عجم
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
عجم (Ajam-Ajaam- Hajam) در زبان فارسی و در بیشتر زبانهای آسیایی مانند زبان هندی، زبان اردو، زبان پشتو، زبان بلوچی، زبان کردی، زبان ترکی، معنی ایرانی و زبان فارسی میدهد، اما در زبان عربی امروزه بیشتر به معنی غیر عرب بکار میرود.
فهرست مندرجات |
[ویرایش] واژه عجم
درطول تاریخ کاربردهای متعددی داشته است و به چم مختلفی بکار رفته است. دربرههای از تاریخ به کسی که زبان عربی را متوجه نمیشد اعجمی میگفتند که این لقب در دوره موالی بیشتر به ایرانیان اطلاق میشد. در دوره بنی امیه این کلمه کاربرد تحقیر آمیز داشت اما امروزه کاربرد معنای تحقیر آمیز"زبان کند( الکن)" در ادبیات عرب جایگاهی ندارد. البته هنوز هم در بعضی از شهرهای خلیج فارس بعضی اعراب سنی افراطی و یا عدهای قوم گرایان تندرو ، کلمه عجم را بویژه به شکل "اعجمی " برای تحقیر بر ضد شیعیان و ایرانیان بکار میبرند.
- عجم در زبان های مختلف بصورتهای گوناگون مانند هجم - هخم - هیم- ایم- حیم نیز تلفظ شدهاست. احتمال دارد بین واژه هخامنش و و کلمه عجم ارتباط وجود داشته باشد. زیرا کلمه جم و یم که ریشه اصلی عجم هستند در زبان لاتین بصورت خ Haxâm تلفظ میشود.شاید کلمه جمشیدیان در نگارش لاتین به هخامنشیان تبدیل شده باشد.زیرا در ادب کلاسیک فارسی جمشید - جم و عجمیان داریم اماهخامنشیان یا اخامنید نداریم.
این فرضیه که آیا بین عجم و هخم ارتباط اتیمولوژی وجود دارد نیازمند بررسی است در قدیمیترین متون فارسی، جمشیدیان، جم، عجمیان و عجمان داریم. اماواژه هخامنشیان در ادبیات فارسی بعد از اسلام نیست.
[ویرایش] ریشههای واژه عجم
جم +ال = الجم = اجم =عجم پیوند واژهای و تاریخی با جم شید و جم دارد.
جم نام کوچک جمشید پادشاه افسانهای ایران است که با شخصیت سلیمان یکی دانسته میشود. جمشید از دو واژه جم و شید تشکیل شدهاست. جم و یم از یک ریشهاست و معنی دریا و اقیانوس و گروه میدهد و شید یعنی درخشندگی همیشگی و هم معنی خور است که برای مبالغه در معنی با شید ترکیب میشود و خورشید خوانده میشود که تابناکی ابدی را برساند. جمشید بر روی هم مفهوم جم درخشان، دریای نور، خورشید تابان، دریای تابناک، فروغ جاودان را میرساند.
کلمه عجم قبل از اینکه به این معنی بکار برود قرنها فقط برای پارسها بکار میرفت کما اینکه امروزه در خوزستان، اعراب هنوز هم به فارس عجم میگویند و این عبارت نه تنها تحقیر آمیز نبود بلکه موجب افتخار بود بطوری که بعضی از عربها حتی در دوره جاهلی داستانهای شکوه کسرایان عجم و ملک جم را با افتخار نقل میکردند. سپس عجم در یک برهه از تاریخ فقط برای فارسها و مترادف پارسیان بکار گرفته میشد. برای اولین باردر دوره بنی امیه کاربرد تحقیر آمیز کلمه عجم برای مترادف فارس و مجوس بیان شدهاست.
بعدها بدلیل صرفی بودن زبان عربی جم و عجم به واژههای متعددی مانند معجم، عجمه و غیره تبدیل شد.
[ویرایش] ریشه
کلمه یم و جم به معنی گروه و دسته و به معنی آب و رودخانه و یا دریا است. نام یکی از مشهورترین پادشاهان یا پیامبران اساطیری ایران نیز با آن پیوند دارد. ریشه سامی و یا آریایی این کلمه قابل اثبات نیست امادرعربی کلمه با حروف (وای) شروع نمیشود پس یم نمیتواند عربی باشد. چون وزن آن هم عربی نیست. طبق قاعده زبان عرب به اسم جم الزاماٌ ال اضافه میشود بصورت الجم. اما چون ج در «جم» از حروف شمسی است بنا برین در آن حرف «ل» تلفظ نمیشود. جم و یم در زبان عرب نیز به معنی دریا برکه و انجمنی بوده و همان معنی لفظی نام طبقه روحانیون قدیم ایران یعنی مغ مجوس ، همان عاد تورات و قرآن بودهاست.
