پلورالیسم دینی
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
فهرست مندرجات |
[ویرایش] واژه پلورالیسم و منشأ آن
واژه پلورالیسم از نظر لغوی ابهامی ندارد. Plural به معنای جمعی و پلورالیسم به معنای پذیرش تعدد و تكثر است. تكثرگرایی (پلورالیسم)، ابعاد و صور مختلف فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، فلسفی و دینی دارد. كثرتانگاری نسبت به دین، طرحی است كه برخی از دانشمندان و متكلمین غربی با تاثیرپذیری از دیدگاه خاصی در پاسخ به بعضی مسائل عقیدتی و همچنین برای حل برخی از مشكلات اجتماعی ارائه میدهند.
پلورالیسم دینی در دهههای اخیر با كار جانهیك در جهان مسیحی بالا گرفت. ایشان میدید كه بسیاری از غیر مسیحیها وجود دارند كه تحت تاثیر ادیان دیگر، انسانهایی پاك و بیآزار بار آمدهاند: بنابراین گفت: پس نگوئیم كه مسیح خداست و فقط بوسیله او میتوان به بهشت رسید! چرا كه اگر قرار باشد تنها گروه مسیحیان به بهشت بروند، پس عمل خیر بقیه چه میشود؟
اصطلاح شناخته شده پلورالیسم ماخوذ از فرهنگ غربی است و ابتدا در سنن كلیسایی مطرح بود؛ در مورد شخصی كه دارای چند منصب كلیسایی بود اصطلاح پلورالیسم را به كار میبردند. اما امروزه در عرصه فرهنگی بدین معنی است كه در یك عرصه فكری و مذهبی، عقاید و روشهای گوناگونی مورد قبول باشد . از همینجاها بود كه بحث از پلورالیسم و تكثرگرایی دینی مطرح شد. بنابراین، مفاد پلورالیسم دینی از آثار و كشفیات عصر جدید است.
[ویرایش] لوازم پلورالیسم دینی
فروكاستن وحی تا حد یك تجربه روانی شخصی، حذف مفاد معرفتی از دین (بویژه در قلمرو ماوراءالطبیعه)، بركنارسازی شریعت عملی از گوهر دین، تفكیك دین حتی از اخلاق و در نتیجه حكم به تساوی ادیان و عقاید و غیرقابل داوری بودن آنها، ایمان را معلول علل و نه مدلول دلایل دانستن، تاویل مادی و معرفت دینی و مآلاً دین منهای عقاید، منهای احكام و حتی منهای اخلاقیات ویژهاش از لوازم بین به معنی الاخص پلورالیسم دینی است. پلورالیسم دینی همچنین یك دكتر ین عقلگریز و بلكه عقل ستیز است كه ریشه عقلانی در باب حقانیت (در ادیان و غیر ادیان) را بركند. تفكیك نومن از فنومن و ایمان از معرفت، تفكیك تجربه دینی از تعبیر دینی، از بنیادهای تئوریك پلورالیسم دینی است. پلورالیسم دینی با نفی حقیقت مطابق با واقع گره خورده است. امروزه از پلورالیسم دینی معنای دیگری منظور میشود كه با معنای اصلی متفاوت است و آن اینكه: حقیقت مطلق و نجات و رستگاری را منحصر در یك دین و مذهب و پیروی از یك شریعت و آئین ندائیم بلكه معتقد شویم كه حقیقت مطلق، مشترك میان همه ادیان است. و ادیان مذاهب، شریعتها و آیینهای مختلف، جلوههای گوناگون حق مطلقاند و در نتیجه همه ادیان و مذاهب، به نجات دست مییابند.
[ویرایش] انحصارگرایی و شمولگرایی
در دنیای غرب، در برابر پلورالیسم دینی، دو مكتب فكری دیگر؛ یعنی: انحصارگرایی و شمول گرایی نیز مطرح است. انحصار گرایی بر آن است كه راه نجات و رستگاری در مسیحیت است. نه از آن روی كه حقیقت ناب تنها در آئین مسیحیت یافت میشود بلكه از آن روی كه تجلی الهی، منحصراً در حضرت مسیح واقع شده است و چون راه نجات، در گرو عنایت و لطف الهی است كه از طریق تجلّی او بر بشر دست یافتنی است و نیز تجلّی خداوند شخصی بوده و فقط در حضرت مسیح رخ داده است، پس راه نجات منحصراً در آیئین مسحیت است. كارل بارت متكلم مسیحی پیرو آئین پروتستان از طرفداران این نظریه است.
از دیدگاه شمولگرایی فقط یك راه رستگاری وجود دارد و این راه خاص، صرفاً در یك دین خاص، قابل شناخت است و در عین حال، همه میتوانند در این راه قدم بگذارند هر چند كه به شرایط خاصی كه در آن دین مطرح شده است. گردن ننهند. شمولگرایی، این اصل كثرتگرایی را كه لطف و عنایت خداوند به انحاء مختلف در مورد پیروان ادیان گوناگون تجلی یافته است را نیز قبول دارد. هر كس میتواند رستگار شود هر چند از اصول اعتقادی دین حق چیزی نشنیده باشد. كارلرانر متكلم مسیحی پیرو مذهب كاتولیك از طرفداران این نظریه است.
[ویرایش] تعریف پلورالیسم دینی
تعریف كاملی كه بر اساس آن، ویژگیهای مورد اتفاق برای پلورالیسم دینی در نظر بگیریم، وجود ندارد اما دستكم چند نوع كاربرد مختلف برای این واژه سراغ داریم:
اول) پلورالیسم دینی به معنای مدارا و همزیستی مسالمتآمیز برای جلوگیری از جنگها و تخاصمات. به عبارت دیگر، كثرتها به عنوان واقعیتهای اجتماعی پذیرفته شوند ومصلحت جامعه، این نیست كه به جان هم بیفتند بلكه باید همزیستی داشته باشند نه اینكه با هم یكی شوند. در قلمرو ادیان و مذاهب هم، دو فرقه، در عین حال كه گرایشهای خاص و متفاوت از هم دارند، به هم احترام میگذارند و عملاً با یكدیگر درگیر نمیشوند در عین حال كه هر كسی نظر خودش را صحیح و نظریه بقیه را نادرست میداند، اما در عمل، برادرانه زندگی میكنند.
“برخی، تسامح (Tolerance) را غیر از پلورالیسم میدانند و میگویند در تسامح، انسان آزادی و حقوق دیگران را محترم میشمارد اگرچه معتقد باشد كه همه حقیقت پیشخود اوست. “
این تعریف از پلورالیسم سه گونه تفسیر را متحمل است: نخست آنكه متدینان با روش عقلی و منطقی و خردپذیر، باید به بررسی اصول دینی تمام ادیان بپردازند و با ضوابط معرفتشناسی و منطقی، به سایر ادیان، گوش فرا دهند تا به دین صحیحتر نایل آیند.
این رویكرد از نظر قرآن كریم كاملاٌ پذیرفته است و خداوند با صراحت تمام در آیه 18 [[سوره زمر میفرماید: ]] «فبشر عبادالذین یستمعون اقول و یتعبون احسنه»
دوم) تفسیر تبادلنظر و گفتگوی بینالادیان از منظر روانشناسانه؛ بدین معنا كه متدینان ادیان و مذاهب مختلف، با احساس همدلی و شرح صدر، برای تقریب قلبی و باطنی با یكدیگر به گفتگو بنشینند و با تسامح، برای زوال تشنجهای اجتماعی، حلقههایی ترتیب دهند، گرچه هیچگاه به نتایج یكسان معرفت شناختی نایل نیایند.
سعهصدر، اخلاق نیكو، جدال احسن، ترك دشنام به رقیب، تحمل یكدیگر، احترام به اصول و عقاید مخالفان و حرمت جدل و مراء. گوشهای از تعالیم اسلام است: ولا تجادلو اهلالكتاب الا باللتی هی احسن، لاینهاكم عنالذین لم یقاتلوكم فیالدین ولم یخرجوكم من دیاركم، ان تبروهم وتقسطو الیهم. (46 عنكبوت) همچنین64آلعمران
سوم) رویكرد گفتگوی بینالادیان بر اساس تردید در معتقدات دینی خود.
