گفته شد، گوشهاى از هزاران نكته در اين باب است. در اين مقاله مجال آن نيست كه به تمامى تفسيرها بپردازيم و از شتاب چاپ و انتشار تفسيرهاى تلمود بعد از اختراع صنعت چاپ سخن، و در نهايت، از علماى معاصر و شرحهاى آنها بر تلمود سخن بگوييم.
چاپ و انتشار تلمود
اگر چه بعد از گرد آورى تلمود، به خاطر ضرورتهاى آموزشى، يك يا چند نسخه از آن استنساخ شد، اما با توجه به گرانسنگ، حياتى و حجيم بودن اين مجموعه و دشوارى استنساخ، تلمود تا مدتها در حصار مرزهاى فلسطين و بابل يا به عبارت دقيقتر در چهار ديوارى حوزههاى علميه قديم باقى مانده بود و اندك نسخههاى دست نويس كه توسط طلاب و از روى مجموعه اوراق يا با بهرهگيرى از حافظه قوى بعضى از آنها تهيه شده بود، تنها براى حوزويان قابل استفاده بود و عموم مردم از آن محروم بودند و يا اگر به آن دسترسى پيدا مىكردند، قادر به فهم آن نبودند. در اين ميان، وضع اقتصادى نامناسب يهوديان آن زمان نيز اجازه نمىداد كه نسخه بردارى در سطح وسيعترى صورت پذيرد; لذا كار كتابت تلمود كه بنا به نقلى حدود 2 ميليون و 500 هزار واژه را در خود جاى داده است، در عين حال كه كارى بس عظيم و پر اهميتبود، دشوار و پر مشقت نيز مىنمود. علىرغم همه اين مشكلات، در طى زمان، نسخههايى از تلمود تهيه شد. بعد از اختراع صنعت چاپ، يهوديان اقبال شايان توجهى به اين صنعت نشان دادند; چاپ تلمود را شتاب بخشيدند و با بهتر شدن اوضاع اقتصادى در راه چاپ تلمود هزينههاى زيادى صرف كردند. سخن درباره چاپهاى اوليه تلمود، اولين ناشران، كيفيت توزيع و عرضه آن به بازار، از موضوع اصلى اين نوشته خارج است. اما قبل از خاتمه بحث در اين مقال، به دو نكته درباره چاپ تلمود اشاره مىكنيم: 1. در ميان ناشران تلمود، از انتشارات «بومبرگ» 356 بايد به عنوان اولين ناشرى كه به چاپ تلمود اقدام كرد، نام برد. چاپخانه دانيال بومبرگ مسيحى، اولين ويرايش تلمود را در سال 1520 م. در پى اجازه پاپ لئودهم 357 در شهر ونيز عرضه كرد». 358 چاپ تلمود بابلى در سالهاى 1520-1523 م. و «تلمود فلسطينى» در سالهاى 1523-1524 م. انجام گرفت. «صفحه بندى خاصى كه «دانيال بومبرگ» به كار برد، تقريبا در تمامى چاپهاى بعدى حفظ شده است. وى تلمود فلسطينى را بدون هيچ گونه تفسيرى چاپ كرد. مطالب هر صفحه از آن، در دو ستون تنظيم شده است. اما تلمود بابلى را با قسمتى از گمارا در وسط صفحات چاپ كرد كه در يك طرف آن تفسير «ربى شلومو بن اسحاق» كه به نام «راشى» معروف است، ديده مىشود و در طرف ديگر، ياداشتها و توضيحات مفسران بعدى». 359 2. مشكلات چاپ و توزيع تلمود، صرفا مسايل اقتصادى، نيروى كار انسانى و فقدان صنعت چاپ نبود; تعقيب، آزار و ذيتيهوديان و دستاندركاران اين وظيفه خطير را نيز بايد به آن اضافه كرد. بيان تمامى حوادثى كه در طول تاريخ بر تلمود و ناشران آن گذشت، خود رسالهاى جداگانه مىطلبد. اما به اين چند نكته اشاره كنيم كه كليسا و جامعه مسيحى مشكلات زيادى بر سر راه چاپ و نشر تلمود ايجاد كرده بودند; چاپخانهها را بستند، ناشران و دستاندركاران را شكنجه كرده، حبس نموده و يا به دار آويختند و به بهانههاى گوناگون تلمود را به آتش كشيدند و خونهاى زيادى در اين مسير بر زمين ريختند. از حكم حاكمان مسيحى به ممنوعيت مطالعه، تحقيق و نشر تلمود، كه تا مدتها به اعتبار خود باقى بود، همچنين از تلاش روحانيت مسيحى در جهت معرفى تلمود به عنوان يكى از «كتب ضاله» كه در آن به مسيح توهين شده است، سخن نمىگوييم. اگر تلمود همچنان باقى است، اين بقا مرهون زحمات فقيهان و حكيمان يهود و بيش از همه مديون آزاد انديشى پارسيان و فضاى آزاد حاكم بر سرزمين پارس و نيز فضاى باز حاكم بر جوامع اسلامى -بعد از ظهور و گسترش اسلام به مناطق يهودى نشين يا ديگر ممالك كه بعدا يهوديان به آنجا كوچ كردند- مىباشد. يهوديان ساكن كشورهاى اسلامى با بهرهبردارى از حسن معاشرتى كه مسلمانان بنابه تعاليم دينى خود، با آنها داشتهاند، توانستهاند، خود، دين خود و تلمود را حفظ كنند. اين حقيقتى است كه اغلب تاريخ نويسان و حتى بعضى عالمان و مورخان يهود، علىرغم بعضى تعصبات، بدان اذعان داشته و گفتهاند كه هر چه مسيحيان بر يهوديان سخت گرفتند، مسلمانان بر مبناى شريعتسهله و سمحه خود با آنها از در تسامح و تساهل وارد شدند.