[ویرایش] جم کی بود؟
جم که در اوستا، یم و در زبان پهلوی و زبان کردی جمشید و جمشیر و جم و در زبانهای لاتین گاهی هجم و هخم نیز تلفظ شدهاست نامی است که بزرگان متعددی در تاریخ به آن نامیده شدهاند ولی جمشید باستان از اولین پادشاهان محسوب میشود که بر اساس نوشتهها و داستانهای شفاهی و کتب خداینامهها و شاهنامه، اختراع لباس، نگارگری، کشف فلز، ساختن گرمابه، پزشکی و جشن نوروز را به او نسبت دادهاند صفات این پادشاه شباهت زیادی به نوح در قران دارد و بعضی وی را با سلیمان یکی دانستهاند. در اوستا آمدهاست در زمان جم شید ۳۰۰ سال مرگ و بیماری نبود اهورا مزدا از او خواست که پیامبرش در روی زمین باشد ولی او شهریاری را پذیرفت. در یکی از سالها سرما بشدت فزونی یافت او دژی بنام جم کرات (ورجمکرت) ساخت و حیوانات را در آن جای داد. در دوره او حیوانات فزونی یافتند. او جامی داشت که در آن تمام اسرار نهان را میدید. نگاه کردن به گوی شیشهای و اسرار گفتن از این دوره رایج شدهاست، ولی سرانجام او ادعای خدایی کرد و گمراه شد پس ضحاک بر او چیره شد و به تعبیر فردوسی:
منی کرد آن شاه یزدان شناس | ز یزدان بپیچید و شد ناسپاس |
کلمه عجم به طور اساسی با نام جم (جم شید) پیوند دارد چه جمی که با ضحاک ( عربی شده اژیدهاک ) ثانی (ضحّاک، آستیاگ) مربوط میشده شخصی ازقوم مغان آذربایجان بوده که به قول کتسیاس و منابع اوستایی سپیتمه (یعنی دانای سفید و مقّدس)نامیده میشدهاست. کتسیاس نام سپیتمه را درفهرست نام حکمرانان ماد اسپنداس (ارمغان کننده خوشبختی) آورده (در اوستا نیز بدین معنی لفظی اشاره شدهاست) و به وی به عنوان آخرین فرمانروای ماد حکومت سی وپنج سال قائل شده و نام دیگر او را آستی گاس (صاحب و وارث تخت) آوردهاست. میدانیم که وی زیردست آستیاگ پدر زن خویش بوده و همزمان با آستیاگ در آذربایجان واران و ارمنستان حکومت نمودهاست. از جانب دیگر میدانیم که این فرد در واقع همان پدر زرتشت سپیتمان است که در شهر رغه آذربایجان یعنی مراغه حکومت میکردهاست و در تواریخ اساطیری پارسیان تحت نامهای پارسی جم (همزاد) و هوم هامان (دانای نیک) و گودرز (دارای سرودهای با ارزش) معرفی گردیدهاست. دلیل این وجه تسمیهها جز مغ بودن شخص وی نبودهاست چه همانطوریکه گفتیم نام جم در اینجا همچنین مطابق با همان جمّ عربی و عاد عبری ومغ و گور پارسی به معنی انجمنی است.