این تفسیر با چنین پیش فرض علاوه بر آنكه نظام گفتگو را برهم میزند و اصل مساله را محو میسازد، با دستاوردهای مكتب اهل بیت نیز ناسازگار است. حضرت علی(ع) در باب استقامت در دین و حفظ آن میفرماید: افضلالسعاده استقامه الدین(غررالحكم، ص85)
كاربرد دوم) اینكه دین واحدی از طرف خداوند آمده كه چهرههایی مختلف دارد. مسیحیت، یهودیت واسلام به معنای خاص، همه ادیان، چهرههای یك حقیقتند. اختلاف در جوهر ادیان نیست بلكه در فهم دین است. كسانی به گونهای آن امرالهی را فهمیدند و یهودی شدند، عدهای دیگر، به شكلدیگری فهمیدند و مسیحی شدند وكسانی، به شكلدیگری فهمیدند و مسلمان شدند. نباید بگوئیم كه این مذهب، درست است و آن نادرست. یا این دین درست است و دیگری نادرست. اصلاً این بحثها، جایی ندارد. برای اینكه هر كس، طبق ذهنیت و شرایط خود، دركی از این واقعیت دارد. آنچه در اختیار ماست، فهمهای مختلفی است كه به صورت قاطع نمیتوان ادعا كرد كه كدام بهتر یا درست است. البته با یك قراینی میتوان فهمی را بر فهم دیگر ترجیح داد. ما صراط مستقیم نداریم بلكه صراطهای مستقیم داریم. این پلورالیسم یعنی پذیرفتن چند نوع فهم و چند نوع برداشت و چند نوع معرفت نسبت به یك حقیقت واحد، حتی اگر با یكدیگر متضاد باشند. این نظریه در صفحات آینده ابطال خواهد شد.
كاربرد سوم) نظر دوم دست كم به صورت فرض حقیقت واحدی به نام اسلام را نزد خدا میپذیرفت كه حق است منتها ما به آن دسترسی نداریم و لذا هر كسی هر چه میفهمد، همان حق است. اما دیدگاه سوم، دیدگاه دیگری است و آن اینكه اصلاً، حقایق هم حقایق كثیرند. در این قلمرو اصلاً با تناقض روبرو هستیم؛ چون نمیشود گفت، وجود و عدم، راست و دروغ هر دو با هم هستند. این شكل از پلورالیسم خیلی رسواست كه عقاید متناقض همه حقیقت باشند، همه معتبر باشند، حتی صرفنظر از اختلاف فهمها. این نظریه نیز با توجه به قضیه بدیهی «امتناع اجتماع نقیضین» باطل است. اما كسانی پیدا شدند از جمله شكاكان كه معتقدند ممكن است دو قضیه منتاقض، هر دو صحیح باشند. اصلاً تناقض هم محال نیست. البته این نظریه رسواست و فهم عمومی همه انسانهای سالم و عاقل، اینگونه سخنها را نمیتواند بپذیرد.
چهارم) نوع چهارمی از پلورالیسم نیز هست و آن اینكه: حقیقت، مجموعهای از اجزا و عناصری است كه هر یك از این عناصر در یك دین از ادیان یافت میشود و در این صورت، حقیقت، مطلب واحدی نسبت به یك موضوع و احد نیست و ماهم هیچ دین جامعی نداریم بلكه مجموعی از ادیان، دارای حقیقتند كه هر یك سهمی از حقیقت دارند. خلاصه هیچ دینی كه جامع همه حقایق و خالص از همه باطلها باشد، وجود ندارد. نه مسلمان و نه هیچ كس دیگری نمیتواند بگوید كه دین من به تمام حقیقت رسیده است. این نظریه نیز با توجه به آیات «انالذین عندالله الاسلام» و«و من یبتغ غیرالاسلام دیناً فلن یقبل منه» و «هوالذی ارسل رسوله بالهدی ودینالحق لیظهره علیالدین كله» و... باطل و غیر قابل قبول است.
[ویرایش] نگاه درون دینی به پلورالیسم
اصولاً، بحث از پلورالیسم دینی باید از دو جنبه درون دینی و برون دینی مورد بررسی قرار گیرد. «در پلورالیسم برون دینی، قائل به تساوی ادیان و برحق بودن آنها هستند و میگویند نباید در پی تمیز حق و باطل بود زیرا هر كدام از این دینها ترسیم یكی از تجلیات خداوند به پیامبران بزرگ است و خدا خود بنیانگذار پلورالیسم است!! پس همه دینها حق است اما هیچ یك هم حق خالص نیست و در عین حال، همگی بر هدایتند.» از منظر درون دینی نیز ادعا میكنند كه در دایره فرق اسلامی، حق خالص و باطل محض وجود ندارد، بنابراین باید به پلورالیسم و تكثرگرایی در دایره اسلام تن در دهیم. اسلام سنی فهمی است از اسلام و اسلام شیعی، فهم دیگر.
پلورالیسم درون دینی بر این باور است كه همه تفسیرهای مختلف از دین واحد، كه به پیدایش مذاهب و فرقههای متفاوت منجر میشود، صاحب حقیقت و سعادتند همانطور كه پلورالیسم برون دینی معتقد است كه همه ادیان واجد حقیقت و سعادت میباشند. همان پرسشها و شبهاتی كه در دایره برون دینی و بینالادیان، مطرح میشود، در دایره درون دینی و بین مذاهب و فرقههای مختلف یك دین نیز مطرح میشود. اما علمای شیعه، با استفاده از آیات و روایات مختلف نه تنها پلورالیسم مطلق برون دینی را نمیپذیرند بلكه پلورالیسم درون دینی را نیز ابطال میكنند.
نوعی از كثرتگرایی كه شاید افراطیترین نوع كثرتگرایی باشد، وجود دارد كه همه ادیان آسمانی را بر حق میداند بدون هیچگونه تفاوت میان اسلام، مسیحیت و یهودیت و... حتی وسیعتر، یعنی كلیه مكاتب آسمانی و غیرآسمانی از قبیل بودائیزم، هندوئیزم و نیز مكاتب الحادی مانند ماركسیسم را نیز بر حق میداند و به رسمیت میشناسد. بر این اساس، هیچ تفاوت معرفت شناسانه یا فرجام شناسانه میان ادیان با یكدیگری و با سایر مكاتب بشری، قابل تصور نیست.
این رویكرد، بحران منطقی و عقلی صریحی در بردارد: اجتماع نقیضین و ضدین را توصیه میكند؛ زیرا انسان با پذیرش حقانیت توحید در اسلام، تثلیت در مسیحیت و الوهیت برهما و بودا، به نوعی تناقضگویی صریح و آشكار میرسد. از منظر درون دین نیز، آیات و روایات، به صراحت و صددرصد با آن مخالفند. برخی از آیات و روایاتی كه با این رویكرد از پلورالیسم تعارض دارد در زیر می آید:
1- آیات فراوانی در قرآن، درباره صراط وجود دارد كه با اتصاف آن به مستقیم یا سوی و نیز با اضافه آن به ربی، ربك، عزیز، حمید، الله و یا متكلم، نوع خاصی از صراط را معرفی میكند و باقی راهها را منحرف میشمارد. پس با اتصاف و اضافه كلمه صراط به این واژهها و اوصاف، نمیتوان كلمه صراط را نكره دانست و از آن صراطهای مستقیم را برداشت كرد و راههای متعدد در ادیان را، مسیر رسیدن به سعادت و حقیقت دانست! بویژه با توجه به ال تعریف كه در قرآن به این كلمه اضافه شده و دلالت بر انحصار دارد: (6 فاتحه)، (53 انعام)، (43مریم) و (6 سباء). و اینها دلایلی در رد ادعای كسانی است كه میگویند: «قرآن، پیامبران را بر صراطی مستقیم (یكی از راههای راست) میداند و نه راه مستقیم و این به معنای پلورالیسم صراطهای مستقیم است، با استناد به آیات (4-3یس).(2فتح) و(121نحل).»
1- علاوه بر دلایلی كه در ابطال تعدد صراطهای مستقیم و پلورالیسم ذكر شد، دلایل دیگری نیز وجود دارد كه برخی از آنها عبارتند از: « خداوند در سوره حمد به ما آموخته است كه بگوئیم اهدناالصراط المستقیم. با توجه به ال داشتن صراط در سوره الحمد، خداوند از ما خواسته است كه هر روز حداقل، دهبار به صورت واجب از او بخواهیم كه ما را به تنها صراط مستقیم هدایت كند همین آیه تصریح دارد كه صراط مستقسیم یكی بیش نیست.
2- در آن آیاتی كه صراط مستقیم بدون ال آمده، مستقیم صفت صراط است و صراط نیز به صورت مفرد آمده و معنای آن بر راه راست است نه بر یكی از راههای راست. هر آشنا با ادبیات عرب، این نكته را میداند.»
