پارسیان هند
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
پارسیان هند گروهی از زرتشتیان اند که در شبهقاره هند زندگی میکنند. نیاکان آنها در سده دوم هجری (پس ازسلطه مهاجمان عرب بر ایران) از ایران به هند (بخش گجرات) کوچیدهاند.
شمار آنان، در سرشماری سال ۲۰۰۱ هند، ۶۹۶۰۱ تن بوده است. حدود ۵ هزار پارسی نیز در پاکستان و دیگر کشورهای شبهقاره هند زندگی میکنند. جمعیت کل آنها در کل دنیا کمتر از ۱۰۰ هزار تن براورد میشود.
پارسیان هند، با وجود جمعیت کم، از نظر اقتصادی اقلیت مهمی در هند به شمار میروند و در پایهگذاری بسیاری از بنیادهای صنعتی و اقتصادی هند نقش داشتهاند که بنیاد تاتا نمونهای از آن است.
[ویرایش] تاریخچه مهاجرت به هندوستان
برخی از زرتشتیان که تاب فشارهای مسلمانان را نیاورده و ضمنا نخواستند دل از دین پدران خود برکنند، به ناچار راهی دیار هند شدند که البته در آنجا هم با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم کردند. آنان همواره رابطه خود را با هم کیشان خود در ایران حفظ کردند مگر در دوره هجوم مغول به ایران که این رابطه به اجبار برای مدتی طولانی قطع شد. سرانجام در آغاز قرن هیجده میلادی دوباره این ارتباط برقرار شد و پارسیان هند جهت حل مشکلات مذهبی خود، رو به همکیشان مقیم ایران آوردند.
از طرف زرتشتیان ایران « دستور جاماسب ولایتی» از کرمان به هند رهسپار شد. دستور جاماسب در هند متوجه شد که در اثر جنگ و گریزهای بیشماری که پارسیان در هند با آن روبرو بودند از بسیاری از نکات دینی بی خبر مانده اند به همین جهت پس از انتخاب سه موبد زاده با هوش از میان موبد زادگان و آموزش و تربیت های دینی دادن به آنها با خیال آسوده به ایران بازگشت.
این خدمت ارزنده ای بود به کلیه زرتشتیان، زیرا از ان پس چنان زرتشتیان ایران زیر فشار قرار گرفتند که به سرعت جمعیت آنان رو به کاهش نهاد و این بار این زرتشتیان هند بودند که به یاری زرتشتیان ایران شتافتند. اگر پارسیان هند نبودند یقینا بطور کل جمعیت زرتشتی در ایران نابود می شد.
پس از روی کار آمدن سلسله صفویه در ایران و قدرت گرفتن ملایان متشرع، فشار، توهین و آزار چنان شدت گرفت که جمعیت زرتشتیان ایران از قرن هیجده تا اواخر قرن نوزده از یک میلیون نفر به 7711 نفر تقلیل یافت (1) و اگر تلاشهای روانشاد « مانکجی پور لیمجی هاتریا» نبود، امروز نشانی از جماعت زرتشتی در ایران باقی نمانده بود.
بهتر است گوشه ای از ظلم و جوری را که به زرتشتیان ایران اعنال می شد از قلم یک کشیش مسیحی بنام «ناپیر ملکم» که پنج سال در یزد مقیم بوده است بخوانیم:
« ظلمهای فاحشی که به زرتشتیان ایران می رفت مانند جزیه، پوشیدن لباس کهنه و نپوشیدن لباس نو و سوار نشدن بر چارپایان خود و نساختن خانه هاییکه بلندتر از منازل مسلمانان باشد، بواسطه فعالیت و کوشش های مانکجی صاحب از بین رفت و نیز ظلمی که اگر یک نفر زرتشتی وفات می یافت کلیه متروکات او منقول و یا غیر منقول حق جدیدالاسلامی که از خویشاوندان او بود میشد و به فرزندان زرتشتی ارثی نمی رسید و حتی خانه مسکونی او را نیز می بردند. بوسیله کوشش خستگی ناپذیر و هوش و فطانت مانکجی صاحب بر طرف شد. » (2)
روش کاستن از تعداد زرتشتیان بر اساس ساده ای قرار داشت، از طرفی توهین ها و تحقیر هایی بود که اعمال می شد و از طرف دیگر تشویق ها و امتیازات مادی که برقرار می گردید. چنانچه یک زرتشتی مسلمان می شد اموال کلیه اقوام زرتشتی خود را پس از درگذشت ایشان تصاحب می کرد. استاد فرزانه مانکجی در یکی از مجالس سخنرانی خویش در بمبئی در سال 1863 میلادی در حضور بزرگان پارسی از جمله چنین اظهار داشت:
« هرگاه ده یک اینگونه تعدیات و بی حسابی ها و ظلم و ستمی که درباره زرتشتیان ایرانی می شود، درباره هر مذهب و ملت دیگر می شد، تاب نیاورده ناچار فرار اختیار می کردن یا دست از دین و آیین آباء و اجداد خود برداشته یا اینکه خود را هلاک می نمودند. » (3)
ظلم و تعدی به جماعت زرتشتی ایران چندان بود که اگر کسی بخواهد قسمتی از آنرا به شرح در بیاورد خود کتابی قطور خواهد شد. ما در اینجا فقط به دو نمونه به طور اختصار اشاره می کنیم.