در اوستا، فرگرد دوم وندیداد در مورد این جم گفته شده که وی ورجمکرت (یعنی قلعهً جمشید) را ساخت و جای آن در کنار رود دائیتی (موردی چای شهرستان مراغه) ذکر شدهاست که اکنون ویرانههای این دژ کوهستانی در آنجا قلعه قیزلار (یعنی دژجنگجویان) نامیده میشود و در حدود ۱۴ کیلومتری جنوب مراغه در کنار روستای لیلی داغی واقع شدهاست. در همین فرگرد دوم وندیداد در مورد آن آمده که زمان توفان بزرگ کولاک (در واقع تهاجم قبایل سکایی و سئوروماتی شمال دریای سیاه و قفقاز) جمشید (یعنی خورشید تابان ،دریای تابناک ،جم درخشان) با کسان خود در آن پناه گرفته بودند و این همان توفانی است که در قرآن تحت عنوان توفان قهر خدا برای قوم عاد (مغان، انجمنیها) یاد شدهاست. میدانیم که رهبر ملکوتی قوم عاد در قرآن هود (هودا، یعنی دانای نیک) معرفی شدهاست که بی تردید منظوراز وی همان سپیتمه (دانای سفید و مقدّس) پدر سپیتاک (زرتشت) است که کتسیاس در موردش میگوید وی که داماد آستیاگ بود به دست کورش به قتل رسید چون او وارث تاج و تخت به شمار میرفت و رسماٌ به عنوان جانشین وی برگزیده شده بود. این خبر درست به نظر میرسد چون در یشتهای اوستا نیر به تصریح گفته شده که سپیتوره (برهً سفید) به همدستی اژی دهاک (ضحّاک) جم (جمشید) را کشت؛ چه نام سپیتوره (بره سفید) به وضوح نشانگر همان کوروش (یعنی قوچ، و اگر اصل آنرا کوره وش بدانیم «بسان نره اسب» معنی میدهد.) به هر حال بنا به روایت کتسیاس، کورش دو پسران سپیتمه با اسامی سپیتاک (که هرتسفلد پارس شناس معروف آلمانی به درستی وی را مطابق با همان زرتشت سپیتمان دانسته) و مگابرن را به حکومت نواحی بلخ و گرگان انتخاب نمود و با مادر ایشان یعنی آمیتیدا (دانای خانه، دختر آستیاگ) ازدواج کرد. یعنی این دو برادر (سپیتاک و برادر بزرگش مگابرن) در عمل تبدیل به پسر خواندههای کورش گردیدند و از همینجاست که از ترکیب ایندو با کمبوجیه سوم پسر تنی کورش سوم داستان اساطیری سه پسر فریدون (کورش) در شاهنامه پدید آمدهاست. که درآن سلم (مگابرن) و تور (کمبوجیه) قاتل ایرج (گئوماته زرتشت، سپیتاک بردیه) به شمار آمدهاند. این براساس شایعهای دروغین بوده چه قاتل اصلی گئوماته زرتشت (بردیه) همان داریوش (دقیانوس یعنی کشندهً شاه جوان و جاودانه) وشش تن همراهان وی بودهاند که در قرآن از آنها به عنوان اصحاب کهف نام برده شدهاست.
چنانکه از نوشتههای هرودوت و کتسیاس بر میآید بعد از مرگ کورش، سپیتاک (زرتشت، زریادر) یا همان تنائوکسار (بردیه، یعنی بزرگ تن) از بلخ به پارس خوانده شد و در آنجا تحت القاب گئوماتای مغ (مغ دانای سرودهای دینی) و پاتی زیت (حافظ سرودهای دینی) به هنگام لشکرکشی کمبوجیه به مصر به نیابت سلطنت وی بر گزیده شد و چون بعد از گذشت سه سال و اندی شایعهً مرگ کمبوجیه در مصر به وی رسید حکومت خود را همراه با برنامه اصلاحات عمیق اجتماعی خویش رسمی اعلام نمود تا اینکه توسط داریوش (دقیانوس روایات اسلامی) و شش تن همدستانش، وی به همراه موبدان نزدیکش ترور گردیدند که این واقعه در تورات و قرآن به عنوان قهرخدا بر قوم هامان (زرتشت) و قوم ثمود (معدومین) بازگویی شدهاست. به گفتهً هرودوت این مغ اصلاحات اجتماعی بینظیری نموده بود چنانکه در قتل وی مردم آسیا به جز پارسیان به سوگ و ماتم نشستند.
در مورد ریشهً پارسی نام جم (یمه) گفتنی است که آن در پیش آریائیان هندوپارسی از عهد سپیتمه (داماد آستیاگ و ولیعهد وی) قدیمیتر بوده و درزبان ایشان به معانی همزاد و جام (سمبل خورشید) بودهاست و بدین معانی نام ایزد میرای خورشید وایزد خاندان شاهی و ایزد جهان زیرین به شمار میرفتهاست. وی درپیش آریائیان کاسی (اسلاف لران) ایمیریا (سرور دانا یا دانای مرگ و میر) نامیده میشد و نام مزدوجش که الهه سرسبزی بوده میریزیر (الهه جهان زیرین) قید شدهاست.