3 - از آیه ان هذا صراطی مستقیماً فاتبعوه و...(53 انعام) معلوم میشود كه صراط مستقیم قابل شناخت است و همچنین قابل پیروی. وگرنه امر به آن از سوی خداوند حكیم، قبیح بود. آیها... جوادی آملی با ذكر این آیه میگوید: صراط مستقیم، متعدد نیست. گفته شده كه در قرآن، كلمه صراط مستقیم نكره ذكر شده و نشانه تعدد است. چنین استدلالی درست نیست چرا كه وجه ابطال آن از نظر گذشت. علاوه بر این اولاً در سوره فاتحهالكتاب خداوند برای صراط مستقیم، وصف ممتازی ذكر كرد كه صراطالذین انعمت علیهم.سپس در سوره نساء در توضیح اینكه اینها چه كسانیاند آمده است: و من یطعالله و الرسول فالئك معالذین انعمالله علیهم منالنبیین و الصمد یقین والشهداء و الصالحین .
پس انعم الله علیهم همینها هستند كه راه آنان صراط مستقیم است اینها صراطهای جداگانه ندارند و آن نكره به یك معرفه ختم میشود. ثانیاً باید بحث صراط مستقیم در نظام تكوین از صراط مستقیم در نظام تشریع كاملاً جدا شود. در نظام تكوین صراط مستقیم است و همه به لقاءالله منتهی میشوند. در نظام تشریع وعقاید نیز بیش از یك صراط نیست (چنانكه اثبات كردیم). چنین نیست كه نه تشیع حق باشد و نه تسنن. بالاخره یكی حق است و چنین هم نیست كه هر دو حق [محض] باشند، آن در صراط باشد و این هم در صراط. اما مساله صراطهای مستقیم دكتر سروش، نوعی بومیسازی نظریه پلورالیسم دینی آقای جان هیك، با استفاده از تجربیات قبلی كسانی چون محمد آرگون و فضلالرحمان است. معرفت شناختی پلورالیسم جانهیك، دارای ساخت آمپریستی بوده [واخیراً] مبتنی بر نفی امكان معرفت مطابق با واقع و مستلزم نوعی شكایات جزمی در باب ادیان میباشد.
1) «روایاتی كه اسلام را به دو دسته مقبول و مردود تقسیم میكند و برخی از اسلام شناسیها را جزء صراط مستقیم نمیداند. به تعبیر ائمه فقط نامی از اسلام را دارند و از محتوای آن خالیاند. پیامبر اكرم(ص) فرمودند: بر امت من، زمانی خواهد آمد كه از قرآن جز خطوطش و از اسلام جز اسمش چیز دیگری باقی نماند.(بحار،ج18 ص146 ح7)
2) روایات و آیات فراوانی كه دعوت به اسلام را لازم و وظیفه معرفی میكند. این دعوت، مسیحیان و یهودیان را نیز در بر گرفته است. حال آنكه اگر همه ادیان، صراطهای سعادت و حقیقت باشند، دعوت به یك دین خالص لغو است. دعوت به اسلام، منع از پذیرش سایر مكاتب است. رسول خدا (ص)، امام علی (ع) را به یمن فرستاد تا مردم آنجا را به اسلام دعوت كند.(بحار ج1 ص36). نامهنگاری پیامبر(ص) به سران كشورها قبایل و دعوت آنها به اسلام نیز از جمله دلایل باطل بودن ادیان دیگر غیر از اسلام است.
3) روایاتی هستند كه حتی منكران امامت و ولایت ائمه (ع) را، خارج از دین اسلام معرفی میكند، گرچه به پذیرش اسلام اعتراف كنند و سایر اعمال را بجا آورند. قال رسولا...(ص): التاركون و لایه علی (ع)، المنكرون لفضله المظاهرون اعداءه، خارجون عن الاسلام. (بحار، ج27، ح60، ص238).»
این روایات به صراحت پلورالیسم درون دینی را نفی میكند و فقط یك فرقه را ناجیه و بر حق میداند.
4) سعیدوشقی كیانند؟ كسانی كه دوستدار و موافقان امام علی (ع) و اولاد او باشند، سعادتمند و در غیر اینصورت، اهل شقاوتند. در این باب نیز روایات بسیار است. مثلاً (بحار ج27 ص74)
5) روایاتی كه در تبیین دین حق، مطالب ارزندهای ارائه كردهاند و آنرا به اسلام و قرآن و ولایت تطبیق كردهاند: الف) در تفسیر هوالذی ارسل رسوله... (33 توبه) وارد شده است كه الولایه هی دینالحق. (بحار ج35، ح6، ص397) ب) از امیرالمونین نقل شده كه پیامبر(ص) در پاسخ سوال از حق فرمودند: حق، تنها اسلام و قرآن و ولایت تو (علی (ع) ) است. ج) ابوهریره و ضحاك در تفسیر آیه هوالذی ارسل رسوله... گفتند: معنی آن این است كه تا دین حق را اظهار كنند بر همه دینها و این، دلیل مهمی بر حقانیت اسلام و باطل بودن سایر ادیان [البته در این زمان و با بودن اسلام] و نفی پلورالیسم است. زیرا كلمه اظهار وقتی در مورد چیزی علیه چیز دیگر به كار میرود، معنای غلبه را میدهد. وقتی میگوئیم دین اسلام را بر سایر ادیان اظهار میدارد معنایش این است كه آنرا بر سایر ادیان غلبه میدهد.
6) روایاتی كه برخی از فرق و مذاهب را بینصیب از اسلام معرفی میكند و دلالت صریح به ناسازگاری با پلورالیسم دینی (درون دینی) دارند: پیامبر (ص) فرمودند: غالیان و اهل قدر و مرجئه نصیبی در اسلام. ندارند واز امت من (یعنی مسلمانان) نیستند. (بحار ج5، ح52، ص111).
7) پرسشهای خاصی كه در برزخ، درباره خدا، پیامبر، دین، امام و... از اموات میپرسند و در صورت توقف، بابی از ابواب آتش به روی آنها گشوده خواهد شد، نشاندهنده وحدت صراط مستقیم و انحصار سعادت و هدایت است. (ر. ك. بحار، ح8، ص210)
8) آیات و روایاتی كه با برخی از عقاید و اعمال یهودیان و مسیحیان معارضه میكنند و آنها را به صراحت، ناصواب و باطل میشمارند: (18مائده)، (120 بقره)، (171 نساء)، (53نساء)، (69آلعمران)، (30توبه)، (51 و 73مائده)، (31 و32توبه)، (57نساء)و...
9) آیات و روایاتی كه بر اظهار و غلبه دین اسلام بر سایر ادیان، خبر میدهند:
الف) پیشوایان دین، آیه لیظهره علیالدین كله (33توبه و9صف) را تفسیر كردهاند به یظهره علی جمیعالادیان عند قیامالقائم كه اشاره به پیروزی حضرت حجت بر كلیه ادیان و مكاتب و عقاید است.» (بحار، ج24، ح59، ص336) در تفسیر قمی آمده كه این آیه درباره قائم آل محمد(ص) نازل شده و معنای اینكه درباره آن جناب نازل شده این است كه خروج آن جناب، تاویل این آیه است. معنای این آیه صورت وقوع به خود نمیگیرد، مگر وقتی كه هیچ یهودی و مسیحی و صاحب ملتی جز اسلام، نماند. تعبیر به ارسل رسوله بالهدی و دین الحق [لیظهره علیالدین كله] به منزله بیان رمز پیروزی و غلبه اسلام است و كراهت مشركان و كافران، نمیتواند سدی در این راه ایجاد كند . پیامبر اسلام در حدیث قدسی، از خداوند چنین نقل میكند: بر من است كه دین تو (اسلام) را بر سایر مكاتب، غلبه دهم تا شرق و غرب عالم، تسلیم دین تو شوند.
