سنت آگوستین
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
سنت اوگوستین(saint augustinus)
فهرست مندرجات |
[ویرایش] زندگینامه
مارکوس اورلیوس اوگوستینوس از تاثیرگزارترین فیلسوفان واندیشمندان قرون وسطي محسوب میگردد. واز شکل دهندگان سنت مسیحی غربی(كاتوليك وپروتستان)به حساب میآید. وی رومی واهل شمال آفريقا بود. ودرشهر تاگاست در الجزاير فعلی دیده به جهان گشود.(مادر این مقاله به شرح آراءواندیشه های این متفکر میپردازیم تا به زندگینامه او) وی در ابتدا مانوی ویا ثنویت گرا بود. ولی به اعتراف خودش چون به بیهودگی این مذهب در بسیاری از عقاید واندیشه هایش پی میبرد به رم مهاجرت کرده وبه مکتب فلسفی شکاکیون جدید ملحق میگردد. پس ازمدتی این مکتب فکری نیز آنرا به صورت قانع کنندهای اقناع نمیکند وبرای همین به مذهب فکری نوافلاطونی گرایش وبه آن ملحق میشود. ودرشهر میلان بود که با یک شخصی با اندیشه های نوافلاطونی تحت عنوان فلاویوس مائیوس تئودوروس آشنا میگرددواز همین شیوه نیز به مکتب نوافلاطونیان وارد میشود. سپس پس از آن به دین مسیحیت میپیوندد. وپس از مدتی به مقام اسقفی شهر هیپو انتخاب ودرهمین شهر نیز از دنیا میرود. همچنین وی تاپایان عمر خود نیز تحت اندیشه های نوافلاطونی ومانوی بوده است و این امر دربسیاری از نظریات وآثار وی به روشنی نمایان است.
[ویرایش] آثار
از مهمترین آثار وی میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
رساله اعترافات:که زندگینامه فلسفی-اعتقادی وی میباشد. وبا این اثر نوشتن زندگینامه در غرب رواج پیدا میکند.
درباب تثلیث:که این اثر مهم به نوعی تبیین اعتقادی درباره تثلیث میپردازد.
درباب شهرخدا:کتابی است درباب فلسفه تاریخ وسیاست. اوگوستین ازپایه گذاران فلسفه سیاست درغرب محسوب میگردد.
درباب معنی لفظی کتاب سفر پیدایش:نشان دهنده ی عقاید وی درباره خلقت وشکل گیری جهان است. درباب اصول عقاید مسیحی ، درباب هشتادو سه سوال مختلف ، رسالات علیه دین مانوی وآثاری دیگر.
[ویرایش] آراء ونظریات مهم اوگوستین
عقل وایمان
در رابطه عقل وایمان از دیدگاه اوگوستین باید دوجنبه را درنظر گرفت:
- منظور اوگوستین از عقل، عقلی اشراقی است که آن از ناحیه خداوند به انسان علوم حقیقی رااشراق کند.
- نظر اوگوستین در رابطه عقل وایمان به دوشکل است که این دونظر متفاوت در دو
دوره متفاوت از عمر وی ابراز میگردد. که شرح آن به قرار زیراست:
نظر ابتدایی اوگوستین به این صورت بودکه ابتدا انسان باید ایمان آورد وپس از آن که ایمان آورد عقل آن تحت مقوله ایمان قرار میگیردو درنتیجه عقل وسیلهای میگردد درخدمت ایمان وآن هم برای درک بهتر کتاب مقدس. همچنین به اعتقاد او انسان بدون ایمان نیز به مراحلی ازعلم وحقیقت میرسدکه این همان علوم طبیعی میباشد. چرا که مامیبینیم که فی المثل ۴=۲+۲که این امر درنزد تمام ریاضیدانان چه مسیحی وچه غیر مسیحی مشترک میباشد. ودرنتیجه انسان بدون ایمان هم میتواند به کسب علوم وآن هم علوم طبیعی وریاضی و...بپردازد ولی هیچگاه نمیتواند به حقیقت برسد مگر اینکه به مسیح ایمان بیاورد. این اولین نظر اوگوستین در رابطه عقل وایمان بود. که تاحدودی نظری معتدل به شمار میآید. ولی نظر دیگر اوگوستین که در اواخر عمر وی مطرح میشود از حالت اعتدال خارج میگردد وبه نوعی حالت جزم گرایی سوق پیدا میکند. درنظر دوم اوگوستین درباره رابطه عقل وایمان وی معتقد است که علم بدون ایمان روبه سوی انحراف دارد. وباعث گمراهی انسانها میگردد، پس انسان باید ابتدا ایمان بیاورد ودر پرتو این ایمان است که میتواند از عقل استفاده کند چرا که درغیر این صورت به گمراهی کشیده میشود. وعقل بدون ایمان فقط سبب گمراهی بیشتر انسانها میگردد. واین عقل پس از ایمان آوردن است که میتواند در سایه سار عقل الهی به حقیقت مطلق دست پیدا کند. که البته از دودیدگاه بالا دیدگاه دومی دیدگاه غالب بر اوگوستین درباره عقل وایمان است.