پیداست که این جم با جمّ سامیها که لقبی بر سپیتمه و قوم وی یعنی مغان بوده درهم آمیختهاست: چون در شاهنشاهی پارسیان پیش از اسلام سامی زبانان درصد بالایی را تشکیل میدادهاند و فرهنگ و اساطیر کهن پارسی را میشناخته و در مورد آنها بحث و فحص میکردهاند بطوریکه آنها کوروش را با نام ذو القرنین میشناختند و در این مورد از پیامبر سوال میکردند که چندین آیه در مورد ذوالقرنین وجود دارد. لذا چنانکه اشاره شد برای نامهای مغ (مجوس) و گور گبر مترادف سامی عربی آن یعنی جمّ را با اضافه کردن حرف تعریف الف و لام شمسی خود به صورت الجّم ساخته و از تلخیص آن در افواه عامه نام عجم را برای پارسیان (در اصل برای روحانیون مغ ایشان) پدید آوردهاند.
چنانکه گفته شد این جمّ از سوی دیگر با هوم عابد (سپیتمه مغ) پدرهامان (سپیتاک/زرتشت/بردیه) مطابق میشدهاست: در تورات کتاب استر نام زرتشت و پدرش به ترتیبهامان (نیکومنش) و همداتای (همزاد، جم) ذکر شدهاند و نام قبیلهً ایشان اجاجی (دوردست و بالایی) قید شده که بی تردید منظور سرمتهای آنتایی (اسلاف بوسنیها) میباشند چه نامهای آنتا و بوسنی نیز به معنی کناری و دوردست هستند.
پس خود پارسیان نیز این نام تاریخی را تنها از سامی زبانان بین النهرین نیاموخته و سپیتمه/جم واقعاٌ همزادی داشتهاست که مطابق وداها و اوستا همزاد وی دختری بوده که جمی نامیده میشدهاست. به هر حال پارسیان نام جم را در رابطه با اژیدهاک (آستیاگ) به جای سپیتمه (هوم) بکار بردهاند. لذا این جمّ در اوستا به سبب همشکلی آن با جم کهن اساطیری آریائیان یعنی خدای میرای خورشید و ایزد خاندان شاهی- که علی القاعده تحت اشکال یمه، ایمرو و ییمیر از هند تا اسکاندیناوی شناخته شده بوده- یکی گرفته شدهاست.
چنانکه گفته شد کتسیاس میگوید سپیتمه (جم، هوم) به طور رسمی به عنوان جانشین آستیاگ (اژیدهاک مادی، ضحاک) درنظر گرفته شده بود چون وی داماد آستیاگ و شوهر دختر وی، آمیتیدا (ماندانا، دانای خانه وآشیانه)بود؛ ولی در اساطیر شاهنامه به اشتباهی که ظاهراٌ منشاً آن تقارن حکومت ایشان بعلاوه تقیه و سازشگری و دروغ مصلحت آمیزگویی مغان درباری بوده، اژی دهاک جانشین جمشید وانمود شده نه برعکس. پس جمشید یعنی همان یمه خشئتهً اوستا (لفظاٌ یعنی جم درخشان و زیبا) نه همان جمشید جم اساطیری است که به عنوان خدای خاندان شاهی و خدای میرای خورشید و خدای جهان زیرین شناخته میشده، بلکه همان سپیتمه/ اسپنداس/ هوم تاریخی است که در اوستا ملقب به هوم سرور و دارندهً چشمان زرین است.
میدانیم که نام اوستایی قبیله اصلی وی یعنی سئیریمه (سلم، سئورومات، یعنی اسلاف صربوکرواتها) نیز به معنی سرور بزرگ است. ظاهراٌ تناقضی بین مغ بودن و انتساب زرتشت به دوراسروها یعنی صربهای دوردست (بوسنیها) موجود است ولی این مغهای شهر رغه آذربایجان (مراغه) میتوانستند از اختلاط با قوم سئورومات پدید آمده باشند چه بنا به شواهد تاریخی و باستانشناسی مغان حتی در میان قبایل سئورومات (قوم سلم) واسکیتان (سکاها) نیز مقام روحانیت را به خود اختصاص داده بودند.
افزون براین کلمه مغ در زبان آریائیها با نامهای صرب (سرب یا سرو به لغت ودایی یعنی همه کس و انجمنی) و کروات (هئوروات، به اوستایی به همان معنی همه کس و انجمنی) مترادف میباشد. به طوری که اشاره شد این تنها منابع یونانی و ارمنی نیستند که نام ملکه سمورامت (در اصل سئورومات، یعنی مادر سالار) را با زرتشت به عنوان فرمانروای آذربایجان و اران یا بلخ پیوند میدهند بلکه همانطوریکه اشاره شد در کتب پهلوی نیز نام نیای دیرین زرتشت، دوراسرو یعنی صرب دوردست (=بوسنی) به شمار آمدهاست.