10) جهانی بودن دین اسلام: آیا اسلام یك دین اقلیمی است كه اختصاص به نژاد یا گروه خاصی دارد؟ آیا این دین، فقط به زمان پیامبر اسلام اختصاص دارد یا دینی ابدی است و همه اعصار را تا روز قیامت شامل میشود و دین جهان شمولی است كه همه افراد و مردم و نژادها و گروهها را در بر میگیرد؟
مسلمانان به جهانی بودن و جاودانگی دین اسلام، معتقد هستند و آنرا از ضروریات دین، میشمارد. علاوه بر اجماع مسلمین، براهین عقلی، دلایل نقلی و شواهد تاریخی بر این مطلب، گواهند. آیات قرآنی در این زمینه، چند دستهاند: دسته اول) آیاتی كه قرآن را هادی همه مردم در همه زمانها معرفی میكند مانند (185 بقره) و (27 تكویر) دسته دوم آیاتی كه همة انسانها را مخاطب خود قرار میدهد و از تعابیری مانند یا ایهاالناس، یا بنی آدم و ... استفاده میكند مانند آیات (168بقره) (174 نساء)، (108 یونس)، (135 اعراف) و دهها آیة دیگر. اگر دعوت اسلام، اختصاص به قوم یا نژاد خاصی داشت، باید خطاب را فقط به آنها متوجه میساخت. دسته سوم) آیاتی كه به صراحت، گویای عمومیت رسالت نبی اكرم (ص) است. مانند آیة (28 سبأ)، (19 انعام) و (1 فرقان) :«تبارك الذی نزّل الفرقان علی عبده لیكون للعالمین نذیراً. لام در لیكون للعالمین نذیراً، لام تعلیل است و میرساند كه هدف از تنزیل فرقان بر عبدش این است كه بیم دهندة جمیع عالم، از انس و جنّ باشد؛ چون كلمة جمع در صورتی كه الف و لام (ال) بر سرش در آمده باشد، استغراق و كلیت را میرساند و همین تعبیر یعنی: آوردن صیغة جمع با الف و لام، خالی از اشاره به این معنا نیست كه برای همه عالم یك اله و معبود است؛ نه آنطوری كه وثنی مذهبان معتقدند كه هر قومی برای خود، الهی غیر از اله دیگری دارد. در ضمیر یكون، خلاف كردند كه راجع به چیست؟ بعضی گفتند: راجع است با رسول (ص)؛ یعنی تا رسول(ص) نذیر جهانیان باشد و بعضی گفتند راجع است با قرآن؛ یعنی: تا قرآن ترسانندة جهانیان باشد. مراد به عالمین، جنّ و انساند. چون آن انواع حیوانات كه خارجند از اینان، مكلف نیستند و خارجند از تكلیف. » دسته چهارم) آیاتی بر حقانیت دین اسلام و اظهار آن بر سایر ادیان، دلالت دارد. مانند(28 فتح) (33 توبه) (9 صف) كه شرح آن گذشت. اگر جهانی بودن اسلام و حقانیت و اظهار آن را بر تمام ادیان بپذیریم، دیگر نمیتوان سایر ادیان و مكاتب را هم صراطهای مستقیم برای نیل به حقیقت و سعادت، قلمداد و پلورالیسم دینی را ادعا كرد. (158 اعراف)، 107 انبیاء)، (19 انعام)، (79 نساء)
11) پیامبر اسلام از همان آغاز بعثت، اسلام را دین جهانی معرفی كرد. پس نزول آیة و انذر عشیرتك الاقربین ( 214 شعراء)، خویشان را جمع كرد و به آنها فرمود: رهبر به خاندانش دروغ نمیگوید: قسم به خدایی كه معبودی جز او نیست، من فرستاده خدا هستم به سوی شما. خصوصاً و به سوی همة بشریت،عموماً. (الكامل ابن اشیر، ج2،ص62). نامههایی كه پیامبر در آغاز رسالت به سران كشورها،مانند قصیر روم، پادشاه ایران و ... نوشته و آنها را به اسلام دعوت میكرد، اگر اسلام، جهانی نبود، چنین دعوتی انجام نمیگرفت و پیامبر در نامهی خود جملاتی مانند أنارسول الله التی الناس كافهً كه دلالت بر عمومیت و شمول و جهانی بودن دین اسلام است، نمینگاشت!
12) آیاتی كه بر استقامت بر دین و عدم گرایش به ادیان دیگر، دلالت دارند و دستور میدهد كه یهود و نصاری را دوست خود نگیرد. (50مائده) و (54 و 57مائده). اگر همه ادیان بر حق بودند، خداوند چنین نهیای نمیكرد و در بعضی آیات دیگر امر به قتال با آنها نمیكرد؟!
13) آیاتی كه به اطلاعات از دستورات پیامبر اسلام، امر كرده و تكذیب او را تكذیت انبیاء سلف معرفی میكند و مخالفان آن حضرت را جاوید در آتش میدداند. پس هر انسانی گر چه متدی باشد، اگر پیامبر ("ص) را تكذیب نماید و دستورات او را اطاعت نكند، اهل سعادت نیست واین كاملاً با پلورالیسم دینی، ناسازگار (39بقره)، (184آل عمران)، (14 و 59نساء)، (63توبه) است.
14) آیاتی كه به انحصار حقانیت دین اسلام دلالت دارند و معتقدان به سایر ادیان را ریانكار معرفی میكند: و من یبتغ غیرالاسلام دیناً فلن یقبل منه و هو فیالآخره منالخاسرین.
خدایتعالی فرمود: هر كسی دینی طلب كند جز اسلام، از او قبول نكند، برای آنكه دین به نزدیك خداوند اسلام است لاغیر، كه ادیان و ملل 'دیگر به غیر اسلام' را با آن منسوخ كرد، چنانكه گفت: انالذین عندالله الاسلام. دین در نزد خداوند متعال یكی بیش نبوده واختلافی در آن نیست و بندگانش را جز به آن دین، مامور نساخته، و در تمام كتابهایی كه بر پیغمبرانش فرستاده، جز همان را بیان نكرده. آن دین، همانا اسلام است. اسلامی كه عبارت از تسلیم شدن در برابر حق اعم از حق در مقام عمل و حق در مقام اعتقاد میباشد. بعبارت روشنتر: اسلام، آن تسلیمی است كه بنده در برابر بیانی كه از مقام ربوبی صادر شده داشته باشد. معارف و احكام گرچه از لحاظ كمیت و كیفیت در ادیان، مختلف است، لیكن واقع و حقیقت همه، یك موضوع بیشتر نیست. یعنی اختلاف بین شرایع، به حسب كمال و نقص است نه آنكه اختلافشان به نحو تضاد و تنافی باشد.
مقصود از بودن دین در نزد خدا ودر حضور او، حضور تشریعی است؛ یعنی: ادیان از نظر شرع، یكی بوده، اختلافی جز از حیث كمال و نقص ندارند و آن هم در اثر اختلافی است كه در استعدادات امتهای سابق و لاحق بوده نه آنكه مقصود آن باشد كه دین از نظر تكوین و ساختمان آفرینش یكی است و در فطرت انسانیت به یك نحو و روش جریان دارد!
[ویرایش] مبانی پلورالیسم دینی
با وجود این همه دلایل و آیات و روایاتی كه در رد پلورالیسم دینی بیان شد، باز هم پلورالیستها برای اثبات نظریه خود كه قائل به پلورالیسم دینی و تكثرگرایی دینی هستند، استدلالاتی میآورند كه در اینجا به برخی از آنها اشاره می شود:
[ویرایش] استدلال اول
تنوع فهم افراد از متون دینی: فهم افراد از متون دینی بالضروره متنوع است و تكثر، قابل تحویل شدن به فهم واحد نیست (مدعای قبض و بسط دكتر سروش). به عبارت دیگر، تنوع معرفت دینی. با این ادعا، متن دینی دارای هیچ معنای ثابت، واضح، قابل دفاع و همگانی نخواهد بود و میتوان هر نسبتی را به آن داد. پلورالیسم با همین نسبی بودن دین و كاملاً شخصی شدن مضامین دینی در میان مردم، مناسبت دارد. هیچ كس به خود دین دست نمییابد. و معلوم نیست كه چه كسی درست فهمیده و واقعاً دینی میاندیشد و چه كسی خیر؟
پ: مختصاتی كه در این استدلال برای پذیرش پلورالیسم دینی، شمرده شده است، مختصات معرفت شناختی حسی- تجربی (امپریسیسم) است كه ملازم با نوعی شكاكیت معرفتی، بویژه در مقولات ماوراء تجربی میباشد. این منطق، عاقبت حتی معرفت تجربی را نیز مشكوك دانسته و در نیمه دوم قرن بیستم به لاادریگری جامع و صریح رسیده است. بر این اساس شناخت مطابق با واقع مفهومی ندارد. در مكتب سپتیسیسم، اصولاً راه بر ادراك بسته است و حق و باطل، درست و غلط و هدایت و ضلالت قابل تشخیص نمیباشد. این معرفت شناختی علاوه بر محذورات عقلی، با دیدگاه اسلامی در باب معرفت و یقین منافات قطعی دارد. در آیه53 انعام میخوانیم؛ ان هذا صراطی مستقیماً فاتبعوه.... از آیه معلوم میشود كه صراط مستقیم خدا قابل شناخت و قابل پیروی است وگرنه امر به آن از سوی خداوند حكیم، قبیح بود.
