میخائیل باختین
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
میخائیل میخائیلویچ باختین (۱۸۹۵-۱۹۷۵)، فیلسوف و متخصّص روسی ادبیات بود که آثار تأثیرگذاری در حوزهٔ نقد و نظریهٔ ادبی و بلاغی نوشته. آثار او، که به موضوعات متنوّعی میپردازند، الهامبخش گروهی از اندیشمندان ـ از آنجمله مارکسیستهای جدید، ساختارگرایان، پسا-ساختارگرایان و نشانهشناسها ـ بودهاست. اینان، اندیشههای باختین را در نظریّههای خود جا داده و ترکیب کردهاند. میخائیل باختین در ۱۸۹۵ به دنیا آمد و در ۱۹۷۵ درگذشت. استالین به قزاقستان تبعیدش کرد و در آنجا، کتابهایی نوشت که امروزه اهمیّت فراوانی برای مطالعات ادبی و به همین ترتیب، تحلیل و نقد رسانه دارند. مجادلات فراوانی در اینباره وجود دارد که آیا او از نامهای مستعار مختلف برای بعضی از کتابهایش استفاده کرده یا اینکه کسانیکه نامشان روی کتابهاست (پاول مدودف، ولنیتن ولوشینف)، واقعاً آنها را نوشتهاند. نظر غالب اکنون این است که کتابها را خود باختین نوشته است. در بیست سال گذشته یا در همین حدود، که کتابهای باختین به انگلیسی برگردانده شد، اهمیّت باختین بهطور گسترده شناخته شد. در واقع بعضی از متخصّصان، گفتند که او یکی از مهمترین متفکّران قرن بیستم است. هرچه باشد، اندیشههایش دربارهی «کارناوالی شدن» و «ارتباط گفتگویی» بسیار تأثیرگذار بوده است.
فهرست مندرجات |
[ویرایش] زندگینامه
میخائیل میخائیلوویچ باختین در سال ۱۸۹۵ در اورل واقع در جنوب مسکو به دنیا آمد و در ویلنیوس و اودسا بزرگ شد. این دو شهر، شهرهای مرزی بینالمللی بودند که آمیزهی ناهمگن غیرمعمولی از زبانها و فرهنگهای نامتجانس عرضه میکردند. او دروس کلاسیک و فقهاللغه را در سنتپترزبورگ ـ که بعدها پتروگراد نامیده شد ـ خواند و سپس به دنبال انقلاب ۱۹۱۷ به روستاهای نول و ویتبسک نقل مکان کرد. در آنجا با دیگر روشنفکران ـ که حلقهی باختین نامیده میشوند ـ اجتماعی را تشکیل داد. در میان «حلقهی باختین»، ولنتین ولوشینف و پاول مدودف، مشهورتر از دیگرانند.
باختین و اعضای حلقه، علایقِ مشترک ـ به ویژه درمورد کانت و فلسفهی معاصر آلمان، فیزیک جدید پلانک، اینشتین و بور ـ داشتند. در این دوره، باختین آثاری دربارهی اخلاق و زیباییشناسی نوشت، که از آن میان میتوان به بهسوی فلسفهی کنش اشاره کرد که مدّتها پس از مرگش چاپ شد. از ۱۹۲۴ تا ۱۹۲۹، باختین در لنینگراد ـ که پیشتر پتروگراد بود ـ به سر برد. او در این مدّت تحت حمایت همسرش الِنا الکساندرونا بود؛ چراکه به خاطر فعّالیّتهای مذهبیاش از کار بیکار شده بود و در ضمن به بیماری استخوان هم مبتلا بود که به قطع پای راستش در سال ۱۹۳۸ انجامید.
در سالهای ۱۹۲۰ او «مسایل هنر داستایوسکی» را نوشت و در ۱۹۲۹ منتشرش کرد. او ممکن است کتابهایی را نوشته باشد که با نامهای دیگران چاپ شده و مثلاً شامل کتاب ولوشینف «فرویدگرایی: پیشنویسی انتقادی» و «مارکسیسم و فلسفهی زبان» و نیز، کتاب مشترکش با مدودف «روش فرمگرا در مطالعهی ادبی» میشود. باختین در ۱۹۲۹ احتمالاً به خاطر فعّالیّتهای مذهبیاش دستگیر و به قزاقستان تبعید شد و تا ۱۹۳۶ در آنجا به سر برد. در همان سال استادی در مؤسسهی آموزشی موردویان در سارانسک را پذیرفت. در دههی ۱۹۳۰ و اوایل ۱۹۴۰، بعضی از مهمترین مطالعاتش را دربارهی نوول (داستان) شامل «گفتمان در نوول»، «اشکال زمان و زمان-مکان در نوول» و «حماسه و نوول» کامل کرد.
