سيد حسن نصرالله
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
سید حسن نصرالله متولد ۳۱ اگوست ۱۹۶۰ روستای <البزوریه> در جنوب لبنان است. پدرش <عبدالکریم>، سبزی و میوهفروشی میکرد و حسن برای کمک به پدر به دکان وی رفت و آمد داشت. در دکان و بر سینه دیوار آن، عکس امام موسیصدر آویزان بود؛ عکسی که نخستین جرقههای محبت موسی صدر و جنبش امل را که آن زمان به جنبش محرومان معروف بود، در دل سید حسن روشن کرد. با این که با هیچیک از علمای دینی آنوقت در ارتباط نبود و خانوادهاش هم، یک خانواده دینی شاخص نبود، ولی سیدحسن نوجوان، علاقهمند به دین بود و این علاقه در حیطه انجام فرایض معمول مانند نماز و روزه محدود نبود، او فراتر از اینها هم میرفت. این علاقه او را واداشت که با سن اندکش در سال ۱۹۷۶ به نجف برود و تحصیلات حوزوی خود را در آنجا آغاز کند. در سال ۱۹۷۸ به لبنان بازگشت و در مدرسه الامام المنتظر(عج)، که شهید سید عباس موسوی آن را تأسیس کرده بود، تحصیلات حوزوی خود را پی گرفت و در همان حال، به فعالیتهای سیاسی در جنبش امل مشغول و مسئول سیاسی جنبش امل در منطقه بقاع شد.
پس از آن که امام موسی صدر در لیبی به صورت مرموزی ربوده شد، اختلافات بسیاری در سطح رهبری جنبش امل به وجود آمد که در اثر آن و خروج عدهای از رهبران از این جنبش، حزبالله لبنان تأسیس شد. سید حسن در حزبالله نیز مسئولیتهای مختلفی را عهدهدار شد؛ از جمله عضویت در شورای رهبری حزبالله، اما از فضای درس و بحث فاصله نگرفت و به تحصیلات علمی خود ادامه داد تا جایی که در سال ۱۹۸۹ برای تکمیل تحصیلات خود به قم مسافرت کرد، اما حملات گسترده اسراییل به لبنان و مبارزات حزبالله به او اجازه نداد، بیش از یک سال در قم بماند و بار دیگر به لبنان بازگشت، تا در کنار برادرانش به مبارزه با رژیم صهیونیستی بپردازد.
در سال ۱۹۹۲ و پس از شهادت سید عباس موسوی، دبیرکل وقت حزبالله لبنان، با اجماع شورای رهبری حزبالله سید حسن نصرالله، دبیرکل جدید این جنبش شناخته شد. شهادت سید عباس موسوی به همراه خانوادهاش، تأثیر بسزایی در روحیه مردم لبنان و به وی-ژه رزمندگان حزبالله گذاشت و پس از آن بود که مبارزات و حملات حزبالله شکل جدیدی به خود گرفت و حمایت عمومی در میان مردم لبنان از حزبالله رو به فزونی نهاد. در این میان، اسراییل نیز در سالهای ۱۹۹۳ و ۱۹۹۶ عملیاتهای خوشههای خشم و تسویه حساب را به اجرا گذاشت که با مقاومت سرسختانه حزبالله، که از کمترین امکانات نظامی برخوردار بود، روبهرو شد.
سپتامبر ۱۹۹۷ دو تن از رزمندگان حزبالله در حمله به یکی از مواضع ارتش اسرائیل در منطقه جبلالرفیع در جنوب لبنان به شهادت رسیدند و پیکر آنان به دست نیروهای اسرائیلی افتاد. تلویزیون اسرائیل بدون اطلاع از هویت این دو نفر، تصویر خونآلود آنان را به نمایش گذاشت، به سرعت مشخص شد که یکی از این دو تن، سید هادی، فرزند سید حسن نصرالله، دبیر کل حزباللهاست. انتشار این خبر همانند بمبی در جامعه لبنان صدا کرد و تحول بسیار مهمی در پی داشت. زیرا در تاریخ لبنان، چه در زمان جنگ داخلی و چه در مقابله با تجاوز نظامی اسرائیل، هیچگاه دیده نشد که فرزند یکی از رهبران گروهای سیاسی و یا شبه نظامیان در راه مبارزه کشته شده باشد.