[ویرایش] استدلال دوم
تنوع و تعدد تفسیر تجربههای دینی: هر كس، تجربه و احساس ویژهای از امر مطلق دارد و عباراتی خاص هم برای توضیح این احساس انتخاب میكند. نه آن احساس و نه این تعبیر، مطلقاً وحدتپذیر نیستند و همه آنها علیالسویه تجربه دینی و تعبیر دینیاند و همه را باید به رسمیت شناخت و نمیتوان هیچ كس را باطل خواند. هر دینی، تفسیری شخصی از تجربهای شخصی است. این استدلال معتقد است كه علت اختلاف انبیاء با یكدیگر، همین اختلاف تعبیر است كه ناشی از اختلاف منظر آنان است. این استدلال معتقد است كه این اختلاف میان پیامبران، باعث شده كه اینها، دینهای مختلف (بلكه مخالف!!) عرضه كنند. وحی نیز یك تجربه دینی شخصی (البته مقداری عالیتر از سایر تجربهها) است كه شخص پیامبر، تعبیری از آن میكند.
پ: اولاً: این استدلال، سراز تناقض در میآورد و لازمه آن این است كه دو قول متضاد و متناقض، هر دو صحیح و حقیقت باشند و حال آنكه، حقیقت (قضیه ذهنی مطابق با واقع) یكی، بیش نیست و محال است كه دو نقیض، با هم جمع شوند. ثانیاٌ: اختلاف شرایع پیامبران در این است كه خداوند پیامبران اولیالعزم متعددی برای بشر فرستاده و هر كدام را بر شریعتی مامور كرده است. خداوند میفرماید: شرع لكم منالاسلام ما وصی به نوحاً والذی اوحینا الیك....(13شوری). بنابراین خداوند با فرستادن پیامبران بزرگ، شرایع متعدد پدید آورده و این شرایع به معنای تعارض آنها در اصول اندیشه و اختلاف اساسی در تعالیم انبیاء نیست. و همنطور كه در صفحه 18 همین مقاله گفتیم! اختلاف بین شرایع به حسب كمال و نقص است نه آنكه اختلافشان به نحو تضاد و تنافی باشد. و این اختلاف هم در اثر اختلافی است كه در استعدادات امتهای سابق و لاحق بوده است. «نكته دیگر اینكه: سیاق آیه بدان جهت كه سیاق منت نهادن است این معنا را افاده میكند كه شریعت محمدی جامع همه شریعتهای گذشته است.
[ویرایش] استدلال سوم
كافی بودن ایمان داشتن به تنهایی: طایفهای از اویسیان گفتهاند: همه بشریت، گرچه هدایت دین را بپذیرند، هدایت یافتهاند. همینكه صداقت داشته باشیم كافی است. در این صورت همه در سبیل هدایت و نجاتند منتها یكی آگاهانه و دیگری ناآگاهانه. اصل ایمان داشتن كافی است و مهم نیست كه به چه چیز ایمان داشته باشیم. خلاصه اینكه كافران نیز، ندانسته در مسیر درستند. بنابراین اگر در دینشناسی و دینداری، بر ایمان (تجربه دینی) تاكید شود مشكل پلورالیسم حل میشود.
پ: با فرض قبول عمومیت چنین تجربهای از حقیقت نهایی و واقعیت غایی، وقتی كه نوبت به تفسیر و تعبیر آن میرسد، چون پای علم حصولی به میان میآید. مساله خطاپذیری به میان خواهد آمد و برای تشخیص ثواب از خطا، مقیاس و معیار خطاناپذیری لازم است و آن ، رای و نظر معصوم است. پس سرانجام ایمان تجربی به ایمان عقیدتی منتهی میگردد. پس تجربه دینی، مشكل پلورالیسم را حل نمیكند.
[ویرایش] استدلال چهارم
تمسك به اسم هادی: میدانیم كه اغلب بشریت، غیر مسلمانند، حال اگر بگوئیم را هدایت تنها اسلام است یا اگر به اعتقاد شیعیان، تنها اقلیت شیعیان اثنیعشری و به اعتقاد یهودیان، تنها اقلیت12 میلیونی یهودیان، مهتدی و هدایت یافتهاند و بقیه، همگی ضال و كافرند، در این صورت باید گفت كه اغلب بشریت، هدایت نایافتهاند. اما این، با هادی بودن خداوند منافات داشته و صفت هادی را زیر سوال میبرد.
پ: اولاً، در مورد قلت هدایت یافتگان، كلام الهی بسیار روشن است: و ما آمن معه الا قلیل (40هود)، و اصحابالیمین ما اصحابالیمین... ثله منالاولین و ثلثه منالآخرین و لا تجد اكثرهم شاكرین (17 اعراف). ثانیاً هدایت بر دو گونه است: 1- هدایت تكوینی 2- هدایت تشریعی. هدایت تكوینی كه هستی شمول است و نسبت به تمام موجودات عمومیت دارد و به امور غیر مختار تعلق دارد یعنی در قلمروی اراده موجودات نمیگنجد. برای نمونه رشد طبیعی موجودات از سنخ هدایت تكوینی است. سبحان الذی اعطی كل شی خلقه ثم هدی. آیه هدایت تكوینی را میرساند. هدایت تشریعی كه تنها شامل انسانها [واجنه] میشود كه خداوند، از طریق فرستادن پیامبران و امامان بر حق و كتابهای آسمانی، برای همه بشریت متحقق كرده و از این بابت حجت را بر مردم، تمام كرده است. اما نمیخواهد، كسی را از روی جبر به سوی هدایت بكشاند و فرموده: انا هدیناهالسبیل اما شاكراً و اما كفوراً (3 انسان)، قلالحق من ربكم فمن شاء فلیومن و من شاءفلیكفر (29كهف). ناگفته نماند كه هدایت تشریعی نیز خود بر دو نوع است: یكی ارائه طریق كه تمام افراد انسان را در بر میگیرد و همان است كه شرح آن گذشت. دیگری هدایت به معنای ایصال به مطلوب است كه تنها شامل بندگان خالص خدا میشود واگر انسانها بخواهند هدایت به معنای ارائه طریق آنها به ایصال به مطلوب برسد، باید با حسن اختیار خود به تمام دستورات الهی، عمل كند. بنابراین هدایت عام الهی تحقق یافته و نعمت عام او بر سر همه سایه افكنده ولی هدایت به معنای ارائه راه از بیراه است نه لزوما وً اجباراً رساندن به مقصد. (24 فاطر) ، (36 نحل).
[ویرایش] استدلال پنجم
ناخالص امور عالم: هیچ چیز خالص، در این جهان یافت نمیشود. براستی اگر یكی از این فرقههای دینی حق خالص بود و بقیه باطل محض، هیچ خردمندی در تمییز حق از باطل و در انتخال حق، درنگ نمیكرد. عالم، عالم ناخالصیهاست. چه عالم طبیعت و چه عالم شریعت، چه فرد و چه جامعه. سرّ این ناخالصی هم، بشری شدن دین است بنابراین در اصل دین هم، ناخالص هست. در میان ادیان، مذاهب و فرقههای دینی نیز نمیتوان هیچ دین، مذهب یا فرقهای را حق خالص و دیگری را باطل ناخالص دانست. پ: این كه هیچ چیز خالص در این جهان یافت نمیشود، ادعای گزافی است. گویی نویسنده بر همه زوایای این جهان آگاه شده و هیچ چیزی از قلمرو علم آنها بیرون نمانده. این، ادعایی گزاف، غیر عالمانه غیر محققانه و باطل است. علاوه بر این، خداوند در قرآن میفرماید ما پیامهای خود را خالص و خالی از هر گونه دخل و تصّرف بر پیامبر نازل میكنیم. (28- 26 الجن)، (3 رمز)، (146 نساء)، (256 بقره). خداوند، پیامهای خود را بر قلب پیامبر میفرستد نه بر حواس ظاهری كه احتمال خطا در آنها وجود دارد. و میفرماید: من كان عدّواًلجبریل فانَّه نَزَّلَه عَلی قلبك باذن الله (97 بقره). بنابراین خداوند در رساندن، بیكم و كاست و حشو و زاید، پیام خود را بر قلب پیامبر و از زبان او به مردم، اهتمام بلیغ فرموده، پس اینطور نیست كه همیشه فهم آدمیان از دین، مخلوطی از حق و باطل باشد. از این آیات به وضوح فهمیده میشود كه هم دین خالص وجود دارد و هم میتوان به آن دست یافت.
[ویرایش] استدلال ششم
خویشاوندی همة حقایق: اندیشهای حق است كه با اندیشههای حقدیگر، بخواند. لذا نباید گفت كه حق در اسلام است و دیگران (كافران؟!) از آن بیبهرهاند. هیچ حقی با هیچ حق دیگری بیمهر و ناسازگار نیست. پ: اگر شما قائل به حقایق هستید [و نه حقیقت]، پس از همان ابتدا پلورالیسم را پذیرفتهاید پس این مبنا متضمن مصادره به مطلوب است. دینداری حل جدول نجات است نه یافتن- حقایق نظری نسبت به حقایق عالم. معرفت نظری داشتن به حقایق یك چیز است و دینداری، چیز دیگری است.
