صلیب پارسی
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
صلیب پارسی یا صلیب آریایی به دیواره عظیم نقش رستم گفته میشود که در آن 4 عدد صلیب به ارتفاع بیشتر یکصد متر در دل کوه حک و تراشیده شدهاست.
صلیب که عربی شده چلیپا میباشد سمبل خورشید و میترائیسم بودهاست و ایرانیان قدیم و سپس زرتشتیها برای سالها از آن به عنوان نماد یا رمز سعادت استفاده میکردهاند از آنجا که آریاییان در منطقه سردسیر زندگی می کرده اند خورشید را سمبل خدای خود قرار داده اند اما اعراب چون در مناطق گرمسیر بوده اند ماه را سمبل خود قرار داده اند چون آنها عموما در شبها فعال بوده اند و روز را استراحت می کرده اند حتی سفرها عموما در شب صورت می گرفته است.ایرانیان برای خورشیذ نامهای متعددی داشته اند مانند خورشید - خور - روژ - و ... و علامت + نماد خورشید قرار داده بودند و بویژه ساخته شده آن از چوب و یا سنگ را بر روی گورها نصب میکردهاند و صلیب مسیحیان نیز برگرفته از آن است
صلیب آریایی یا صلیب پارسی اصطلاحی است که برای اولین بار در کتاب خلیج فارس نامی کهن تر از تاریخ از آن صحبت شده و سپس در ویکیپدیای انگلیسی ترجمه آن آورده شده است اما بطور خلاصه چون + صلیب از نمادهای آیین مهرپرستی است و بزرگترین صلیب حکاکی شده در دیواره نقش رستم میباشد آن دیواره با 4 صلیب آنرا صلیب آریایی یا پارسی نامیده است.
در اوستا ميترا مقام شامخی دارد و در زمان پيش از اوستا و رستاخيز زرتشتي، بزرگترين خدا بهحساب میآمد. اين نشانه א که صليب (عربی شده چليپا) شکسته ناميده شده است، در حقيقت نشانه خدای خورسید آريائی است، زيرا در ايران و هند هزاران سال پيشينه دارد. اين نشانه א نخستينبار در حدود خوزستان يافت شده و مربوط به هفت هزار سال پيش از ميلاد میباشد به اين ترتيب پيشينه تاريخی آن در ايران بسی کهنتر از پيشينه آن نزد آريائیهای هند است و هرتسفلد آن را گردونه خورشيد ناميده است. در گِرمی مغان آذربايجان گورهای خمرهای از دوره اشکانی بهدست آمده که در ميان آنها پارچهای بسيار زيبا يافت شده است که دارای اين نقش میباشد. همچنين اين نگاره بر دهانه پارهای از خمرههای سفالين که مردهها را در آن میگذاشتهاند ديده شده است در مواردی ديگری چون جام تپهحسنلو، جام زرکلاردشت، گردنبند عقيق مربوط به دوره اشکاني، گردنبند زرينی مربوط به ۷ هزار سال ق م در رودبار گيلان اين نگاره به چشم میخورد. گردونه خورشيد نخست به اين شکل א بوده و کمکم خطوط منحنی از بين رفته گاهی بهصورت + و گاهی با خطوط شکسته ولی با زاويههای ۹۰ درجه ترسيم شده و شکل هندسی و ترکيب کامل يافته است. اقوام باستانی بسياری از جانوران را میپرستيدهاند و از همين جا توتميسم (Totemisme) پيدا شده است. يکی از اين حيوانات بز کوهی است که مظهر سودرسان طبيعت، يعنی خورشيد بوده است اين نقش بر ظروف بازمانده از سدههای پيش از ميلاد ديده شده و مهمتر از همه رابطهای است که مردم باستانی ميان هلال ماه و خورشيد و شاخ بز کوهی قرار داده بودند. در بسياری از سفالها در ميان انحنای شاخ اين جانور و نيز بر پشت آن نشانه + يا א ديده میشود. مثلاً بر ليوان سفالين مربوط به ۳۱۰۰ سال پيش از ميلاد که در سيلک کاشان بهدست آمده