« ایزد یار کرمانی، راد مرد غیور زرتشتی برای حفظ ناموس با تغییر لباس از کرمان به یزد پناهنده شد و در این شهر هم دختر 9 ساله او که « گلستان» نام داشت، مورد طمع و شهوت مسلمانان واقع گشت و چون نقشه ربودن او را می کشیدند به ناچار شبانه نور دیده خود را برداشته، با هم با تغییر لباس و تحمل زحمت و مرارت، چون را به جایی نداشتند، در حدود 1146 یزدگردی(1156 خورشیدی) وارد بمبئی شدند. » (4). و « در 1199 پزدگردی رادمرد غیور «بامس» که جوانی 14 ساله بود و در پزد می زیست، روزی بیرون شهر بر الاغ خویش سواره می رفت. جوانی مسلمان به برخورد بر او حمله کرده و از الاغ بر زمین انداخت که چرا در برابر او سواره می رود. (زرتشتیان اجازه سوار شدن بر چارپایان خود را نداشتند. بویژه در مقابل مسلمانان). بامس جوانی بود با شهامت و نیرومند، محل را خلوت می بیند آن مسلمان را که با حمله ناجوانمردانه، او را بر زمین انداخته و فحش و ناسزا می داد گرفته، با مشت و لگد احوالش را می پرسد و بی حالش ساخته فرار می کند و از ترس اقدام ستمکارانه مسلمانان و صدور فرمان قتلش بوسیله حکام شرع شبانه بسوی هند رهسپار می گردد. » (5)
[ویرایش] جستارهای وابسته
[ویرایش] منابع
1- کتاب « فرزانگان زرتشتی» نوشته رشید شهمردان ص 12
2- فرزانگان زرتشتی، رشید شهمردان، ص 628
3- همانجا ص 630
4- همانجا ص 495
5- همانجا ص 497
عناوین مربوط به مزدیسنا | ![]() |
|
---|---|---|
تاریخچه دین زرتشت |
||
زرتشت | گشتاسب | مزداپرستی در دوره هخامنشی | مزداپرستی در دوره اشکانی | مزداپرستی در دوره ساسانی | تاریخ زرتشتیان پس از اسلام | پارسیان هند | زرتشتیان ایران
|
||
مفاهیم | ||
اهورامزدا | اهریمن | امشاسپندان | سوشیانس |هوشیدر | زروان | فرجامشناسی | هوم | آتشهای مقدس | مغ | گئوشاورورن | دیوها | اردویسور اناهید | فروهر
|
||
افراد مهم | ||
زرتشت | گشتاسب | کرتیر | تنسر | موبدان | ابراهیم پورداوود | بابک خرمدین | فرهنگ مهر | منوچهرجی جاماسپآسانا
|
||
آیینها و اماکن مقدس | ||
جشنها | گاهنبار | سدرهپوشی | آیینهای طهارت | درون | برسم | کستی | ور | گاهشماری زرتشتی | کعبه زرتشت | آتشکدهها |استودان | برج خاموشان | چکچک
|
||
نوشتههای دینی | ||
گاهان | اوستا | خردهاوستا | بندهشن | دینکرد | زادسپرم | شایست نشایست | زند | پازند | مینوی خرد | اردویرافنامه | دادستان دینی | آفرینگان | سیروزه | نیایشها | ماتیکان گجستک ابالیش | ادبیات پهلوی | اوستاشناسی
|