[ویرایش] استدلال هفتم
ناسازگاری ارزشها و آداب و فضایل: میان ارزشهای اخلاقی، تعارض غیر قابل حلّی وجود دارد و هیچ برهانی نیست كه كدام بهتر است. لذا افراد و جوامع در نهایت به تغییری میرسند و هركس و هر ملّتی، انتخابی میكند. بنابراین مسأله نسبی و اختیارای است. هیچ انسانی به طور تامّ، الگوی انسان دیگر نیست و صراط واحد و فضایل یكسان را نمیتوان برای همه خواست. نومینالیزم در اروپا، با نفی كلیات، طلایه داران این پلورالیسم بود. هیچ برهانی بر اینكه فیالمثل عدل و آزادی، كاملاً قابل جمع است، قائم نشده است و بلكه همة تجارب بشری بر معارضت آنها گواهی میدهد. پ: اولاً از تحویل ناپذیر بودن كثرات ارزشی به وحدت، چگونه پلورالیسم دینی نتیجه گرفته میشود؟ ثانیاً تكلیف بر حسب طاقت است (لایكلّف الله نفسا الاّوسعها). آنچه در حدود وسع انسان قرار دارد، مبناست، نه همة ارزشهای عالم. بنابراین از تكثر ارزشها نمیتوان تكثر ادیان را نتیجه گرفت.
[ویرایش] استدلال هشتم
بیشتر دینداران، دینداریشان علت دارد نه دلیل: یعنی از راه اقامة ادله قطعی به حقانیت ایمان نرسیدهاند. حكم متوسطان همان است كه بیشتر اسیر زنجیر علتند تا دلیل. جهان را متوسطان پر كردهاند و چنین متوسطان (كه ما باشیم) مجبور مقلّدند. پ: این مبنا هم، ربطی به پلورالیسم ندارد. نزاع پلورالیست و انحصارگران این است كه آیا هدف نهایی را تنها دین خاصی تأمین میكند یا نه همة ادیان در رساندن به آن سهیمند؟ انحصارگرا نمیگوید حتماً باید از طریق دلیل به دین حق رسیده باشید. به صراط مستقیم چه با دلیل رسیده باشید، چه صرفاً از روی علت به آن قدم نهاده باشید، نصیبی از سعادت دارید.
[ویرایش] استدلال نهم
غرقه در غرقه حقیقت: در جهان، تنها یك حقّ وجود ندارد، بلكه حقایق بسیار موجود است و كثرت حقایق و در هم تنیده بود نشان، منشأ تفّرق ادیان و مذاهب و عقاید و آراء شده است. بیت زیر از مثنوی مولانا هم به همین معنا تفسیر شده است:
بل حقیقت در حقیقت غرفه شد------------------زین سبب، هفتاد بل صد فرقه شد.
پ: تراكم حقایق و در هم رفتنشان و حیرانی در مقام گزینش از میان این حقایق، ربطی به مسأله تنوع ادیان و راه حل پلورالیسم ندارد. به مقتضای براهین عقلی و نقلی، در گستره هستی و عالم واقعیت، تنها یك حق وجود دارد و بس. و آن ذات اقدس الهی است و غیره از آن هر چه هست، صفات، تجلیات و افعال اوست. حقیقت دینی یك چیز بیش نیست ولی وحدت آن، از سنخ وحدت عددی نیست بلكه از قبیل وحدت تشكیكی و ذات مراتب است. آنچه در تفسیر سخن مولوی، میتوان آورد این است كه وی به مسأله محكمات و متشابهات، نظر دارد. محكمات و متشابهات هر دو فعل حق و در نتیجه حقیقت است. باطل نه در خود متشابه بلكه در تأویل و تفسیر نادرست آن است. فأماالذین فی قلو بهم زیغ فیتبعون ماتشابه منه ابتعاء الفتنه و ابتغاء تأویله ... منشأ اكثر بدعتهای دینی و مذاهب، پیروی از متشابهات قرآن و تأویل آیات قرآن برخلاف رضای خداوند و بدون توجه به محكمات بوده است. استدلال: برخی اختلاف در نظرگاه را مبنای پلورالیسم دینی دانسته و بیت زیر از مولوی را شاهد گفتار خود آوردهاند: از نظرگاه است ای مغز وجود------------------------اختلاف مؤمن و گبر و جهود در تفسیر این بیت گفتهاند: مولوی اختلاف این سه دین را نه اختلاف نظرگاه پیروان ادیان بلكه اختلاف نظرگاه ابنیاء میداند. حقیقت یكی بوده كه سه پیامبر از سه زاویه به آن نظر كردهاند یا بر پیامبران سه گونه و از سه روزنه تجلی كرده است و لذا سه دین عرضه كردهاند. پ: اولاً با دقت در ابیات قبل از بیت یاد شده از مثنوی، روشن میشود كه مقصود مولانا از اختلاف نظرگاه این نیست بلكه برعكس وی در صدد بیان این نكته است كه آنچه مایة گرایشهای حق و باطل افراد نسبت به آئینهای مزبور شده، همانا نظرگاههای مختلف آنهاست. ثانیاً اگر مقصود از ادیان، آئینهای الهی و حق و پیش از تعریف است، حقیقت همة آنها یك چیز و آن توحید و تسلیم در برابر خدا بوده است. (إنّ الدّین عندالله الاسلام). پس دین یكی است گرچه شریعتها مختلف بوده است. اما ادیان تحریف شده و اختلاف آنها با دین حق، به این مسأله ربطی ندارد.
[ویرایش] مطهری و پلورالیسم دینی
گرچه بحث پلورالیسم با این نام و حساسیتی كه امروز مطرح است در زمان حیات استاد شهید مطهری مطرح نبود ولی مسّائلی از این قبیل كه آیا فقط مسلمانان به بهشت خواهد رفت، از مسلمانان نیز آیا فقط مسلمانان شیعه راهی به بهشت خواهند شد؟ یا اینكه پیروان سایر ادیان و مذاهب نیز به رستگاری خواهند رسید و از نعمات بهشتی بهرهمند خواهند شد؟ چنین مسائلی آن روز هم، مطرح بوده و امروزه تحت توجیه پلورالیسم دینی مطرح میشود. مرحوم شهید مطهری در كتاب عدل الهی، تحت عنوان «عمل خیر از غیر مسلمانان» بحث مشروحی را آورده و به شیوه مستدل و روشنی كه رسم آن بزرگوار بود، به سؤالات فوق و نظایر آن، پاسخ داده است. پلورالیسم از این سؤالات به نفع پلورالیسم دینی خود، استفاده كرده و آنها را یكی از مبانی پلورالیستها دینی خود قرار دادهاند كه از آن تحت عنوان تمسك به عدالت خداوند، نام برده میشود:
[ویرایش] استدلال یازدهم
تمسك به عدالت خداوند: امروزه این سئوال در میان طبقات مختلف از عالم و جاهل، بیسواد و تحصیلكرده، مطرح است كه آیا كارهای خیر افراد غیر مسلمان مقبول است یا غیر مقبول؟ اگر مقبول است پس چه فرقی میكند كه انسان مسلمان باشد یا نباشد؟ عمده این است كه در دنیا كار خیر بكند. فرضاً مسلمان نبود و یا هیچ دینی نداشت، زیانی نكرده است؛ و اگر غیر مقبول است و یكسره پوچ و باطل است و اجرو پاداشی نزد خدا ندارد، با عدل الهی، چگونه سازگار است؟ عین این پرسش از نظر تشیع در دایرةاسلام میتواند مطرح شود؟ در گذشته این بحثها. تنها در میان فلاسفه مطرح بود. آنان از این دیدگاه بحث میكردند كه اگر بنا شود همة مردمی كه از دین خارجند اهل شقاء و عذاب الهی باشند، لازم میآید كه در نظام هستی، غلبه با شر و قسر باشد، در حالیكه از اصول قطعی و مسلّم است كه اصالت و غلبه برای سعادتها و خیرهاست؟
پ: دین حق در هر زمانی یكی بیش نیست و بر همه كس لازم است از آن پیروی كند. این اندیشه كه در میان برخی مدعیان روشنفكری اخیراً رایج شده است كه میگویند همة ادیان آسمانی از لحاظ اعتبار در همه وقت یكسانند، اندیشه نادرستی است. درست است كه پیامبران خدا، همگی به سوی یك هدف و یك خدا، دعوت كردهاند. آنان نیامدهاند تا در میان بشر، فرقهها و گروههای متناقضی بوجود آورند، ولی این سخن به این معنی نیست كه در هر زمان چندین دین حق وجود دارد و طبعاً انسان میتواند در هر زمان هر دینی را كه میخواهد بپذیرد، بلكه معنای آن، این است كه انسان باید همة پیامبران را قبول داشته باشد و بداند كه پیامبران سابق، مبشر پیامبران لاحق خصوصاً خاتم و افضل آنان بودهاند و پیامبران لاحق، مصدق پیامبران سابق بودهاند. پس لازمه ایمان به همة پیامبران، این است كه در هر زمانی تسلیم شریعت همان پیامبری باشیم كه دوره اوست و قهراً لازم است در دروة ختمیه به آخرین دستورهایی كه از جانب خدا به وسیله آخرین پیامبر رسیده است، عمل كنیم و این، لازمه اسلام یعنی: تسلیم شدن به خداوند و پذیرفتن- رسالتهای اوست. بسیاری از مردم زمان ما، طرفداران این فكر شدهاند كه برای انسان كافی است كه خدا را بپرستد و به یكی از ادیان آسمانی كه از طرف خدا آمده است، انتساب داشته باشد، دستورهای آنرا بكار بندد، شكل دستورها چندان اهمیتی ندارد. اینان میگویند: مهم این است كه انسان به خدا ایمان داشته باشد و طبق یكی از برنامههای خدایی عمل كند. جرج جرداق صاحب كتاب الامام علی(ع) و جبران خلیل جبران نویسنده معروف مسیحی لبنانی و افرادی مانند آنان دارای چنین ایدهای میباشند. این افراد عقیده دارند كه انسان به دین خاصی ملزم نیست، هر دین از ادیان را داشته باشد، كافی است.