نگاره + در زير انحنای شاخ گوزن پيدا است. با نگرش به اينکه نشانه گردونه مهر به شاهين و فروهر هم بسيار نزديک است میتوان پنداشت در زمانی که از اهميت مهر کاسته شده نشانه مقدس ميترائيسم رفتهرفته به شاهين مبدل شده و اين شاهين و نگاره فروهر تمام جاذبه معنوی و روحانی اين نشانه را گرفته و مظهر فر و شکوه مينوی گرديده است. هماکنون اين نقش را به گونهای ديگر بر کاشی کاری سر درب خاوری آرامگاه بايزيد در بسطام میتوان ديد. ميترا، خداوند آبها و درياها نيز هست و يکی از صفات او اود - دام (Ud-dama) يعنی محاصرهکننده است و همسر او وارونی (Varuni) الهه شراب است و در اساطير گاهی با نامهای چون سورا يا ماده (Mada) نيز خوانده میشود. غسل تعميد مسيحيان، ظرف آب متبرک در کليسا، سقاخانهها و حوضچههائی که در مدخل مساجد و تکيهها برپا میکردند همه از يادگارهای کيش ميترا است، زيرا که در مهريشت بهروشنی از غسل و شستشو در آئين ميترا ياد شده است. آئين مسيحيت از کيش ميترا متولد شد. همانطوری که در مهرابهها چشمه آب جاری بود، در نقشها و تابلوهائی که يافت شده، مرشد مهري، يا مغان ميترا، در حال تعميد مؤمنان مشاهده میشود. علت اصلی اهميت فوقالعادهای که برای شستشو در رم قايل میشدند همين اعتقاد به ميترا بود. ماهی نيز يکی از نشانههای مسيحی بود که در قرون ابتدائی برای شناسائی هم چون رمزی از آن بهره میجستند. اين نيز چون غسل تعميد، نشان و رسمی بوده از کيش ميترا. در يکی از مهرابههای اروپا، برابر پای ميترا يک ماهی نقش شده و اين رمز و نشان مسيحيت، نشانهای است از کيش ميترا. بسياری از رموز و اسرار ميترا برخلاف آنچه مشهور شده، اصل و بنيان ايرانی خود را حفظ کرده است. آنچه امروزه به نام غسل تعميد ميان مسيحيان متداول است مانند بسياری از مراسم و آداب ديگر، از آرياها اقتباس شده است. ناگفته نماند که اين عمل در زمان اقتباس در ميان اقوام آريا بسيار کهنه و زمان گرفته بود. در هند، تبت، روم، يونان و مصر نيز که بعدها غسل تعميد رايج شد، اين آئين را از ايرانیها گرفته بودند. در تبت، چون چند سالی از تولد کودک میگذشت، طی مراسمی در معبد و در برابر آتش به غسل تعميد او اقدام میشد. بهنام نامی خورشيد، کودک را در حالیکه سرودهای مقدس میخواندند سه بار زير آب فرو برده بر او اسمی مینهادند و علامت صليب را بر سينه تعميد يافتگان نقش میکردند. نکته مشترک آن بود که در اين مراسم به نام خورشيد، به خدای خورشيد متوسل میشدند. ميان زرتشتیهای قديم و ايرانيان پيش از اشوزرتشت نيز غسل تعميد کودکان در مهرابهها و آتشکدهها مرسوم بود. در مهرابهها برابر آتش، به نام خدای خورشيد، کودکان توسط مغان در آب فرو برده شده پس از آن نامگذاری میگرديدند. در اوستا، ميترا و خورشيد به هم بسيار نزديک هستند. در متن اوستائی مهريشت، ميترا خدای شکستناپذير جنگ است و سربازان و جنگاوران در آوردگاه از او ياری میجويند و ميترا نيز بهسرعت به ياری آنها میشتابد. جنگاوران مهر آئين، همواره پيروزی را از آن خود میدانستند. در بندهای اوليه مهر يشت میتوان به مقام سرباز و روابط او با ميترا و چگونگی حمايت ميترا از وی پی برد. علامت و نشان سرباز، کولهپشتی و کلاهخود و نيزه است. سربازان ميترا در