ارتش سایهها
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
ارتش سایهها (L'Armée des ombres) نام رمانی است اثر ژوزف کسل به زبان فرانسه.
از این رمان فیلمی نیز به همین نام به کارگردانی ژان پیر ملویل ساخته شدهاست.
[ویرایش] داستان
فرانسه توسط ارتش آلمان نازی اشغال شدهاست، اوایل سال ۱۹۴۰ دولت مردمی ژنرال دوگل در تبعید به سر میبرد و رژیم خود فروخته مارشال پتن همچون سگی دست آموز از منابع رایش سوم، دفاع میکند. اقتصاد سقوطی هولناک را تجربه میکند و فقر و گرسنگی بیداد میکند. جنگ همچون هشت پایی غول آسا، پاهای بلند خود را به دور کره خاکی میپیماید و همه جا را در مینوردد، از اروپا تا خاور دور، از افریقا تا آمریکا.
آتش خانمان برانداز جنگ در اروپای غربی صنعتی و مدرن بیش از هرجایی زبانه میکشد، اینجا این هشتپای زشتروی بیش از هرجایی قربانی میگیرد، پیرو جوان، زن و مرد و خردسال و بزرگ سال از هر مقام و مرتبهای را میتوان در میان طعمههای او یافت و فرانسهٔ مارشال پتن یکی ازمخوفترین شکارگاههای هیولای جنگ جهانی است.
کنام گشتاپوو اس-اس، جولانگاه کفتاران و لاشخورانی که هرجا جنازهای برزمین باشد، آن محل خانهٔ آنهاست. انگلستان، تنها جزیره مقاومت و پایداری در آن سوی کانال مانش محصور است و در زیر بارانی از بمب و خمپاره در انتظار کمک از آنسوی اقیانوس نشسته و آمریکا در خاور دور، نبردی هولناک را در برابرارتش ژاپن رهبری میکند.
افق امید هرلحظه کم رنگ تر و کوتاهتر میشود و نور زندگی جای خود را به تاریکی مرگ میدهد. جوانان نوخواسته ومردان خانواده بزرگ فرانسه یا در اردوگاههای کار اجباری به سر میبرند و یا در میدان نبردی نابرابر جان خود را از دست دادهاند. در چنین فضای تاریک و خفقان آوری است که گروهی از مردان و زنان دست از جان شسته ارتش سری فرانسه را تشکیل میدهند، ارتش مقاومت فرانسه، ارتش سایهها.
سایهها و شبحهای سرگردانی که خانواده، کار و حتی بهترین موقعیتهای سیاسی و اجتماعی خویش را رها کردهاند و با طرد دنیای مرده متحرک اطراف شور زندگی را از نو زنده کردهاند. آنها از لیست زندگان این دنیای مرده خارج شدهاند، هرشب اسمی متفاوت دارند، در قطاری متفاوت و در شهری متفاوت به سر میبرند. روزنامه، مواد منفجره و اسلحه حمل میکنند و در عین زنده بودن بر مرگ غلبه میکنند. هیچ کس به اندازه آنان درفرانسه اشغال شده به مرگ نزدیک نیست اما آنان یگانه کسانی هستند که بر مرگ غلبه کردهاند، بر ترس از مردن فایق آمدهاند و جوزف کسل در فضایی که هنوز برای اروپای غربی کاملاً زنده و ملموس است و حتی از زخمهای آنها رنج میبرد، روایت گر این پیروزی بزرگ است. داستان حیرت انگیز پیروزی بشر ماتریالسیت و مصرف گرای اروپای غربی بر مرگ و هرآنچه که آن را به زنجیر کشیدهاست، ثروت - شهوت – ارزشهای پوچ و سطحی – بی ایمانی و لاابالیگری و... بشری که دوباره با ایمان میشود – شجاع میشود – عاشق میشود، بشری که دوباره انسان میشود ! تمام قید و بندهای دست و پاگیر و من درآوردی فرو ریخته و ارزشهای اصیل و عمیق جایگزین آن شده ؛ اختلاف طبقاتی – اختلاف جنسی و مرزهای کافر و مومن همه فرو ریخته و زن و مرد، اشرافی و کارگر و حتی کمونیست و کشیش در یک سنگر میجنگند. گاهی در کنار هم، گاهی بدون آنکه حتی از وجود دیگری خبر داشته باشند، هرکسی به سهم خود علم مبارزه را به دوش میکشند. فرانسه ظریف و فانتزی که به رمانتیسم عشق میورزید، ناگهان خشن و مبارز میشود و رئالیسم یا ایده آلیسم در دنیای اندیشه اش فرمانروایی میکنند. چطور این چنین جمع اضدادی روی داد، روح ظریف و عاشق تجملات فرانسوی که در نبردی بی رحمانه – خشن و سراسر منطقی میرزمد !؟ جنگ با تمام بی رحمی و قصاوت، واقعیت را به آنان تحمیل کردهاست. خدای تاریخ یک بار دیگر برای اصلاح سرشت بشری دست به کار شدهاست. بهایی سنگین برای رسیدن به اعتلای بیشتر – بلوغ و تکامل، یک زایمان دیگر برای تولد بشری نوین .