نظریه شناخت
درباره نفس اوگوستین دونظر را درجاهای مختلف آن میپذیرد. یکی مثل افلاطون نفس را جوهر بدن وامری که قبل از بدن نیز وجود داشته است میانگاردومعمولا درمباحث فلسفی خودش درباره نفس از تعریف افلاطونی وافلوطینی نفس استفاده میکند. ولی درمقابل این تعریف ، تعریف کتاب مقدس از نفس که آن عنصری است مجرد که این نفس پس از اینکه بدن به وجود آمد آن نیز به وجود میآید ومانند افلاطون و افلوطین که آن را امری میدانستند که قبل از بدن نیز وجود داشته است نیست. معمولا اوگوستین در بحث های کلامی خودش از تعریف کتاب مقدس درباره نفس بهره میگیرد. ولی درمجموع او تعریف افلاطونی نفس را میپذیرد وآن را امری مجرد وبرتر از بدن میداندومعتقد است که حتی عمل شناخت نیز توسط همین نفس صورت میگیرد. درواقع حواس پنجگانه هنگامی که چیزی را درک کردند شکلی از این ادراک است که درنفس منتقش میگردد. وچون نفس نیز بر تمام بدن احاطه دارد پس کل بدن تحت شناخت وتاثیر نفس قرار دارد. این عمل شناخت حسی توسط نفس واز طریق بدن شکل میگیرد. ودر واقع حواس پنجگانه آدمی تنها وسیلهای است برای شناخت انسان از امور بیرونی که شناخت نهایی توسط نفس صورت میگیرد. درباب شناخت حقیقی او نیز مانند افلاطون معتقد است که شناخت ومعرفت حقیقی از طریق این عقل جزئی انسان صورت نمیگیرد چراکه عقل امری است شخصی وجزئی ومعرفتی نیز که به آن تعلق میگیرد نیز متعلق آن این جهان جزئی و متغیر است، پس شناخت حقیقی توسط این عقل استدلالی نمیتواند صورت بگیرد وبلکه توسط عقل اشراقی است که این معرفت حقیقی شکل میگیرد. اوگوستین به پیروی از افلاطونیان میانه مثل را درعقل خداوند قرار میدهد. ومعرفت حقیقی معرفت به این مثل است که هیج گونه تغییری درآنها ایجاد نمیگرددواموری کلی وازلی هستند. درنتیجه انسان باید از طریق ایمان آوردن به مسیح این عقل اشراقی را کسب کند واز طریق این عقل اشراقی است که میتواند به حقایق عالم مثل دست پیدا کند. که این عمل اشراق را اوگوستین تحت تاثیر گنوسیسیان گرفته است. از دیدگاه او خداوند مانند نوری است که به این عالم میتابد و عالم عدم را به عالم وجود مبدل میکند. همچنین از طریق این نور است که انسان به حقیقیت میرسد. این نور حقیقیت در همه افراد وجود دارد ولی عدهای از آن کمتر بهره میبرندوتنها در حیطه علوم طبیعی باقی میمانندولی عدهای دیگر با ایمان به مسیح است که فراتر ازعلوم طبیعی رفته وبا عالم مثل ارتباط برقرار میکنند.