این واقعه، موجی از احساسات جوشان همدردی، احترام و شیفتگی را نسبت به دبیر کل حزبالله در میان همه طوایف مذهبی لبنان در پی داشت، به گونهای که همه آحاد ملت لبنان از هر دین و مذهبی، تحت تأثیر شدید این واقعه قرار گرفتند. رهبران سیاسی لبنان نیز یکی پس از دیگری به دیدار سید حسن نصرالله رفته و ضمن گفتن تبریک و تسلیت به مناسبت شهادت سید هادی نسبت به شخصیت مبارز و صادق دبیر کل حزبالله، مراتب قدردانی و احترام خود را ابراز داشتند. این ابراز همدردی و احترام منحصر به لبنان نبود و افرادی چون امیر عبدالله، ولیعهد عربستان نیز برای نخستین بار در تاریخ حزبالله، با ارسال پیام تسلیت برای دبیر کل حزبالله، حمایت خود را از مقاومت اسلامی اعلام نمود.
در سال ۲۰۰۰ و در زمانی که مذاکرات عرفات و مسئولان آمریکایی و اسراییلی برای حل کشمکش خاورمیانه، راه به جایی نبرده بود، ارتش اسراییل در حرکتی یکجانبه و بدون گرفتن کمترین امتیازی از حزبالله، از اراضی اشغالی جنوب لبنان عقب نشینی کرد و به جز مناطق محدود مزارع شبعا، نیروهای خود را از همه مناطق تحت اشغال عقب کشید. این شکست مفتضحانه، علاوه بر استحکام بخشیدن به مواضع حزبالله، مبتنی بر مقاومت، باعث شد تا سید حسن نصرالله به موفقیتی بیسابقه در میان اعراب دست یابد، تا این که به عنوان مهمترین شخصیت جهان عرب شناخته شود.
از سوی دیگر، حزبالله لبنان با تکیه بر این موفقیت، توانست حضور خود را در عرصه سیاسی لبنان تقویت کند تا جایی که علاوه بر حضور پرتعداد در پارلمان لبنان، سکان تعدادی از وزارتخانهها را نیز به دست گیرد.
پیروزیهای پی در پی حزبالله در عرصههای مختلف سیاسی و نظامی در میان فلسطینیان نیز تأثیر خود را بر جای گذاشت. مردم آواره فلسطین به ویژه جوانان، که سالها دل به روند مذاکرات صلح خاورمیانه بسته بودند، دریافتند که مشکل فلسطینیان، با مذاکره و رژیم اشغالگر، حل نمیشود و با این پیشزمینه، انتفاضه دوم مسجدالاقصی شکل گرفت؛ انتفاضهای که به حماس قدرتی دیگر بخشید و با پیروزی حماس در انتخابات فلسطین وارد مرحلهای جدید شد؛ مرحلهای که دیگر با جنگ شش روزه اعراب و اسراییل پایان نمییابد، چه آن که نصرالله در پیام خود چنین گفت: <از حالا به بعد، شما جنگی تمامعیار خواستید، پس این هم جنگ تمام عیار شما. این را خواستید. حکومت شما خواست قواعد بازی تغییر کند، پس قواعد بازی تغییر میکند. شما نمیدانید امروز با چه کسی میجنگید. شما با فرزندان محمد (ص)، علی، حسن و حسین (ع) و با اهل بیت رسول خدا (ص) و اصحاب او وارد جنگ شدهاید. شما با قومی میجنگید که ایمانی فراتر و برتر از همه انسانهای این کره خاکی دارد. شما خواستار جنگی تمامعیار با قومی شدید که به تاریخ، و فرهنگ خود افتخار میکند و قدرت مادی، امکانات، مهارت، خرد، آرامش، رویا، عزم، ثبات و شجاعت دارد و به امید و یاری خدا روزهای آینده را میان ما و شما خواهیم دید.>