او همچنین اثر بزرگش دربارهی رابله را تمام کرد و nدر سال ۱۹۴۱ به عنوان رسالهی دکتری به مؤسسهی ادبیات دنیای گورکی در مسکو تحویل داد. امّا پذیرفته نشد و بعدتر به او درجهی پایینتر کاندیدا را دادند. در ۱۹۳۷ در گریز از پاکسازی بزرگ از سارانسک به ساولوو نقل مکان کرد و بعد از جنگ جهانی دوم بازگشت. گمنامیاش در دورهی استالین احتمالاً زندگیش را نجات داد. باختین که در دههی ۱۹۵۰ در سارانسک استادی موفق بود، در دههی ۱۹۶۰ از سوی گروهی از دانشآموختگان دانشگاه مسکو که کتابش را دربارهی داستایوسکی خوانده بودند، کشف شد. او یادداشتهایی تحت عنوان «به سوی بازبینی کتاب داستایوسکی» در ۱۹۶۱ نوشت. نیز، ویراستِ دوّم «مسایل بوطیقای داستایوسکی» را در ۱۹۶۳ منتشر کرد و کتابی دربارهی رابله به نام «رابله و دنیای او» در ۱۹۶۵ نوشت. همینطور در سال مرگش یعنی ۱۹۷۵ مجموعهای از مهمترین مقالههایش را دربارهی نوول با نام «تخیّل گفتگویی» منتشر کرد. در بیست و پنج سال آخر زندگیش، چند مقاله نوشت که بعدها با نام «ژانرهای سخن و دیگر مقالات اخیر» چاپ شد. در غرب، در دههی ۱۹۸۰، آثارش در بین خوانندگان و محققان مطرح و پراکنده شد و در دههی ۱۹۹۰ در روسیه مورد بازنگری قرار گرفت و بحثهای فراوانی برانگیخت.
[ویرایش] مفاهیم کلیدی
[ویرایش] طرح ساختاری روانِ انسانی (من-برای-خودم من-برای-دیگری، دیگری-برای-من)
در بهسوی فلسفهٔ کنش باختین طرحی ساختاری از روان انسانی ارائه میدهد که از سه مؤلّفه تشکیل شدهاست: «من-برای-خودم»، «من-برای-دیگری» و «دیگری-برای-من». من-برای-خودم، منبعی غیرقابلاعتماد برای هویّتِ شخصی ـ یا تشخّص ـ است. باختین استدلال میکند که من-برای-دیگریست که از طریق آن، موجوداتِ انسانی فهمی از هویت شخصی را پرورش میدهند؛ چراکه من-برای-دیگری، بهمثابهٔ امتزاجی از روشی که دیگران مرا قضاوت میکنند، عمل مینماید. در مقابل، دیگری-برای-من، توصیفگرِ روشیست که از طریقِ آن، دیگران دریافتهای مرا از خودشان در هویّتِ شخصیشان جا میدهند. هویّت، آنطور که باختین در اینجا شرح میدهد، صرفاً به فرد تعلّق ندارد؛ بلکه مشترک بین همهاست.
[ویرایش] کارناوال
وقتی مسایل هنر داستایوسکی میخواست به انگلیسی ترجمه و در غرب چاپ شود، باختین فصلی دربارهٔ مفهوم «کارناوال» به کتاب افزود و اثر، با نام کموبیش متفاوت مسایل زیباییشناسی داستایوسکی منتشر شد. در اندیشهٔ باختین، کارناوال مفهومیست که در آن صداهای متمایزِ فردی [ن.ک. به چندآوایی در همین مدخل] شنیده میشوند؛ نشو و نما پیدا میکنند و با همدیگر به کنش متقابل میپردازند. کارناوال، روش باختین برای شرح سبکِ چندآوایی داستایوسکی بود: هر شخصیّت داستانی منفرد، قویّاً تعریف شده و همزمان، خواننده شاهد تأثیرِ انتقادی هر شخصیّت بر شخصیّت دیگر است. به این معناکه هر کس، صداهای دیگران را میشنود و هر فرد، بهگونهای اجتنابناپذیر، شخصیّت دیگری را شکل میدهد.
