حاجی جعفر پالاش
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
حاجی جعفر پالاش فرزند محمد (۱۳۴۱ ـ ۱۴۱۱) فردی سرشناس و مؤثر در زمینه وارد ساختن درمان و پزشکی مدرن به مناطق شهرستان بستک و بخشهایی از هرمزگان و همچنین شرق عربستان و امارت شارجه بودهاست. وی نخستین دکتر داروساز روستای کوخرد در بخش کوخرد شهرستان بستک استان هرمزگان ایران بود. نام کامل وی: ( حاجی جعفر بن محمد بن جعفر بن محمد بن حاجی جعفر گپ بن محمد بن احمد آل جعفر ) .
فهرست مندرجات |
[ویرایش] زندگی
حاجی جعفر به سال ۱۳۴۱ هجری قمری در امـارت شارجه یکی امارات هفتگانهٔ امارات متحده عربی دیده به جهان گشودند، تحصیلات علمی خودرا در مکتب خـانــهٔ شارقـه فـرا گـرفتند و به علوم عـربـی و فـارسـی، و منقول و معقول آشنایی پیدا کردند.
[ویرایش] کار وادامه تحصیل
در سّن پانزده سالگی همراه پدر بزرگوارش مانند سایـر مـردم شارقه در پـایگاه نیروی هوایی انگلیس که در آن زمان در امـارت شارقه مستقر بودند و به «محطه» معروف بود، مشغول کار میشوند، دیری نمیگذرد که بـه زبان انگلیسی آشنایی کامل پیدا میکنند و به راحتی میتـوانند صحبت کنند.
[ویرایش] مطالعه
ایشان به مطالعه علاقهٔ فراوانـی داشتند و صاحب قلم نسخی بوده، نویسنده چیره دستی بودند. بـعد از حـدود دو سال در محطه ایشان به عنوان متـرجم بـه کار گماشته میشوند. در حین شغل جدیـدش با آقـای دکتر روبرت ویلیام دکتر کلینیک پایگاه هـوایـی انگلیس آشنایی پیدا میکنند، آقای دکتر ویلیام وقتی میبینند که ایشان جوانی هوشیار و باسواد هستند بـه وی پیشنهاد میکنند کـه تعلیم خـود را تمـام کنند.
[ویرایش] اخذ مدرک داروسازی
ایشان هـم بـه نصیحت دکتر گـوش میدهند و به تعلیم خود در آن پـایگاه و زیر نظر دکتر ویلیام ادامـه میدهند و بعد سه سال تحصیل زبان انگلیسی خود را به پایان میرسانند و بـه مـدرک دکتر داروساز نایل میگردند.
[ویرایش] سفر به بحرین
پـس از در یافت آن مـدرک در داروخـانـهٔ محطه در پایگاه نیروی هـوایی، زیر نظـر دکتر ویلیام مـدت چـهار سال کارمیکنند و سپس در سال ۱۳۶۵ هـ .ق عازم بحرین میشوند. در بحرین مدتی نزد خویشاوندانش میماند.
[ویرایش] دکتر داروساز عازم عربستان میشود
بعد از اینکه گذرنامه بحرینی میگیرند عازم عربستان سعودی میشوند. در عـربستان سعودی در یکی از داروخـانـه هـای شهـر «خُبـَر» به کار میپردازند. پس از مـدتی از شهر خبر عازم شهر دمام میشوند و در شهر دمام داروخانهای را به نام خودشان تأسیس میکنند. وی در هر سالی که به کوخرد میآمـدنـد مقدار زیادی دارو همـراه خودشان میآوردنـد و به طور رایگان بیمـاران را معالجه میکردنـد. ایشان اولین کسی از کوخرد هستند که به این مـدرک بزرگ علمی نائل شدهاند و اولین دکتر داروساز در کوخرد هستند.