خداشناسی
درباره اندیشه های اوگوستین درباره خداشناسی این امر راباید ذکر کرد که در نظر اوگوستین خدارا نمیتوان با این عقل محدود و جزئی شناخت. خدا تنها و تنها از طریق عقل وآنهم عقل اشراقی است که مورد شناخت قرار میگیرد. خداوند سرمدی، خیرمحض، وجود مطلق و...است. دراینجا اوگوستین از این سنت نوافلاطونی که به خداوند هیچگونه لقبی را نمیداد دور میگردد والقاب وصفات مختلفی را به خداوند نسبت میدهد. از دیدگاه او مهمترین صفت خداوند وحدت میباشد. واین صفتی است که مشرکان را ازمسیحیان متمایز میسازد. چرا که درتثلیث هرسه اقنوم یاشخص دارای وحدت جوهر هستند. زیرا اگر دارای وحدت جوهر نباشند پس دارای سه خدای متفاوت خواهیم بود واین امر مستلزم سه خدایی بودن و شرک در مسیحیت میگردد. تمام صفات خداوند عین ذات او هستندزیرا درغیر این صورت دوگانگی بین ذات وصفات پیش میآید ودرنتیجه خداوند مرکب خواهد شد که برای خداوند این امرنقص محسوب میگردد. خداوند جهان رابراساس عقل خود ایجاد کرده است. وهمچنین او تمام موجودات رادریک آن میشناسد تا عرض زمان بر او حمل نگردد. وی تنها خداوند را لایق این امر میداند که اوراessentia بنامد. افلاطون عالم مثل را همان عالم معقول وعالم وجود مطلق یاousia میدانست. اوگوستین ترجمه ousia را بهessentia پذیرفت وخداوند را وجود مطلق نامید. وی ازسردمداران فلسفه ذات گرا essentaialist در مقابل فلسفه های جوهر گرایاsubstantaialist است. معمولا درتاریخ فلسفه کسانی که گرایش های ارسطویی راپذیرفته اند بیشتر جوهر گراهستند. وکسانی که اندیشه های افلاطونی را پذیرفته اند بیشتر ذات گرا میباشند. وجود حقیقی وجودی است که هیچ گونه تغییری در آن رخ نمیدهد. چرا که هر تغییر مستلزم نوعی عدم میباشد. برای مثال هنگامیکه شکوفه سیبی به یک سیب کامل تبدیل وتغییر میکند، پذیرفتن صورت سیب منوط است به عدم صورت شکوفه. پس وجود حقیقی در آن تغییری نمیباشدچراکه هرتغییر مستلزم نوعی عدم است. وچون خداوند وجود مطلق است نیز هیچ گونه تغییر و شدنی در آن ایجاد نمیگردد. این اصل رانیز اوگوستین وامدار افلاطون وپارمنیدس وافلاطونیان میانه میباشد.
تثلیث
وی از نظریه پردازان بزرگ مسیحی در باب تثلیث میباشد. از دیدگاه او خدای واحد و حقیقی از سه شخص تحت عناوین:پدر، پسر وروح القدس تشکیل یافته است. وخداوند درحقیقت از این سه شخص تثلیث میباشد. اوگوستین مهمترین صفت خداوند را وحدت معرفی میکند. وبیان میکند که این امر است که مسیحیان را با مشرکان متمایز میکند. درواقع او این توجیه فلسفی را برای تثلیث بیان میکند که این سه شخص از نظر جوهر دارای وحدت میباشند تا ایجاد سه خدایی وشرک نشود. وی مقولات ارسطویی را درباره خداوند به سه بخش تقسیم میکند:مقولات مطلق، عرضی وحملی. سه مقوله جوهر، کم وکیف جزءمقولات مطلق میباشند. خداوند جوهر است ودومقوله دیگر(کم وکیف)به صورت همزمان بر او حمل میگردند. یعنی خداوند درعین اینکه جوهر است عظیم(کم)وخیر(کیف)نیز میباشد. واین دومقوله چون بنا به جوهر بر خداوند حمل میشوند با آن یکی هستند ومطلق میباشند. همچنین این دومقوله همزمان بر سه شخص تثلیث و کل تیلیث به عنوان واحد حمل میگردند. اصولا هنگامی که میگوییم خدا هست و میباشد، یعنی عظیم است خیر است و... . ودرواقع بین بودن وعظیم بودن وخیر بودن او هیچ تفاوتی نیست. یعنی صفات خدا عین ذات اوست تا دوگانگی وترکیب بین ذات وصفات ایجاد نگردد. به عقیده اوگوستین رابطه بین سه شخص تثلیث بر اساس حمل اضافی است که صورت میگیرد. یعنی اگر یکی پدر است ویکی دیگر پسر این به واسطه روابطی است که بین این سه شخص درجریان