در نظرگاهِ باختین، کارناوال وابسته به جمع است. چراکه، آنهایی که در کارناوال شرکت میکنند، صرفاً یک انبوهه یا ازدحام را شکل نمیدهند. بلکه، مردم به مثابهٔ یک کل دیده میشوند. این کل، به گونهای تشکّل یافته تا سازمانِ اقتصادی-اجتماعی و سیاسی را به مبارزه بطلبد. مطابق نظرگاهِ باختین، «همه در مدّت زمانِ برپایی کارناوال، برابرند. اینجا، در میدانِ شهر، گونهٔ ویژهای از ارتباط آزاد و خودمانی بین کسانی حکمفرماست که معمولاً با محدودیّتهای کاست، دارایی، حرفه و سن [به گروههای مختلف] تقسیم شدهاند.» در زمانِ کارناوال، مفهوم یگانهٔ زمان و فضا، باعث میشود افراد حس کنند که بخشی از جمع هستند و در این نقطه، فرد خود بودن را متوقّف میکند. اینجاست که از طریق لباسِ سنّتی و نقاب، فرد بدنها را مبادله میکند و نو میشود. در همان زمان، آگاهی شدید یگانگی و اتّحاد شهوانی، مادّی و بدنی فرد رخ میدهد. [ن.ک. به گروتسک در همین مدخل]
[ویرایش] کرونوتوپ یا زمان-مکان
مقالهٔ اشکالِ زمان و زمان-مکان در نوول [یا داستان] مفهومِ باختینی «کرونوتوپ» را مطرح مینماید. این مقاله، مفهوم را در جهتِ نشاندادنِ افزونترِ کیفیّت متمایزِ نوول به کار میبَرَد. واژهٔ «کرونوتوپ»، از نظر ادبی به معنای «زمان-مکان» است و در این مقاله، باختین آنرا به عنوانِ «پیوستگی ذاتی روابطِ زمانی و فضایی که بهگونهای هنری در ادبیات بیان میشوند» تعریف میکند. نویسنده باید تمام جهانها را برای رسیدن به هدفِ نوشتهاش خلق کند و برای اینکار، مجبور است از مقولاتِ سازماندهندهٔ دنیای واقعی که در آن زندگی میکند، استفاده کند. بههمین دلیل، کرونوتوپ، مفهومیست که واقعیّت را به کار میگیرد.
به عبارت دیگر، باختین از مفهوم «کرونوتوپ» برای نشان دادن ماتریس مکانی-زمانیای استفاده میکند که بر وضعیّت بنیادین تمام روایتها و دیگر کردارهای زبانشناختی حاکم است. متخصّصین باختینشناس، سی. امرسون و ام. هولکوئست بیان میکنند که کرونوتوپ «واحد تحلیلی برای مطالعهٔ زبان مطابق نسبت و ویژگیهای مقولههای زمانی و مکانی بازنماییشده در زبان است.» کرونوتوپهای ویژه، متناسب با گونهها و ژانرهای خاص، یا شیوههای نسبتاً پایدار سخن است که خودِ این شیوهها و گونهها، جهانبینیها یا ایدئولوژیهای ویژهای را بازنمایی میکنند. تا این حد، کرونوتوپ هم مفهومی شناختیست و هم خصیصهٔ روایی زبان. در مقایسه با دیگر استفادهها از زمان و مکان در تحلیلهای زبانی، ویژگی متمایزکنندهٔ تحلیلهای مبتنی بر کرونوتوپ، از این حقیقت میآید که برای باختین، نه زمان و نه مکان ـ هیچکدام ـ بر دیگری برتری و تقدّم ندارند: ایندو، کاملاً مستقلاند و باید همینطور هم بررسی شوند.
[ویرایش] گفتگویی
اصطلاحات «گفتگویی» و «گفتگوگرایی» اغلب به مفهومی ارجاع دارد که میخائیل باختین از آن در اثرش در بابِ تئوری ادبی ـ یعنی تخیّل گفتگویی ـ بهره بردهاست. باختین اثر ادبی گفتگویی را در مقابل اثر تکگویانه قرار میدهد. اثر گفتگویی، بر پایهٔ گفتگوی پیوسته با آثار ادبی دیگر پیش میرود. اثر گفتگویی، تنها پاسخ، تصحیح، سکوت در برابرِ یا گسترشِ اثر قبلی نیست؛ بلکه ارتباط آگاهانه برقرار کردن با اثر قبلی و به همانسان پیوسته آگاه شدن از سوی اثر پیشین است. ادبیات گفتگویی، در ارتباط و مراوده با آثار گوناگون و متعدّد است. این موضوع، تنها تأثیرگذاری صرف نیست؛ چراکه گفتگودر هر دو سو ادامه پیدا میکند و اثر ادبی پیشین، به اندازهٔ اثر حاضر تغییر مییابد و دگرگون میشود.