[ویرایش] دکتر داروساز وبیماری سال ۱۳۸۵
در سال ۱۳۸۵ هجری قمری مرض (بیماری) واگیر مهلکی در شهرستان بستک وبخشها وروستاهای توابع ومناطق گستردهای از استان هرمزگان در بر گرفت، این بیماری بطور سریعی شیوع پیدا کرده بود وبطوری که از علایم آن بر میامد بیماری (وبا) بود مخصوصاً در مرحله اول بقدری شدید بودهاست که در هزار نفری دویست وپنجاه نفر تلفات دادهاست. در جریان این بیماری خانمانسوز که در زمستان روی داد در هرخانهای ۲ تا ۳ نفر مرده شده وتعداد مرده شده گان بقدری زیاد بوده که بر اثر نایابی پارچه سفید برای کفن دردهات دور دست مخصوصاً روستاهایی که در کوهستان واقع بوده ناچاراً مردگان خودرا باگونی کفن نموده، دفن میکردند. در آن دوران در منطقه نه دکتر ونه درمانگاه ونه داروخانه وجود داشتهاست، وبعلت نبودن دارو وامکانات پزشکی در منطقه تعداد بسیار زیاد از مردم منطقه بهلاکت رسیدند. در این وضع ودر برابر این بیماری هولناک تنها راه نجات بیماران از خطر مرگ محقق حاجی جعفر پالاش بودند، ایشان با مجهود شخصی خود به یاری مردم منطقه شتافتند، وباتهیه نمودن دارو از داروخانه شخصی خود به یاری مردم رسیدند وجان بسیاری از مردم از این بیماری مهلک نجان دادند. مردم منطقه تا امروز این فداکاری به یاد دارند وخودشان مدیون خدمات دکتر داروساز میدانند. (حاجی جعفر محمد جعفر پالاش) یک شخص عادی نبوده ، ایشان نه فقط در کوخرد و در شهرستان بستک معروف بودهاند، بلکه در گوشه وکنار منطقه و بخشهایی از هرمزگان و همچنین شرق عربستان و امارت شارجه فرد شناخته شده و مؤثری بودهاند. وی در منطقه و هرمزگان تا امروز شهرت فراوانی دارند وتا امروز مردم به خوبی از ایشان یاد میکنند وبرایش دوعا میکنند، ایشان خدمات شایانی به منطقه جنوب نمودهاند مخصوصاً در زمانی که اصلاً کسی نه نام دکتر وحتی نام پرستار هم نمیدانستهاند در مناطق جنوب، ایشان با مجهود شخصی خودش وبطور رایگان به مردم جنوب کمک میکردهاست، وی اولین فردی در منطقه هستند که این عمل انسانی را پیشه گرفتهاند. ایشان باضافه در منطقه جنوب ایران همچنین در منطقه شرق عربستان و در امارات متحده عربی و مخصوصاً در امارت شارجه شهرت فراوانی دارند، وهنوز پیر مردها دوران خودش وحتی نوجوانان از ایشان به خوبی یاد میکنند. در منطقه جنوب ایران مخصوصا شهرستان بستک وتوابع هزارها جان از خطر حتمی نجات دادهاند ، مخصوصاً در سال ۱۳۸۵ هجری قمری که بیماری خطرناکی (وبا) در منطقه شیوع شد. . اگر نه از فضل خدا و بعد از خدا هم از فضل این دکتر فرهیخته حاجی جعفر نبود امروزه اصلاً در منطقه بستک وجنوب کسی وجود نداشت و همه مرده بودند، درآن دوران اصلاً مناطق جنوب منطقهای فراموش شدنی بوده، واصلاً میتوانم گفت که حتی در خود بستک هم هیچ دکتری ویا درمانگاهی وحتی داروخانهای نیز وجود نداشته است, حاجی جعفر مالک یک داروخانهٔ برزگ در عربستان سعودی بودند ودر مدت این بیماری در منطقه بارها وبارها به عربستان سفر نمودند ودارو برای بیماران میآوردند ومردم را بطور رایگان معالجه می نمودند. وی همیشه و همیشه میگفتند که من وظیفه خودم دارم انجام میدهم وپاداشش هم از خدا میطلبم. همچنین چند حالات بیماری خطرناک در شارجه نیز معالجه کردهاند که بعضی از آن بیماران هنوز در قید حیات هستند، هر وقت صحبتی از حاجی جعفر پیش میآید این افراد جز یاد خوبی وفداکاری حاجی جعفر چیزی دیگر بر زبان میآورند. برای قدردانی از ایشان جناب آقای شهردار شهرستان بستک نام این شخص فرهیخته در سایت شهر داری بستک قرا دادهاند تحت عنوان (اولین دکتر داروساز در منطقه) . همچنین در سایت کوخرد تحت عنوان (مشاهیر) در رده ((پیشکسوتها)) اضافه شدهاست..
[ویرایش] اولین دوربین عکاسی در کوخرد
ایشان اولین کسی هستند که دوربین عکاسی را بـه کـوخـرد آوردنـد. درسال ۱۹۴۵ میلادی دوربینی از نوع آگفا ایسولیت AGFA ISOLETTE ساخت آلمان داشتند.