پ: به عقیده برخی از محققان، درست است كه در دین، اكراه و اجباری نیست. (لااكراه فیالدین...) (256 بقره) ولی این سخن به این معنی نیست كه دین خدا در هر زمان متعدد است و ما حق داریم هر كدام را كه بخواهیم، انتخاب كنیم. چنین نیست. در هر زمانی یك دین حق وجود دارد و بس. در هر زمان پیغمبر صاحب شریعتی از طرف خدا آمده، مردم موظف بودهاند كه از راهنمایی او استفاده كنند و قوانین و احكام خود را چه در عبادات و چه در غیر عبادات از او فراگیرند، تا نوبت به حضرت خاتم الانبیا رسیده است. در این زمان اگر كسی بخواهد به سوی خدا راهی بجوید، باید از دستورات دین او راهنمایی بجوید. قرآن كریم میفرماید: و من یتبغ غیرالاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الآخره من الخاسرین (85 آل عمران). اگر گفته شود كه مراد از اسلام، خصوص دین ما نیست بلكه منظور تسلیم خدا شدن است! پاسخ این است كه البته اسلام همان تسلیم است و دین اسلام. همان دین تسلیم است ولی حقیقت در هر زمانی شكلی داشته و در این زمان، شكل آن، همان دین گرانمایهای است كه به دست خاتمالانبیا ظهور یافته است وقهراً كلمة اسلام بر آن منطبق میگردد و بس. به عبارت دیگر لازمه تسلیم خدا شدن،پذیرفتن دستورهای اوست و روشن است كه همواره به آخرین دستور خدا باید عمل كرد و آخرین دستور خدا همان چیزی است كه آخرین رسول او آورده است.
[ویرایش] وحدت دین و تعدد شرایع
خداوند براساس مراحل تكامل بشر و رشد عقل و درك انسانها، برای آنان، شرایعی از ساده به پیچیده و از محدود به گسترده و از ناقص به كامل، فرستاده است. بنابراین هر شریعت بعدی، مكمل شریعت قبلی است نه معارض با آن. كاملترین شرایع، آخرین آنها، شریعت محمّد (ص) و دین اسلام است. خداوند، با ارسال آخرین پیامها برای آخرین پیامبر و تعیین رهبری و امامت امت پس از رسول گرامی اسلام (ص) فرموده: الیوم اكملت لكم دینكم و اتمت علیكم نعمتی و رضیت لكم الاسلام دیناً (5 و 4 مائده). «اگر گویند دین خدا تمام نبود تا این روز [روز عید غدیر]، پس این روز تمام شد. گوییم دین خدایتعالی به حسب مصلحت، خدایتعالی به یكبار فرو نفرستاد بل امری از پس امری و حكمی از پس حكمی و آیتی از پس آیتی. چون احكام و اوامری كه خدای دانست كه صلاح مكلفان تا آنجاست، بفرستاد. آخرش و ختم و تمامش، این روز بود. جوابی دیگر آنست كه دین، در همه وقت تمام بود ولكن در هر وقتی، آن مقدار كه بود، مصلحت، آن قدر بود و آن تمام بود و باوقات مصلحت، متغیر میشد و خدایتعالی زیاده میكرد تا به حدی رسید كه بالا آن در مصلحت نبود. پس به این وجه، اول و میانه و آخر، تمام بوده است و تمام نعمت دینی به تمام و كمال دین است. خداوند شرایع [را] به حسب مصلحت مقسّم كرد چه اگر به جمله فرو فرستادی، بر مكلفان دشوار آمدی. چون امری كردی تا نهیای یا حكمی نهادی، روزی چند ترفیهی دادی تا آنگه كه تمام شد. ختم آن به ولایت خاتم الاوصیاء كرد و تمام این نعمت را با كمال دین مقرون كرد. پس دین اسلام كه با نوح آغاز شده بود، با تعیین آخرین پیامها برای خاتم انبیاء (ع) كامل شده است. بنابراین شریعت موسی و عیسی (ع) در مقایسه با شریعت محمّدی (ص) كامل نبوده است. آن دو شریعت البته متناسب با نیازها و درجه رشد عقلی و فكری انسانها در عصر آن دو پیامبر بزرگ تا ظهور پیامبر بعدی بوده است. اما با آمدن شریعت محمّد (ص) و تكمیل دین اسلام، دیگر پیروی از آن شرایع، درست نیست: زیرا مراحله جامعتر و كاملتری از پیامهای الهی، به بشریت رسید و زمان پیروی از پیامهای قبلی، پایان یافت. این آیه (الیوم اكملت لكم ...) نشان میدهد كه دین اسلام از سوئی همه آنچه را یك دین جامع باید داشته باشد داراست، لذا تام است و در درون او عیبی نیست و از سوی دیگر ثمر بخش است و در بیرون او نقص نیست. بنابراین كامل است. در رضیت لكم الاسلام دیناً بعضی از مفسران گفتند مراد به دین، طاعتست اینجا و نصب او، بر حال است. مراد از اسلام تسلیم نفس است فرمان خدایتعالی. اگر گویند وقتی چنان بود كه خدایتعالی، دین اسلام را نمیپسندید به بندگانش تا این روز پسندید آنرا. جواب گوئیم این قول به دلیل الخطاب است و آن باطل است به نزدیك محققان اهل علم برای آنكه رضاء او دین اسلام را برای خلقان و مسلمانان، این روز و این وقت، دلیل نكند بر عدم رضاء او پیش از آن.
