از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
کلمهٔ غزل (مهرچامه هم گفتهشده) در اصل به معنای حدیث عشق، عاشقیکردن، و عشقباختنست (صفحهٔ ۲۴ا فنون بلاغت و صناعات ادبی.) در اصطلاح ادبیّات فارسی، غزل قالبی از شعر است که در آن مصراع اول و مصراعهای زوج هم قافیهاند و حد معمول آن به طور متوسّط بین ۵ تا ۱۲ بیت میباشد. ازآن روی که این گونه شعر بیشتر در بردارندهٔ سخنان عاشقانه بودهاست، شاعران فارسی آنرا غزل نام کردهاند. ولی به مرور، و با ورود مفاهیم بلند اخلاقی و معانی دلآویز حکمت و عرفان در شعر فارسی، غزل از صورت پیشین آن بهدرآمد و با اخلاق و عرفان در همآمیخت (صفحهٔ ۲۴ا فنون بلاغت و صناعات ادبی.)
[ویرایش] غزلسرایان عمده
از جملۀ غزلسرایان بلندآوازه در ادبیات عرفانی کهن می توان سعدی، مولوی، حافظ، عراقی، و خواجوی کرمانی را نامبرد.
[ویرایش] سعدی و غزل
همه عمر برندارم، سر ازاين خمار مستی |
|
كه هنوز من نبودم، كه تو در دلم نشستی |
تو نه مثل آفتابی، كه حضور و غيبت افتد |
|
دگران روند و آيند و تو همچنان كه هستی |
چه حكايت از فراقت كه نداشتم, وليكن |
|
تو چو روی باز كردی, در ماجرا ببستی |
[ویرایش] مولانا و غزل
میان ما درآ، ما عاشقانیم |
|
که تا در باغ عشقت در کشانیم |
مقیم خانۀ ما شو، چو سایه |
|
که ما خورشید را همسایگانیم |
چو جان اندر جهان گر ناپدیدیم |
|
چو عشق عاشقان گر بی نشانیم |
ولیک آثار ما پیوستۀ توست |
|
که ما چون جان نهانیم و عیانیم |
هرآن چیزی که تو گوئی که آنید |
|
به بالاتر نگر، بالای آنیم |
تو آبی، لیک گردابیّ و محبوس |
|
درآ در ما، که ما سیل روانیم |
[ویرایش] حافظ و غزل
زاهد خلوتنشین، دوش به میخانه شد |
|
از سر پیمان گذشت، با سر پیمانه شد |
صوفی مجلس که دی، جام و قدح میشکست |
|
باز به یک جرعه می، عاقل و فرزانه شد |
شاهد عهد شباب، آمده بودش به خواب |
|
باز به پیرانهسر، عاشق و دیوانه شد |
مغبچهای میگذشت، راهزن دین و دل |
|
درپی آن آشنا، ازهمه بیگانه شد |
گریۀ شام و سحر، شکر که ضایعنگشت |
|
قطرۀ باران ما، گوهر یکدانه شد |
منزل حافظ کنون، بارگه پادشاست |
|
دل بر دلدار رفت، جان بر جانانه شد |
[ویرایش] عراقی و غزل
نخستین باده کاندر جام کردند |
|
ز چشم مست ساقی وام کردند |
چو با خود یافتند اهل طرب را |
|
شراب بیخودی در جام کردند |
لب میگون جانان جام درداد |
|
شراب عاشقانش نام کردند |
به غمزه صد سخن با جان بگفتند |
|
به دل ز ابرو دو صد پیغام کردند |
جمال خویشتن را جلوه دادند |
|
به یک جلوه، دو عالم رام کردند |
[ویرایش] خواجو و غزل
هر کو نظر کند به تو، صاحبنظر شود |
|
وان کِش خبر شود زغمت، بیخبر شود |
بگشا کمر که جامۀ جان را قبا کنم |
|
گر زانکه دست من به میانت کمر شود |
خواجو ز عشق روی مگردان، که در هوا |
|
سایر به بال همّت و طائر به پر شود |
[ویرایش] پیوندهای بیرونی
- همایی، استاد جلالالدّین. فنون بلاغت و صناعات ادبی، جلد اوّل (صنایع لفظی بدیع و اقسام شعر فارسی)، چاپ سوّم، انتشارات توس، تهران، ۱۳۶۴
- خرّمشاهی، بهاءالدّین. ذهن و زبان حافظ، چاپ هفتم، انتشارات ناهید، تهران، 1380. ISBN: 964 - 6205 - 18 - 6
[ویرایش] جستارهای وابسته