[ویرایش] تحلیل رمان
ارتش سایههای جوزف کسل جهانی بی انتهاست از روحیاتی متعدد و پیچیده انسان میل به آزادی، عشق به فرزند – همسر – قدرت و هویت و فرهنگ ملی همگی در آن حضور دارند. دیدگاههای متفاوتی ( از اصالت سود و فایده گرفته تا آرمانهای اومانیستی ) در آن به مصاف یکدیگر میروند و در این جاست که فرانسه خلق شده توسط جوزف کسل نمایی بازسازی شده از« آرماگدون» انجیل یوحنای نبی را مجسم میسازد. نبردی که در روزازل میان تمام نیروهای خیر و تمام نیروهای شر در گرفت و نیروهای سپیدی به مدد آذرخش خشم الهی تاریکیها و شیاطین را راندند و به دوزخ پرتاب کردند و در انبوهی از افسران گشتاپو و خبر چینان و افراد جان بر کف نهضت مقاومت که بی وقفه یکدیگر را میکشند و کشته میشوند ما یکبار دیگر مصاف و نبرد تاریخی همان نبرد مقدس را میبینیم، نبردی که همزمان در دنیای درونی تمامی این انسانهای مبارزدر جریان است و ما خوانندگان به مدد قلم توانای نویسنده از نتایج و عواقب آن به موازات جنگ جهانی باخبر میشویم.
داستان راویان متعددی دارد، بعضی ناشناس هستند و برخی دیگر قهرمانانی هستند که در بطن حوادث داستان قرار دارند. ما با دید یک سرباز آلمانی به یک عضو ساده نهضت مقاومت – رئیس اداره عملیاتی نهضت – رئیس بزرگ نهضت و هزاران رابط و اعضای گوناگون مبارزه آشنا میشویم، مانند شاهی که از فراز قصر خویش نظاره گر نبردی بی امان است بر تمام حوادث اشراف داریم و همانند خداوند در خلوتترین ساعات افراد و شخصیتهای داستان حاضریم. سرگذشت تلخ بسیاری از این قهرمانان گمنام ( که حتی خود نیز خود را به این نام نمیشناسند!) در این داستان روایت شده که هریک سندی است از کتاب مقاومت، ضمن آنکه به مدد چند شخصیت محوری ( ژربیه – فلیکس- ماتیلد و ژان فرانسوا ) که در اغلب حوادث حاضرند انسجام داستان حفظ میشود.
فضاسازی کامل و با تشریحات دقیق صورت میگیرد و ما پیش از آنکه شاهد عمل هرکاراکتری باشیم، ابتدا با گذشته و مشخصـــات او آشنا میشویم. آینده مبهم و فضای مه آلود داستان آنقدر حجیم است که نویسنده نیاری نمیبیند تا با افزودن به ابعاد ناشناخته قهرمانانش به آن دامن زند.
عاقبت اکثر این قهرمانان در مکانی یا جایی میان حماسه و تراژدی در نوسان است .کدام یک بیشتر سنگینی میکند؟ حتی ما که نسل آینده قهرمانان کتاب محسوب میشویم نمیتوانیم جواب قاطعی به این پرسش بدهیم. شاید به این سبب که ما برخلاف کاراکترهای کتاب مجبور به پاسخ دادن به سئوالهای پایهای و مهم ترنشدهایم که اینکه فلسفه حیات بشری چیست و براساس چه ارزشها – قوانین و اخلاقیاتی استوار است ؟ جوزف کسل به ما این فرصت را میدهد که در خلاء عدم اجبار و شرایط طاقت فرسای جنگ، عاقلانه تر – عمیق تر – دقیق تر به این پرسشها پاسخ دهیم. او برای راهنمایی ما تجربهٔ نسل جنگ جهانی را به ما عرضه میکند نسلی که در فضایی آکنده از بیم و هراس، ایده آلیسم و رئالیسم و به صورتی ضربتی به این سئوالات پاسخ داد و به سوی سرنوشت خویش شنافت. اینک نوبت ماست که در فضایی آرامتر و با فرصتی بسیار بیشتر به این سئوالات بیندیشیم، سئوالاتی که دنیای آینده و حال ما را خواهند ساخت. آرماگدون
[ویرایش] منبع
آیکتاب (برداشت آزاد با ذکر منبع)