در هر صورت، مفهومِ «گفتگویی» تنها در موردِ ادبیات به کار نمیرود. در دیدگاهِ باختین، تمام زبان ـ در واقع، همهٔ اندیشه ـ گفتگوییست. این، بدان معناست که هرچیزی، که هر کسی در هر زمانی بگوید، همیشه در پاسخ به چیزیست که پیشتر گفته شده و انتظارِ چیزهایی را میکشد که بعدها گفته خواهند شد. به عبارتِ دیگر، ما هرگز در خلاء صحبت نمیکنیم. [ن.ک. به مدخلِ رابطه و نسبتِ بین خود و دیگران در همین مدخل] در نتیجه، تمامِ زبان (و اندیشههایی که در زبان موجود است و از طریقِ آن مراوده میشود) پویا، نسبی و درگیر در فرایندِ بیپایانِ بازتفسیرِ جهان است. [ن.ک. به مدخل خود پایانناپذیر در همین مدخل]
در سالهای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰، متخصّصانی در فرانسه، ایالاتِ متّحد و انگلستان، اثرِ باختین را دوباره کشف کردند و آنرا مطابق با مفهومِ در حالِ پیدایش بینامتنیت یافتند. روانشناسانِ اجتماعی اروپایی نیز، اثرِ باختین را برای مطالعهٔ تجربهٔ اجتماعی انسان به کار بردند و آنرا بهعنوان جایگزینی پویاتر به «تکگویگی» دکارتی ترجیح دادند. این اواخر، بسیاری مفهوم گفتگوگرایی باختین را در ارتباط ویژه با دنیای تعامل آنلاین و بَرخط یافتند.
[ویرایش] گروتسک
در تداول عادّی، گروتسک به معنای عجیب و غریب، خیالی، زشت، کریه و بیگانه و برخاسته از هوس است. به اینترتیب، عموماً برای توصیفِ صوَر و اشکالِ غیرطبیعی همچون نقابهای هالووین یا ناودانهای کلیساها با شکلِ سر و تن انسان و جانور به کار میرود.
مفهوم کارناوال در آثار باختین [ن.ک. به کارناوال در همین مدخل]، مرتبط با مفهوم گروتسک است. سهیمبودنِ جمعی در کارناوال به همان اندازه که متوجّه یگانگی در زمان است، متوجّهِ غیراخلاقیبودنِ تاریخیایست که مرتبط با مرگ و تجدیدِ حیاتِ متناوب آن میباشد. مطابق دیدگاه باختین، بدن محتاجِ نوعی ساعت است تا از بیزمانی خود آگاه شود. گروتسک، اصطلاحیست که باختین استفاده میکند تا اهمیّت تغییراتِ بدنی را از طریقِ خوردن، تخلیه و عملِ جنسی شرح دهد. گروتسک بهمثابهٔ ابزارِ اندازهگیری استفاده میشود.
[ویرایش] ناهمگونی زبانی
در زبانشناسی، مفهومِ «ناهمگونی زبانی»، وجودِ همزمانِ واریتهها و انواعِ متفاوتِ سخن را در یک رمز یا کد یکتای زبانشناختی توصیف میکند. این مفهوم، ترجمهٔ اصطلاحِ روسی raznorechie (یعنی: متفاوت-بودگی-زبانی) است که باختین در سال ۱۹۳۴ در مقالهٔ Slovo v romane معرّفیاش کرد. مقاله در زبان انگلیسی با نام گفتمان در نوول [یا داستان] منتشر شد.
مقالهٔ «گفتمان در نوول» یکی از کاملترین بیانهای باختین را دربارهٔ فلسفهٔ زباناش طرح میکند. اینجاست که باختین، طرحی برای تاریخ گفتمان فراهم میکند و مفهوم «ناهمگونی زبانی» را مطرح مینماید. اصطلاحِ ناهمگونی زبانی، به ویژگیها و کیفیّتهایی از زبان توجّه میدهد که فرازبانشناختی، ولی مشترک در بین همهٔ زبانها هستند. این ویژگیها، مثلاً شامل چشمانداز، ارزیابی و موقعیابی ایدئولوژیک میشوند. به این ترتیب، بیشتر زبانها ناتوان از بیطرفیاند؛ چراکه، هر واژه بهگونهای ناگشودنی محصور در زمینهایست که در آن به سَر میبرد.