در این باب خصوصیات نژادی زرتشت و پدرش سپیتمه یعنی بور و روشن و اندام درشت ایشان نیز مزید بر علت است. در خصوص مکان فرمانروایی اولیه زرتشت گفتنی است مطابق خود اوستا و نوشته گزنفون و همچنین خارس میتیلنی رئیس تشریفات دربار اسکندر در پارس تنائوکسار/بردیه یا همان زریادر/زرتشت ابتدا در همان حوالی رود ارس یعنی در آذربایجان و اران و ارمنستان حکمرانی داشتهاست. جمشید (موبد درخشان، جام شاه درخشان) متصّف به هئورمه (یعنی دارای رمههای خوب) است که از اینها چنین معلوم میگردد که زوج خدایان اوستایی و ودایی درواسپ (لرواسپها، اشوینها وناستیاهای وداها) نیز در اصل ایزدان خورشید، چمنزارها، گلهها وچشمه ساران بودهاند و همان ایزدانی هستند که در کتیبههای میتانیها تحت نام زوج خدایان میثره (مهر دارای چراگاههای فراخ) و ناشتیا (الهه آبهای جاری، ناهید) معرفی گشتهاند پس بی جهت نیست این دو ایزد و الهه همزاد (=جم وجمی) درمقام داشتن اسبهای تیزرو با هم مشترک بودهاند. درنقش برجسته کورانگون فارس که مربوط به ۲۰۰۰ سال پیش ازمیلاد است رب النوعی روی تخت عجیبی از مار چنبره زده نشستهاست و از تاج او وهمچنین تاج الهه پشت سرش دو شاخ بیرون آمده ودر دستش جامی است که پنداری آب زندگی در آن است و به سوی پرستندگان جاری است. این نقوش بر جسته از جهات بسیاری یادآور اسطوره جم و خواهرش جمی و جام شراب درخشان منسوب بدیشان میباشد.
بنابر این در ادبیات پارس اسم جم و کلمه جم و جمشید و جمی در موارد مختلفی کاربرد داشتهاست و چندین شخصیت اساطیری پارسی با نام جم و جمشید شناخته میشدهاست و این کلمه ریشه پارسی دارد و نه عربی.
قدیمیترین نامی که عربها برای پارس بکار بردهاند کشور(ملک) جم است که عربهای دوره جاهلییت آن را معرب نموده، اجم و عجم گفتند و کلمات عجمه عجمو اعجمی و الاعاجم را از آن ساختند. سپس در دورههای بعدی عجم و اعجمی را در معنیهای مختلف بکار بردند. ابتدا این کلمه را اختصاصا برای پارسیان و مترادف با فارسی بکار میبردند. در سدههای بعد از اسلام این کلمه کاربرد بیشتری پیدا کرد و گاهی به خود اعراب نیز عجمی میگویند مثلاً به شیعیان بحرین و عمان (عربی شده هومان،هامان) عجمی میگویند. یا عراقیها به مردم فارس خوزستان عجم میگفتند. در یک دوره به زرتشتیان و یا به مجوس عجم میگفتند. در بعضی موارد به مردم خراسان عجم گفتهاند بطور بسیار معدودی به آذریها نیز ترکان عجم گفتهاند.
امروزه کلمه عجم بیشتر به معنی غیر عرب بکار میرود. البته هنوز هم اندکی از اعراب برای تحقیر فارسها آن را به جای فارس بکار میبرند و منظور تحقیر آمیزی دارند همانطور که پارسیان کلمه تازی را به جای عرب بدوی و به منظور تحقیر بکار میبرند.