دو جبهه مشغول جنگ بودند. اول جنگهای معمولی بود که برای نگهداری کشور و گسترش آن صورت میگرفت. آنچه مهمتر بود جنگ و ستيز با نيروهای شر و اهريمنی بود. - چهارمين مقام، منصب شير بود. در پردههای نقاشی و سنگ برجستههای منقوش، نقش شير فراوان است و همين عمل سبب شد که بعد از اسلام، بهويژه در زمان سلجوقيان، علامت شير و خورشيد بر پرچمها نقش بست، در اين پردهها کسانیکه به مقام چهارم رسيدهاند گاه در حال خدمتگزاری و گاه در حال اهدای هدايا به حضور ميترا نشان داده شدهاند. اين طبقه نيز ناگزير از گذراندن آزمايشهائی بودند که البته ديگر تحمل رياضات و شکنجههای بدنی نبود، بلکه بايد به ورزيدگیهای رواني، شايستگی اخلاقي، وحدت ذهنی و خلاصه فهم اسرار دست میيافتند. روايات رمزی ميترائي، حاکی از آن است که در واپسين روز از عمر جهان، آتشسوزی بزرگی رخ خواهد داد. در اين آتشسوزی ناپاکان خواهند سوخت و پاکان مثل اينکه در چشمهای شستشو میکنند، آسايش خواهند داشت. - پنجمين مقام، مقام پارسی بوده است که گذشته از وجوه رمزي، کنايهای است که با طبيعت و روئيدن گياهان پيوند دارد و ميان پيروان کيش ميترا، نشان آزادی و آزادگی بوده است. - ششمين مقام، منصب خورشيد است، سل خدای خورشيد در ميان روميان و هليوس خدای خورشيد در اساطير يونان باستان است. - مقام هفتم، والاترين و عالیترين مرحله تشرف برای يک سالک ميترائی بوده، اين مقام را مقام پتر يا پدر و پدرپدران میناميدند. پدران در حقيقت عالیترين مناصب را در آئين ميترائی داشتند و همين لقب را عيسويان از مراسم ميترائی اقتباس کردند و به خود نسبت دادند. هفت منصب روحانی و هفت مقام برای تکميل و ارتقاءِ مدارج در ميان فرقه باطنيه يا اسماعيليان تقليدی از همين بنيان ميترائی بود. ميان صوفيه نيز هفت وادی سلوک براساس همين هفت مرحله ميترائی بنا شد.
نمادهای مهری نظر به اینکه تصویر خورشید کار سختی بوده است در آن زمان بجای خورشید دو عدد S را میکشیدهاند و سپس آنرا ساده نموده و بصورت + در آوردند بزرگترین نماد میترائیزم در دیواره نقش رستم قرار دارد که آنرا صلیب پارسی و یا صلیب آریایی و یا ایرانی نام گذاری نموده ایم. مهر، چنانچه گفته شد، خدایِ روشنایی و آتش بوده است، چنانچه خود نیز به تعبیری آتشگونه است، بدینترتیب روش است که هر آتش و نوری نشانی از مهر تصور میشده است. آتشی که زرتشتیان روشن نگاه میداشتهاند به تقلید از مهرپرستان بوده، و به ستایشِ او، و نیز خورشید به عنوانِ نمادی از مهر ستایش میشده است (توجه کنید که نه آتش را میپرستیدهاند و نه خورشید را، بلکه آنها را به عنوانِ نمادهایی ستایش میکرده و محترم میشمرده اند). همچنین مهرپرستان نمادی داشتهاند که «چرخِ خورشید» نامیده میشود، و در واقع نمادی از خورشید بوده است. چرخِ خورشید به مانندِ علامتِ SSِ هیتلریست، و معکوسِ آن (اگر دو تا S را عمودی رویِ هم بکشید SS به دست میآید (البته هر S از ۳ خط تشکیل میشود)، حال اگر به جایِ آنکه خطوط را به سمتِ راست بشکنید (دو سرِ S را میگویم) به چپ بشکنید نشانِ عادییِ چرخِ خورشید به دست خواهد آمد. این نشان را در بسیاری بناهایِ باستانی میتوان مشاهده کرد (مثلاً چند نمونهاش را در تختِ سلیمان یافته بودند.