[ویرایش] چندآوایی
باختین در آثار داستایوسکی، بازنمایی واقعی «چندآوایی» را یافت؛ چندآوایی به معنای وجود چندین صداست. هر شخصیّت در آثار داستایوسکی، بازنمای صداییست که یک خودِ فردی را ـ جدای از دیگران ـ نمایندگی میکند. اندیشهٔ چندآوایی به مفاهیمِ «پایانناپذیری» [ن.ک. به مدخلِ خودِ پایانناپذیر در همین مدخل] و «خود و دیگری» [ن.ک. مدخلِ رابطه و نسبتِ خود و دیگران در همین مدخل] مربوط است؛ چراکه پایانناپذیری افراد است که چندآوایی واقعی را پدید میآورد. [ن.ک. به کارناوال در همین مدخل]
[ویرایش] رابطه و نسبت بین خود و دیگران
مطابقِ اندیشهٔ باختین هر کس، بهگونهای اجتنابناپذیر درهمپیچیده، تحتِ تأثیرِ دیگران است و در نتیجه نمیتوان گفت صدایی جدا و منفک از دیگر صداها وجود دارد. باختین یکبار در مصاحبهای، موضوع را اینطور تشریح میکند: «در فرایندِ فهمیدن، برای کسی که میفهمد بیاندازه مهم است که بیرون از ابژههای فهم خلّاقش ـ در زمان، فضا، یا فرهنگ ـ قرار بگیرد. از آنجاکه افراد نمیتوانند واقعاً بیرونِ خود را ببینند و بهعنوان یک کل فهمش کنند و هیچ آینه یا عکسی کمکی نمیکند، بیرونِ واقعی ما را تنها دیگران میتوانند ببینند و بفهمند؛ زیرا آنها در فضا بیرون از ما جای گرفتهاند؛ زیرا آنها دیگرانند.» به اینترتیب، فلسفهٔ باختین، به تأثیر دیگران بر خود بسیار احترام میگذارد. این تأثیر، صرفاً برحسبِ اینکه چطور کسی به خود را بازمییابد نیست؛ بلکه همچنین در ارتباط است با این که فرد چطور فکر میکند و خودش را صادقانه میبیند.
[ویرایش] خود پایانناپذیر
فردِ انسانی نمیتواند به پایان برسد؛ کاملاً فهمیده، شناخته یا طبقهبندی شود. با اینکه تنها وقتی مردم کاملاً فهمیده شوند، میتوان آنها را شناخت و با آنها دست به کنش زد، مفهوم باختینی «پایانناپذیزی» امکانِ این را که افراد میتوانند تغییر کنند و هرگز کاملاً فاش و آشکار و در این دنیا شناخته نمیشوند، محترم میشمارد. این مفهوم، بازتابِایدهٔ «روح» است. اندیشهٔ باختین، ریشههای قوی در اندیشهٔ مسیحیت و مکتب کانتی جدید ـ که هرمان کوهن رهبریاش میکرد ـ دارد. هر دوی اینها ـ مسیحیّت و مکتبِ کانتی جدید ـ بر ظرفیّت، ارزش و روح مخفی بالقوّه بینهایتِ فرد تأکید میکردند.
[ویرایش] باختین در ایران
بیشترین ترجمههای موجود از باختین در ایران را محمد جعفر پوینده انجام دادهاست. به جز ترجمههای پوینده، (خصوصاً سودای مکالمه، خنده، آزادی)، آذین حسینزاده نیز کتاب زیباییشناسی و نظریهٔ رمان را به فارسی برگرداندهاست. منطق گفتگویی میخائیل باختین را نیز ـ که کتابی دربارهٔ باختین و نوشتهٔ تزوتان تودوروف است ـ داریوش کریمی به فارسی برگردانده.
[ویرایش] پیوندهای بیرونی
- حلقهٔ باختین، دانشنامهٔ اینترنتی فلسفه
- مرکز باختین (دانشگاه شیفلد)
- پروندهٔ باختین
- پروندهای دیگر
- خط زمانی باختین
[ویرایش] منابع
مفاهیم کلیدی باختین، برداشت و برگردانیست از مدخل باختین در ویکیپدیای انگلیسی.[1]