حـاجی جعفـر محمـد جعفـر دکتـر داروساز مشهـور کـوخـرد، نامش با اولیـن دوربین عـکاسـی کـه وارد کـوخـرد شدهاست ارتباط یافتهاست، ایـن مـوضـوع از زبـان خـودشان اینچنین بیان شدهاست: مهنـه یا شغل عکسبرداری پـیش یک عکاس انگلیسی که در نیروی هوایی انگلیس کار میکرد یاد گرفتم. آن زمان من در نیروی هوایی انگلیس که در امارت شارقـه مستقـر بـود و به نـام محطه معروف بـود بـه سمت مترجمی کار میکردم، این شخص آقای استیفن نام داشت، ایشان مسؤول غرفهٔ عکس در ارتش بـودند. مـدت دو ماه و در هر روز چهار ساعت آمـوزش میدیدم، و پس از آن در اولین روز تعداد ۳۰ فیلم و یک دوربین عکاسی بـه مـن دادند و گفتند بروم و تمام آن فیلمها را عکسبرداری کنم، من هـم رفتم از محطه بیرون و چشمم به هـرچـه میافتاد از آن عکس میگرفتم. شتر، الاغ، مرغ، پـرنـده، درخت، کـوه و خلاصه هـرچـه جلو چشمم میآمـد عکس میگـرفتم، و عصـر تمام فیلمهایـی که عکسبـرداری کرده بـودم را میآوردم بـه اتاقی کـه در آن عکس ظاهـر مـی کردنــد. ظاهـر و چاپ کردن عکسها به عهدهٔ خودم بـود و مجبور بودم فیلمهایی که عکس برداری کرده بودم را خودم ظهور و چاپ کنم. پس از یک ماه کـه در این کار گذرانـدم، از آقای استیفن تشکر کردم و مقداری فیلم از ایشان گـرفتم و همچنین دوربینی کـه از قبل سفارش آن را کرده بودم و یکی از دوستانم از عربستان سعودی برایم آورده بود را گرفتم و در محل مخصوص خـودم شغل عکسبرداری را شروع کردم. روزهایـی کـه در محطه کار نـداشتم عکسبرداری میکردم و شب عکسها را ظاهر و چاپ میکردم. امـا هنگامی کـه بـه کوخرد میرفتم و در جعفرآباد (مؤه مهمد) ساکن بـودیـم، با مشکلات بیشتری مـواجـه بـودم، مخصوصا در موقع ظهور و چـاب کردن عکس. بـه دلیل مشکلات ناشی از تـاریکی و نبـودن بـرق، در آن گرمای شدید، در دریـائــی از عـرق غـرق مـی شـدم. بعضی از اوقات در روز فیلم ظاهر و چاپ میکردم، ولی نـور آفتاب کارم را به تـأخیر میانـداخت و کارم بسیار دشوار میکرد، چون که این فیلمها را در خـانـهٔ کاهگلیمـان کـه در آن نشسته بـودیـم ظاهـر مـی کـردم و با وجـود اینکه تمـام روزنههای خانـه را با پارچههای کهنه و حصیر و تکو (نوعی فرش ساخته شده از برگ نخل) پوشانده بـودم و تمام سوراخها و شکاف دیـوارها را گرفته بـودم ولی باز هـم نـور آفتـاب بـه داخل اتاق کارم میآمـد و کارم را دشوار کرده بـود. ظهور و چاپ عکس در آن شرایط خیلی کار دشواری بـود ولی به هرحال من از کار خود خرسند بـودم و کارم را خیلی دوست داشتم و تقریباً در حدود ۴۰ سال عکاسی را ادامه دادم.
[ویرایش] نخستین رادیو در کوخرد
اولین رادیـو ترانزیستوری نیز در سال ۱۹۴۷ میلادی توسط ایشان بـه کـوخـرد آورده شد. این رادیو از نوع انـدریـا ONDORIA و ساخت هلند بود.
[ویرایش] بدرود زندگی
حاجی جعفر محمد جعفر در سال ۱۴۱۱ هجری قمری برابر با ماه اکتبر ۱۹۹۰ میلادی در سّن ۷۰ سالگی در کوخرد دار فانی را وداع گفت وبه جوار رحمت حق پیوست.
ایـن مصاحبه در سال ۱۹۸۶ میـلادی هنگامی کـه حـاجی جعفر محمد جعفر بـه دبـی تشریف آورده بودند انجام شدهاست.
[ویرایش] منبع
- محمدیان، کوخری، محمد. به یاد کوخرد ج۲. چاپ اول، دبی: سال انتشار ۲۰۰۳ میلادی.
- نگاره از: محمد محمدیان.