عثمان
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
اصول دین |
اصول خاص تشیع |
فروع دین |
فروع تشیع |
منابع اسلامی |
شخصیتها |
محمد |
مذهبها |
مذاهب فقهی |
مذاهب کلامی |
علوم اسلامی |
تاریخ اسلام |
زندگانی محمد |
جغرافیای اسلام |
مکه • مدینه |
اقتصاد اسلامی |
مضاربه • مزارعه |
عثمان ملقب به عثمان ذی النورین، سومین خلیفه مسلمانان بعد از عمر بوده است.
[ویرایش] به خلافت رسیدن
این شورا بنا بر وصیّت خلیفه ی دوم، عمر بن خطاب تشکیل شد. مامور تشکیل شورا قائم مقام موقت عمر، صهیب بود. اعضای این شورا عبارت بودند از علی بن ابیطالب، عثمان بن عفان، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابی وقاص، زبیر بن عوام و طلحۀ بن عبیدالله.
در زمان مرگ عمر، طلحۀ بن عبیدالله به مکّه سفر کرده بود و سعد بن ابی وقاص نماینده ی او محسوب می شد.
صهیب این شش تن را در اتاق عایشه دختر ابوبکر(همسر محمّد) جمع کرد. عبدالله بن عمر را نیز به عنوان مشاور در آن جا حاضر نمود و ابوطلحه ی انصاری و پنجاه تن از جوانان مسلح انصار که به آن ها مبعوثین گفته می شد بر دم در ایستاده و علاوه بر تامین امنیت و اجرای فرمان های صهیب که رییس و ناظر شورا بود عبور و مرور و توقف کسانی دیگر را در حومه ی آن خانه منع می کردند.
از افرادی که اجازه ی حضور در مجلس را نداشتند می تواند عمروعاص، مغیرۀ بن شعبه و ولید بن مغیره اشاره کرد که فورا از محلّ جلسه دور شدند.
نخست صهیب وصیت نامه ی عمر را قرائت کرد. عمر در این وصیت نامه از شش تن از مهاجرین نام برده بود و کار شورا را بر عهده ی ایشان نهاده بود. عمر همه را جز عبدالرحمن بن عوف دارای صلاحیت خلافت می دانست. آن گاه بر سر اعضای شورا ایستاده و بر عاقبت مشورت ایشان منتظر بود.
روایت شده است که اعضای شورا برای اثبات استحقاق خود برای احراز این مقام شور و علاقه نشان دادند و به مجادله پرداختند.
از ابوطلحه ی انصاری نقل شده است: « من فکر می کردم که هر یک از ایشان این مقام را به دیگری برمی گرداند و خود را می کنار می گشد ولیکن چون جدال ایشان را شنیدم باورم نیامد. هر یک از ایشان خلافت را برای خود می خواست»
از صهیب نیز نقل شده است: « آن قدر بر سر ردای خلافت جدل نمودند که خسته گشتند و به ستوه آمدند. با خود می گفتم به خدا قسم ایشان را از سه روز بیشتر مهلت نمی دهم»
از قول علی بن ابیطالب آمده است: « او رفت و کار نشاندن خلیفه را در اختیار شورایی کذاشت که گمان می کرد من هم از آنان هستم. پناه به خدا از چنین شورایی! من کی در برابر شخص اولشان در استحقاق خلافت مورد تردید بودم که امروز با اعضای این شورا قرین شمرده شوم. ولیکن باز شکیبایی را در پیش گرفتم و خود را یکی از آن پرندگان قرار دادم که اگر پایین می آمدند، من هم با آن ها فرود می آمدم و اگر می پریدند با جمع ایشان به پرواز در می آمدم...»
بعد از مدّت ها جر و بحت عبدالرحمن پیشنهاد کرد که سه نفر حق خود را به سه نفر دیگر حواله کنند. زبیر حق خود را به علی، سعد حق خود را به عثمان، و عبدالرحمن نیز علی را در این میان دارای حق دانست. و و در این میان علی و عثمان حاضر بودند.
عبدالرحمن گفت: « حال کدام یک از شما نیز از حق خویش دست برمی دارد در حالی که خدا و دین خود را بر خود ناظر بداند؟ یکی از دو نفر دیگری را برگزیند.
علی و عثمان هر دو سکوت کردند و هیچ کدام برای این کار آماده نشده کنار نرفتند. و از عبدالرحمن نقل شده که در این جا گفت: « من خودم برای این کار حاضرم و خدا و دین را بر عملکرد خویش ناظر می دانم و در انتخاب بهترین از شما تلاش خود را به کار می اندازم»
عثمان و علی هر دو موافقت کردند ولی عبدالرحمن از انتخاب یکی از ایشان خودداری نمود. از قول او نقل شده است: « و آگاه باشید که مختار بودم هر یک را که می خواستم برمی گزینم ولی این کلام امیرالمومنین عمر را به خاطر آوردم که خلیفه انتخاب مسلمین است. مبادا که خلیفه ای برگزینی بدون تحقیق و شورای مسلمین. آن گاه بود که در اندیشه ی تحقیق برآمدم»
عبدالرحمن روزها و ساعات باقی مانده را در تحقیق گذراند. از برخی از فرماندهان سپاه و بزرگان اصحاب مهاجر و انصار و اقشار مختلف مردم از زنان و مردان و جوانان سوال نمود. و برایش معلوم شد که مسلمین بیشتر به امارت کدام یک از این دو تمایل دارند.