میباشد. مثالی هم که در این زمینه میزند مثال برده وارباب است. هنگامی که یکی برده ودیگری ارباب میباشد این درواقع به واسطه رابطهای است که بین این دوشخص برقرار میباشد. وهنگامی که این رابطه از آنها گرفته شود دیگر این نسبت ارباب و بردگی نیز ازبین میرود. یکی ارباب است به واسطه اینکه به دیگری حکم میکند، ودیگری برده است به واسطه اینکه باید فرمانپذیر باشد. در تثلیث نیز همیطور است یکی پدر است چون پسر از اوست ویکی پسر چون مولود پدر است. یکی نیز روح القدس چون ازپدر وپسر است. هنگامی که رابطه ارباب وبردگی از آن دوشخص گرفته میشود نه چیزی به جوهر آنها اضافه و نه کم میشود. بلکه رابطه آنهاست که فسخ میگردد. درتثلیث نیز همینطور میباشد. هیچ چیزی به واسطه این روابط بین سه شخص تثلیث نه به جوهر آنها اضافه میشود و نه از جوهر آنها کم میشود بلکه رابطه بین آنهاست که باعث ایجاد تثلیث میگردد. پس اوگوستین به این وسیله این امر را که این سه شخص باید دارای سه جوهر باشند راتوجیه میکند. ولی در اینجا این سوال پیش میآید که درهمان رابطه ارباب وبرده نیز ما دارای دوجوهر ودوشخص متفاوت یکی ارباب ودیگری برده هستیم، ورابطه بین دوجوهر برقرار است، حال با توجه به این مطلب چطور میشود که درتثلیث بین این سه شخص رابطه اضافه برقرار است درحالیکه این سه شخص دارای یک جوهر میباشند؟ همچنین اوگوستین چون روح انسان رانیز امری خدایی میداند، آنرانیز به طبعیت از تثلیث به سه بخش تقسیم میکندو درواقع تثلیث را درروح نیز جاری میکندوآنرا به سه بخش نفس، عقل وحیات ویا فکر، شناخت وعشق تقسیم میکند.
خلقت
از دیدگاه اوگوستین خلقت از یک موجود سرمدی وازلی یعنی همان خداوند میباشد. همانطوریکه قبلا ذکر شد مثل در عقل خداوند قرار دارد واین عقل همان خدای پسر میباشد. خدای پدر با توجه به این مثل که شامل تمام حقایق در این جهان میباشد به ماده بی نظم جهانی(cahos)نظم میبخشد. همچنین این ماده در واقع همان علت مادی است که، مخلوق خداوند میباشد ونه موجودی ازلی وبلکه موجودی است ممکن وحادث. وی برای خلقت دو امر رابه عنوان اصول معتقدات مسیحی ذکر میکند که آنها عبارتند از:
۱.خلقت از عدم میباشد:از دیدگاه اوگوستین خلقت از عدم میباشد و، خدای اوگوستین موجودی است که کافی است بگوید باش تا هرچیزی ازجمله جهان موجود شود. پس خلقت امری ازلی نمیباشد، بلکه زمانی را هم میتوان تصور کرد که ماسوی الله نبوده اند. وخداوند از این عدم ونیسیتی این جهان را آفریده است.
۲.خلقت همراه با زمان میباشد:چون خلقت از عدم است، پس زمانی بوده است که جهان نبوده است ودرواقع زمان هم نبوده است. یعنی اینکه قبل از اینکه خداوند اراده کند تا جهان وبه وجود آید زمانی نبوده است وبا اراده خداوند برای خلقت جهان بوده است که جهان موجود شده وزمان نیز با آن پدید آمده است. پس خلقت بازمان بوده است ونه امری ازلی.
درباره مسئله خلقت امر دیگری نیزدر فلسفه اوگوستین مهم است وآن استفاده اوگوستین از “نظریه عقول بذری”رواقیون میباشد. وی بیان میکند که هر نوع از موجودی درواقع دربردارنده بذر انواع بعد از خودش میباشد. یعنی اولین زوج انسانی که به وجود آمده بودند، بذر تمام انسانهای بعد از خودشان را در درون خود درارا میبودند. و این امر یعنی دربر داشتن انواع بعد از خود از هر انسان تا انسان دیگر وجود دارد. اگر قرار است که خداوند برای مثال ....۳انسان را درکره زمین بیافریند وبه وجود آورد، بذر این ....۳نوع انسان در همان انسان ابتدایی قرار دارد وبا مرگ هر انسان ومتولد شدن انسانی دیگر از این نوع بذر کاسته میگرددوآن از قوه بودن به فعلیت میرسد.