سخن آخر
تلمود به عنوان تفسيرى بر ميشنا، مجموعهاى حاوى شريعتشفاهى يهود و فتاواى فقيهان اين قوم، از آثار مهم و ارزشمند در ادبيات دينى يهود است. اين كتاب با تمام ويژگيها و مزايايى كه دارد، حاوى مطالبى نيز هست كه در نگاه اول و به دور از هرگونه تاويل و تفسيرى، بسيار ناپسند و غيرعقلايى مىنمايد. «ملى گرايى افراطى»، تبليغ انديشه «قوم برتر و برگزيده» و اعتقاداتى نظير «واجب القتل و مهدور الدم دانستن غير يهودى، سرور شمردن يهودى و برده دانستن غير يهودى، از هر مرام و مسلكى كه باشد»، و مطالبى از اين دست كه على رغم تمام سانسورها و مميزيها در لابهلاى تلمود يافت مىشوند، همه و همه مسايلى هستند كه چهره تلمود را ناهنجار ساخته است. تمسك يهوديان سستايمان يا بىايمان افراطى، از جمله صهيونيستها به بعضى از فتاوا و مطالب مطرح شده در تلمود، در توجيه قتل و غارت سرزمينهاى اسلامى، از جمله مواردى است كه بعضى از منتقدان تلمود، در نفى ارزش و اعتبار تلمود به آنها تمسك جستهاند. تلمودى كه هم اينك در دسترس جهانيان است (كه يكى از چاپهاى آن حدود هجده جلد است) «بنا به گفته دايرة المعارف يهود، اكثر نسخههاى آن بر اساس نسخه «تطهير شده» است و حاوى مطالب دوزخى نسخه ونيز كه واتيكان دستور آتش زدن آن را صادر نمود، نمىباشد». 360 اما آيا چنين سخنى را مىتوان باور كرد؟ پاسخ به اين سؤال، تحقيق ديگرى را در بررسى محتواى تلمود ايجاب مىكند.
كتابنامه
منابع فارسى 1- كتاب مقدس، ترجمه فارسى، انجمن پخش كتب مقدسه در ميان ملل. 2- اعلم، امير جلال الدين، فرهنگ اعلام كتاب مقدس، مركز نشر دانشگاهى، 1376. 3- بوش، ريچارد و ديگر نويسندگان، جهان مذهبى، ج 2، ترجمه عبد الرحيم گواهى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1374. 4- توفيقى، حسين، نگاهى به اديان زنده جهان، مركز مديريتحوزههاى علميه خواهران، 1377. 5-دورانت، ويل، تاريخ تمدن، ج 4، بخش اول، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1366. 6-رضايى، عبد العظيم، تاريخ اديان جهان، ج 1، انتشارات علمى. 7- رضى، هاشم، اديان بزرگ جهان، سازمان انتشارات فروهر، 1360. 8- زرينكوب، عبد الحسين، در قلمرو وجدان، انتشارات سروش، 1375. 9- شاهاك، اسراييل، تاريخ يهود مذهب يهود، ترجمه مجيد شريف، انتشارات چاپخش، 1376. 10- ظفر الاسلام خان، نقد و نگرشى به تلمود، ترجمه محمدرضا رحمتى، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم، 1369. 11- كهن، 1، گنجينهاى از تلمود، حى، يهودا، چاپ زيبا، 1350. 12- مبلغى آبادانى، عبد الله، تاريخ اديان و مذاهب جهان، ج 2، نشر سينا، 1373. 13- مشكور، محمد جواد، خلاصه اديان در تاريخ دينهاى بزرگ، انتشارات شرق، 1369. 14- ناس; جان. بى; تاريخ جامع اديان، ترجمه علىاصغر حكمت، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1370. 15- هاكس، قاموس كتاب مقدس، انتشارات اساطير، 1377. 16- هيوم، رابرت، 1، اديان زنده جهان، ترجمه عبد الرحيم گواهى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1373.
منابع انگليسى 1. Gemara (Talmud) (WWW.acs. ucalgary.ca / elsegal / Talmudmap Gemara. htm). 2. Mishnah (Ibid). 3. Resnik; Hemry; Conversations With the Talmud Newyork Kollel talmud course ( WWW.Kollel). ...................) Anotates (................. 1) seyr 2) Mishnah 3) Geara 4) mitzvat seyr Torah 5) house 6) Shammai 7) Hillel 8) living God