[ویرایش] اسلام دین مکمل
رسالت اسلام، جهان و پیام او كامل، جامع، خاتم و ناسخ همه ادیان پیشین است و با ظهور اسلام، رسالت سایر دینها، پایان پذیرفته و جز اسلام نیز از كسی پذیرفته نیست. اما اصالت تنوع دینی، ملازم است با نفی جهانی بودن رسالت اسلام و مساوق است با انكار كمال و جامعیت آن. همچنین ناسازگار است با ناسخیت و خاتمیت نبوّت محمّدی. بعلاوه پیامهای الهی ارسال شده به انبیا گذشته مانند موسی وعیسی (ع) یا به عبارت دیگر، شریعت آنان، بر وضع نخستین خود نیز نمانده و دستخوش تحریف شده و بر این حقیقت در بسیاری از آیات قرآن به صراحت تأكید شده است: از جمله میفرماید: یا اهل الكتاب قد جاءكم رسولنا یبین لكم كثیراً ممّا كنتم تخفون منالكتاب فویل للذین یكتبون الكتاب بأیدیهم ثمَّ یقولون هذا من عندالله (79 بقره). ... ولاید ینون دین الحقّ... ایشان دین ندارند (نمیپذیرند دین حق را). این آیه دلیل است بر آنكه جهودی و ترسایی، حق نیست یعنی ایشان دین خدا ندارند. و معنی نزدیك است بر یكدیگر. و اصل دین، طاعت باشد. بنابراین نه تنها امروز شریعت موسی و عیسی (ع) با آمدن شریعت كامل دین اسلام، از اعتبار ساقط است بلكه ما امروز حتی پیامهای ارسال شده به آن پیامبران بزرگ را به صورت دست نخورده در اختیار نداریم و علت تعارض تعالیم اسلام با برخی تعالیم موجود از سایر شرایع، نه در تجلی خدا بر سه پیامبر است، بلكه ناشی از تحریفات است كه پیروان آن شرایع در كتب اصلی و مرجع شریعت خود پدید آورندهاند. كجا میتوان كشتی گرفتن خدا با یعقوب و شراب خوردن نوح و عریان شدن وی و حامله شدن دختر لوط از پدر، كه خود پیامبر الهی بود، از تورات كنونی را پیام الهی دانست و باور كرد؟ در پایان لازم میدانم یكی از دیگر از آیات قرآن كه شبهه انگیز است و پلورالیستها میتوانند از آن استفاده كنند را مورد بررسی قرار دهم. آیه 6 سوره كافرون (لكم دینكم ولی دین) «ظاهر آیه اقتضا میكند آن معنی كه ایشانرا’مشركین و كفار’ رخصت داده است و اباحت كرده اصرا بر كفررا. گوئیم از این سه جواب است یكی صورت كلام، صورت اباحت است و معنا، نهی و تهدید چنانكه اعملو ماشئتم جواب دوم آنكه بدین جزاء دین خواست آی لكم جزا دینكم و لی جزاء دینی علی حذف المضاف و اقامه مضاف الیه مقامه. و جواب سوم از او آن است كه دین، خود جزاست. دین در كلام به معنی جزا آمده است فی قولهم «كماتدین تدان» ای و لكم جزاءكم و لی جزائی و براین تأویل آیه محكم باشد.» نزد جمعی دیگر، دین به معنی دعا و عبادتست: یعنی شماراست خواندن اصنام و بر آن مداومت كردن و مراست خواندن پروردگار خود. یا آنكه بر سبیل تهدید و وعید باشد كقوله تعالی «اعملوا ماشئتم» یعنی: چون دین اسلام، قبول نمیكنید شما راست دین مشترك و لوازم آن یعنی انواع عذاب و كیفر. و مراست دین توحید كه مستلزم روضة رضوان و ریاض جنانست.
[ویرایش] نتیجه
1- مسلمانان از منظر برون دینی، پلورالیسم را نمیپذیرند؛ زیرا خداوند فرموده است: انّ الدینِ عندالله الاسلام (19 آل عمران)، و ما ارسلناك إلاّ كافّه لِلنّاس (28 سبأ)، و من یتبغ غیر الاسلام دینا فلا مقبل منه (85 آل عمران) و همچنین آیات بسیار دیگری كه همگی نفی پلورالیسم میكنند: (1 فرقا»)، (انبیاء)، (27 تكویر)، (20 آل عمران)، (33 توبه، 48 فتح و 9 صف). تمام این آیات نفی پلورالیسم به آن معانی كه به كار رفته است میكند.
2- مسلمانان از منظر درون دینی نیز پلورالیسم را میپذیرند با استناد به روایاتی كه در این زمینه وجود دارد، از جمله حدیث پیامبر (ص) كه فرمودند: ستفرق امتی علی ثلاث و سبعین فرقه، واحده منهم ناجیه و الباقیه فیالنار. مثل اهل بیتی كمثل سفینه من ركبها نجا و من تخلف عنها نحرق. (پیامبر اكرم (ص)).
3- به هیچ وجه پلورالیسم و كثرت گرایی ادیان، به معنای حقانیت همه ادیان و مورد پذیرش اسلام نیست گرچه پیروان ادیان آسمانی، رسمیت اجتماعی دارند و در چهار چوب قوانین اسلام، حق حیات و فعّالیت دارند.
4- گفتگوی بین الادیان با سعة صدر و گفتار نیكو، جدال احسن، گفتگوی ازری و علم و آگاهی و احساس همدلی جهت تقرب مذاهب و ادیان و انسجام آنها، برای مخالفت با هر گونه شرك و كفر از منظر درون دین، پسندیده و ممدوح است.
5- سعادت و شقاوت افراد علاوه بر اینكه دارای مراتب و درجاتی است،كاملاً به ایمان واقعی و عمل صالح بستگی دارد. نه اهل سعادت در یك درجه و مرتبه اند و نه اهل شقاوت. این مراتب و تفاوتها، درباره اهل بهشت به عنوان درجات و درباره اهل جهنم، به عنوان دركات تعبیر میشود.
6- افرادی كه به خدا و آخرت، ایمان ندارند، طبعاً هیچ عملی را به منظور بالا رفتن به سوی خدا، انجام نمیدهند، پس طبعاً آنها به سوی خدا و ملكوت خدا بالا نمیروند و به بهشت نمیرسند.
7- افرادی كه خدا و آخرت ایمان دارند و اعمالی با انگیزه تقرب به خدا انجام میدهند و در كار خود خلوص نیت دارند، عمل آنها مقبول درگاه الهی است و استحقاق پاداش و بهشت مییابند اعم از آنكه مسلمان باشند یا غیر مسلمان.
8- غیر مسلمانانی كه به خدا و آخرت ایمان دارند و عمل خیر به قصد تقرب به خداوند انجام میدهند، به موجب اینكه از نعمت اسلام بیبهرهاند وطبعاً از مزایای استفاده از این برنامه الهی محروم میمانند؛ از اعمال خیر آنها، آن اندازه مقبول است كه با برنامه الهی اسلام منطبق است؛ مانند انواع احسانها و خدمتها به خلق خدا. اما عبادات مجعوله كه اساسی ندارد طبعاً نامقبول است و یك سلسله محرومیتها كه از دست نارسی به برنامه كامل، ناشی میشود، شامل حال آنها میگردد.
9- عمل خیر مقبول، اعم از آنكه مسلمان صادر شود یا از غیر مسلمان، یك سلسله آفتها دارد كه ممكن است بعد عارض شود و آنرا فاسد نماید. در رأس همه آنه آفتها، جحود و عناد و كافر ماجرایی است. علیهذا اگر افرادی غیر مسلمان، اعمال خیر و فراوانی به قصد تقرب به خدا انجام دهند، اما وقتی كه حقایق اسلام بر آنها عرضه گردد تعصب و عناد بورزند و انصاف و حقیقت جویی را كنار بگذارند، تمام آن اعمال خیر، هبا و هدراست (كرماد اشّدت به الرّیح فی یوم عاصف.)
10- اعمال خیر افرادی كه به خدا و قیامت ایمان ندارند و احیاناً برای خدا شریك قائلند، موجب تخفیف و احیاناً رفع عذاب آنها خواهد شد.
11- آیات و روایاتی كه دلالت دارند [كه] خداوند عمل صالح و خیر را قبول میفرماید، تنها ناظر به حسن فعلی اعمال نیست. از نظر اسلام، عمل آنگاه خیر و صالح محسوب میگردد كه از دو جهت حسن داشته باشد: جهت فعلی و جهت فاعلی.
12- آیات و روایاتی كه دلالت میكند اعمال منكرات نبوّت یا امامت مقبول نیست، ناظر به آن است كه آن انكارها از روی عناد و لجاج و تعصب باشد؛ اما انكارهایی كه صرفاً عدم اعتراف است و منشأ عدم اعتراف هم قصور است نه تقصیر، مورد نظر آیات و روایات نیست. اینگونه منكران از نظر قرآن كریم مستضعف و مرجَون لأَمرالله به شمار میروند. به نظر حكماء اسلام از قبیل بوعلی و صدرالمتالهین اكثریت مردمی كه به حقیقت اعتراف ندارند، قاصرند نه مقصر؛ چنین اشخاصی اگر خداشناس نباشند، معذب ]هم] نخواهند بود.- هر چند بهشت هم نخواهد رفت- و اگر خداشناس باشند و به معاد اعتقاد داشته باشند و عملی خالص قربه الی الله انجام دهند، پاداش نیك عمل خویش را خواهند گرفت. تنها كسانی به شقاوت كشیده میشوند كه مقصّر باشند نه قاصر
[ویرایش] منابع
1- كتاب نقد، شمارة 4
2- مجلّه كیان، شمارة 38، علیرضا قائمینیا
3- تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج19، ج19، ج15، ج3، ج18،
4- تفسیر ابوالفتوح رازی، ج2، ج4، ج1، ج12،
5- تفسیر نمونه، مكارم شیرازی، ج 24،
6- تفسیر منهج الصادقین، ج10،
7- عدل الهی، استاد شهید مطهری، نشر صدرا، چاپ 1375
8- ولایت در قرآن، آیت ا... جوادی آملی
[[عنوان پیوند]]