و در آخرین ساعت های شب چهارم که مدت شورا پایان یافته بود،
عبدالرحمن، علی و عثمان را به خانه ی خواهرزاده اش مسور پسر مخرمه دعوت کرد و مجددا از ایشان تعهد گرفت که بعد از لحظات دیگر هر کدام از ایشان را انتخاب کند، دیگری باید راضی و از انتخاب شده اطاعت نماید آن گاه عبدالرحمن همراه علی و عثمان راهی مسجد پیامبر گردید. عبدالرحمن قبلا جماعت مسلمین را برای اعلان نتیجه ی شورا به مسجد دعوت کرده بود.
از عثمان نقل شده است: « هنگامی که به مسجد رفتیم تاریکی سحرگاه بود. و جماعت انبوهی از مردم پشت تا پشت چشبیده بودند و چنان فشاری بر من می آمد که از درد آه می کشیدم»
عثمان در قسمت پایین مسجد جایی پیدا کرد و نشست و جمعیت مسلمانان در حالی که موج میزد نماز صبح را به امامت صهیب به جا آوردند.
پس از نماز صبح عبدالرحمن از منبر پیامبر بالا رفت. از صهیب نقل شده که « عبدالرحمن که از منبر بالا می رفت دستش می لرزید و شمشیرش را گرفته بود و آن دستار که پیامبر به او بخشیده بود بر سر داشت آن گاه رفته بر جماعت دعا خواند و مردم آمین می گفتند در حالی که نمی شنیدند»
آن چه از خطبه عبدالرحمن در تاریخ طبری آمده است چنین است: « ای مردم، من در این چند روز از شما خواستم که نهان و آشکار، بگویید که کدام یک از دو تن را بر خلافت مسلمین برمی گزینید و حالا یکی از ایشان را بر می گزینم»
در این حال از علی بن ابیطالب خواست که جلو برود. علی جلو آمده در زیر منبر ایستاد. عبدالرحمن دست او را گرفت و گفت: « از تو می خواهم تعهد نمایی که اگر تو را برگزینم به کتاب خدا، سنت رسول الله، و سیره ی شیخین( راه و روش ابوبکر و عمر) رفتار کنی.
علی گفت: « تا آن که که توانایی دارم تلاش می کنم که کتاب خدا و سنت رسول را به جای آورم ولی بدان که من اجتهاد خود را مقدم بر سیره ی شیخین می دانم»
عبدالرحمن دست علی را رها کرد و گفت: « عثمان برخیز و این جا بیا» آیا تعهد می کنی که اگر تو را برگزینم به کتاب خدا و سنت پیامبر و راه و روش دو پیر وفادار و پایبند باشی؟
عثمان پاسخ داد: « خدایا، بلی. چنین خواهم کرد»
عبدالرحمن پس از شنیدن این جواب در همان حالی که دست عثمان را گرفته بود سرش را به سوی سقف مسجد بلند کرد و سه مرتبه گفت: « خدایا، بشنو و شاهد باش» آن گاه با صدای بلند گفت: « خدایا اینک آن چه در ذمه ی من بود از ذمه ی خویش جدا و بر ذمه ی عثمان گذاشتم.»
علی بن ابیطالب چنان که تعهد کرده بود نخستین کسی بود که با عثمان بیعت کرد. مردم نیز در این هنگام برای بیعت با عثمان به سوی منبر آمدند.
هر چند علی از نخستین بیعت کنندگان با عثمان بود اما بعد هم چنان شایستگی خود را در امر خلافت مطرح کرد. پس از این که مردم تصمیم به بیعت با عثمان گرفته بود، علی در جمعی از یارانش گفت: « شما دانسته اید که من به این خلافت از همه شایسته ترم.
و سوگند به خدا، به تصمیم شما تسلیم خواهم شد. تا آن جا که امور مسلمین سالم بماند. تا آن جا که ظلم و جوری در امور مسلمین روی ندهد. مگر برای من. و آن فقط برای من. این تحمل و شکیبایی به امید پاداش و فضل الهی و اعراض از آن آرایش ظاهری و پیرایش صوری خلافت است که شما در باره ی آن به رقابت افتاده اید... خطبه هفت و چهار نهج البلاغه
در خطبه ی الجدیر در نکوهش عثمان فرمود: تعهد کرد که قرآن و سنت و سیره ی شیخین را به جا آورد. به جانم قسم که من از او به این سه نزدیک تر بودم. در خطبه ی شقشقیه علی بن ابیطالب با لحن تندی از عثمان یاد کرد: « شخص سومی از آن جمع در نتیجه ی شورا به خلافت برخاست. او در مسیر انباشتن شکم و خالی کردن آ بود و بالا کشیدن پهلو های خویش. به همراه او فرزندان پدرش برخاستند و چونان شتر که علف های باطراوت بهاری را با احساس خوشی می خورد، مال خدا را با دهان پر می خورند...... عایشه در خلافت عثمان می گوید: « و سنت پیامبر را فراموش کرد، و فتنه در میان امت ایجاد می کرد. به خدا بهترین پیکار پیکار با کسی است که چیزی را که شایسته ی آن نیست طلب کند» هم چنین از او نقل شده است: « خلافت عثمان با ظلم شزوع شد و با ظلم پایان یافت» و نیز ام المومنین گفته است: « آگاه باشید که بز کور نعثل را صد مرتبه از عثمان گرامی تر می دانم»
[ویرایش] جستارهای وابسته
و لعنه خدا بر عثمان