تاراس بولبا
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
تاراس بولبا رمانی از نیکولای گوگول (۱۸۰۹-۱۸۵۲)، نویسنده روس، که در ۱۸۳۵ با چند داستان دیگر در مجموعه میرگرود انتشار یافت.
تاراس بولیا، به دلیل اهمیت و توفیقی که این داستان در همهجابه دست آورد، بعداً همواره جداگانه به چاپ رسید. داستانی است در ستایش قزاقها و طبع شجاع و وحشی آنها.
وقایع رمان در قرن شانزدهم میگذرد؛ قرن شمشیر و جنگ که هر کس که در خور نام انسان است در حال پیکار است. تاراس بولیا، قزاق پنجاه سالهای که همچنان آماده جنگیدن و کشتار در راه اعتقاد خود است، با دو پسرش اوستاپ و آندری به اردوگاه قزاقها در «سخ»، واقع در جزیرهای در رود دنیپر، میروند. شب و روز در استپها، اسب میتازند و درست هنگامی به آنجا میرسند که قزاقها پشت به هزیمت داده از قایق پیاده میشوند و با خشم تمام نقل میکنند که «یهودیها کلیساهای ما را به اجازه میگیرند و کاتولیکها مسیحیان ارتدوکس رابه ارابه میبندند، چطور میتوان در سرزمین روس این همه از دست کفار شکنجه دید و تحمل کرد!» جنگ آغاز میشود و قزاقها پس از آنکه تمام یهودیان دور و بر را به رود دنیپر میاندازند، به غارت دهات آنها میپردازند. هنگام حمله به یک قلعه، جوانترین پسر تاراس، یعنی آندری، که در کیف عاشق دختری لهستانی شده بود، به خودیها خیانت میکند و به دشمنان میپیوندد، اما اسیر میشود و خود تاراس بولیا او را میکشد. اوستاپ پسر بزرگتر نیز سرنوشت بهتری ندارد؛ او هم به دست لهستانیها اسیر میشود. تاراس که از مرگ خستهاست میخواهد پسرش را نجات دهد، ولی از بخت بد شاهد شکنجه علنی فرزندش میشود و کاری نمیتواند بکند. تنها کاری که میکند این است که با فریاد به پسرش میفهماند که در آنجاست و شاهد قهرمانی اوست و قول میدهد که انتقامش را بگیرد. از این پس، تاراس حالت سبعیت و درندگی پیدا کرده، به «سخ» برمیگردد، نخست سرهنگ سپاه بزرگی و سپس فرمانده لشگر مستقلی میشود و تخم ویرانی و وحشت را در شهرهای لهستان میافشاند، تا روزی که بالاخره اسیر میشود و قرار است که زنده در آتش سوزانده شود. آخرین کلماتی که میگوید برای این است که راه فرار را را به رفقایش نشان دهد، و بعد در میان شعلههای آتش جان میدهد.
این اثر حال و هوایی حماسی دارد که از روح ملت روس برمیخیزد. طبع وحشی و بدوی ملت اسلاو، موضوع اصلی این اثر حماسی است که در اینجا نشان داده میشود که میتواند، در عین حال، تا ابراز محبتهای هیجانانگیز و سرشار از عظمت تعالی یابد و هم تا حد روی آوردن به قتل و غارت سقوط کند.
[ویرایش] منبع
دکتر ایرج علیآبادی. فرهنگ آثار. سروش.