مسئله شر ازنظر اوگوستین
اوگوستین مسئله شر را به دو طریق وآن هم اندیشه سنت های گذشته فلسفی حل میکند که آن نیز بر دو قسم تقسیم میگردد وآن دو عبارتنداز:
۱.شر امری است عدمی:این نظریه را که شر امری است عدمی را اوگوستین از سنت نو افلاطونیان به وام گرفته است. و این نظریه بر این تاکید دارد که شر را خداوند به وجود نیاورده است، ودرواقع عدم وجود خیر همان شر است. برای مثال عالم مادی به ذاته امری شر نیست. بلکه درقیاس با عوالم دیگر است که درمرتبهای پایین تر و نازل تر قرار میگیرد وشر محسوب میگردد. درواقع شر بودن عالم ماده به خاطر نداشتن وعدم وجود عالم بالاتر از آن میباشد. وهمچنین در مورد تاریکی وظلمت نیز همینطور میباشد. یعنی اینکه ظلمت به صورت امری خارجی واقعا وجود ندارد بلکه ظلمت عدم نور میباشد.
۲.شر امری است نسبی:این نظریه را اوگوستین از رواقیان گرفته است. اگر انگشتان دست انسان ظریف است وممکن است که دراثر ضربهای شکسته شود، این امری شر وبد محسوب نمیشود. اگر این ظرافت را انگشتان دست دارا نبودند دیگر انسان نمیتوانست که آثار هنری بیافریندوحتی غذا بخورد. اگر دندان درد برای انسان دردناک است این امر ذاتا شر محسوب نمیگردد، بلکه این درد خود این هشدار را به ما میدهد که ضایعهای در دندانهای ما وجود داردو، ما باید آنرا رفع کنیم. شر بودن درد دندان به خاطر درد آن امری است نسبی، چون در عین اینکه درد آن برای ما بد است وشر محسوب میگردد، از آن طرف هم مفید وخوب است که ما را از ضایعهای آگاه میکند، واین همان نسبی بودن شر را نشان میدهد.
فلسفه تاريخ وسياست
درباب فلسفه تاريخ وسياست اوگوستين به جهان به شكل ثنوي ويا مانوي نگاه ميكند.فلسفه تاريخ او كه دركتاب درباب شهر خدا يافت ميشود ،اوگوستين در ملتها را در طول تاريخ به دو قطب شهر خدا و شهر دنيا تقسيم بندي ميكند. مردم شهر خدا كساني هستند كه مركزيت آنها همان اورشليم يعني زادگاه عيسي مسيح است. اينان مردمي خدايي اند كه به توحيد اعتقاد دارندو به خداوند عشق ميورزند.نقطه مقابل اين شهر شهر دنيا قرار دارد كه مركزيت آنها شهر بابل است واين امر به خاطر فساد وفحشايي كه در بابل آن زمان رايج بوده است ميباشد.مردم شهر دنيا انسانهاي مغرور ومتكبر هستند و دين اينان اديان چند خدايي ميباشد يعني مشرك هستند. نكته جالب توجه در نظريات اوگوستين در اين باره اين امر است كه او معتقد است كه افرادي هستند كه به ظاهر در شهر دنيا هستند ولي در واقع در شهر خدا هستند وهمچنين عكس آن يعني اينكه مردمي هستند كه به ظاهر در شهر خدا اند ولي در باطن در شهر دنيا ميباشند. اين امر ديدگاه شمول گرايانه اوگوستين به مسيحيت را نشان ميدهد كه از پايه هاي شكل گيري نظريه پلوراليسم ديني جان هيك در عصر حاضر است.در واقع در اينجا اوگوستين صرف انجام اعمال ظاهري را مبتني بر پذيرش مسيحيت نميداند بلكه آنچه اهميت دارد باطن ونيت اعمال است كه براي عشق به خداوند صورت گيرد. همچنين اين افراد شهر دنيا وشهر خدا در روز قيامت از يكديگر جدا ميگردند ودر قيامت است كه مشخص ميگردد كه كدام اهل شهر دنيا وكدام اهل شهر خدا هستند. اين نظريات از اين حيث در مقوله فلسفه تاريخ ميگنجد كه در واقع اوگوستين اقوام كل تاريخ را به دوقسمت تقسيم بندي ميكند ،يعني به اقوام عالم از ديدي تاريخي مينگرد وهمچنين به خاطر اينكه مسيحيت حاضر نتيجه گناه تاريخي است كه از آدم تا حالا به افراد رسيده است. در مقوله فلسفه سياست قرار ميگيرد به اين خاطر كه اقوام و ملتهاي جهان را با ذكر نام شهر به عنوان مركزيت اين اقوام در دو قسمت شهر دنيا وشهر خدا تقسيم بندي ميكند.
[ویرایش] منابع
- تاریخ فلسفه قرون وسطی اثر دکتر محمد ایلخانی
- برگرفته از سایت www.nokhodaki.tk.انتشار مطالب طبق مجوز گنو بلامانع است.