[ویرایش] عجم در قرآن
- مقالهٔ اصلی: عجم در قرآن
واژهٔ «عجم» در بخشهای متفاوتی از قرآن نیز به کار رفتهاست که از آن جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد :
- سوره ۱۶ آیه ۱۰۳
- در سوره فصلت (۴۱) آیه ۴۴
- سوره الشعر (۲۶) آیههای ۱۹۸
- سوره الشوری(۴۲) آیه ۷
- سوره الشعر(۲۶) آیههای ۱۹۸ و ۱۹۹
[ویرایش] عجم در حدیثها و روایتها
- عجم در کتابهای مقدس و در سخنان بزرگان دینی
واژه (عجم) را در تفسیرها، روایتها و حدیثها, بيشتر به (غیر عرب) معنی میکنند, ولی پارهای از روایات بطور روشن نشان میدهد که (عجم) تمام غیر عرب را در بر نمیگیرد.بلکه عجم, تنها به گروه خاصّی از غیر عربها و آنهم ایرانیان و بخصوص فارسها گفته میشدهاست.در کتب سفر نامه ها یا اسفار مذهبی نیز عبارت هایی مانند این زیاد است: مردمان آن ناحیه از ترک ، خزر، ارمن، رومی ، عرب و یهودی و عجم هستند. همچنین روایات متعددی گویای آن است از جمله :
پیامبر اکرم(ص) : (یا ابا الحمراء! انطلق فادع لی مائة من العرب وخمسین رجلاً من العجم وثلاثین رجلاً من القبط وعشرین رجلاً من الحبشة… ثمّ قال(ص): یا معشر العرب والعجم والقبط والحبشة…)۱ برای من 100نفر عرب و همچنین 50 نفر عجم (ایرانی) و 30 نفر مصری و 20 نفر از حبشه (سومالی و ایتیوپی) دعوت کن. امام صادق(ع) : (یا هشام! النبط لیس من العرب ولامن العجم.) ای هشام! نبطی ها نه از عرب هستند و نه از عجم.
امام علی(ع) : (یسیر المهدی حتّی ینزل بیت المقدّس وتنقل الیه الخزائن وتدخل العرب والعجم واهل الحرب والروم وغیرهم فی طاعته.)۳ حضرت مهدی(ع) حرکت میکند, تا در بیت المقدس منزل میکند و خزینهها به سوی او سرازیر میشوند و عرب و عجم و جنگاوران و اهل روم و غیر آنها, سر بر فرمان او مینهند.
هنگامی که پیامبر اسلام(ص) خودرا به عدّهای از یهودیان, (رسول ربّ العالمین) معرّفی فرمود, آنان پرسیدند: (الی من؟ الی العرب ام الی العجم ام الینا؟)۴
به سوی چه کسی فرستاده شده ای؟ به سوی عرب یا عجم یا ما؟
عجم کدام گروه غیر عرب هستند؟ روایات گذشته نشان داده که به همه غیر عربها (عجم) گفته نمیشدهاست. پس از جست وجو, احادیثی را یافتیم که نشان میدهد آن گروه, ایرانیانند و به روایتی بر نخوردیم که به جز ایرانیان (عجم) اطلاق گردد: حدیث از بحار الانوار:
- (انّما سمّت العجم شهورها بآبان ماه و آذرماه و غیرهما….)
بدرستیکه عجمها ماههای خود را اینگونه نام گذاری کرده اند" آبان ماه و آذر ماه و ...
روشن است که فقط در بین ایرانیان, ماهها, آبان و آذر, و… نامیده میشوند و نه در بین همه غیر عربها.
معلّی بن خنیس میگوید: امام صادق(ع) به من فرمود: آیا با نوروز آشنایی داری؟
عرض کردم:
فدایت گردم, این روز, روزی است که عجم آن را بزرگ میشمارد و در این روز به یکدیگر هدیه میدهند.)
در پایان روایت بالا امام صادق(ع): هیچ نوروزی فرا نمیرسد, مگر این که در انتظار فرج هستیم; زیرا این روز, از روزهای ما و شیعیان ماست که عجم آن را حفظ کرده, ولی شما آن را از بین بردید. در اینجا نیز روشن است که در آن زمان تنها ایرانیان نوروز را بزرگ میشماردند و آن را حفظ کردهاند.
در جنگ احزاب, هنگامی که پیامبر با مهاجران و انصار رایزنی فرمود, سلمان گفت: هرگاه برای عجم, چنین مشکلاتی پیش آید, پیرامون شهرهای خود را خندق میکنند و از یک سوی میجنگند.
وقتی سلمان فارسی میگوید: عجم چنین میکنند, مراد او فقط ایرانیان است.بویژه که خود سلمان از منطقه ای در اصفهان موسوم به جم(جیم = جی) بوده است و او رادر بسیاری از منابع سلمان عجمی می نامیدند.
امیرالمؤمنین(ع) :
و امّا در مورد فراوانی عجم و ترسیدن از جمعیت ایشان که سخن گفتی, باید بگویم: ما در زمان رسول خدا(ص) با تکیه به فراوانی نیرو نمیجنگیدیم….
هرکس در سرزمین عجم ها, بنایی بسازد و به نوروز و عید مهرگان۱۲ عمل کند از عجمها به شمار میآید.
پیامبر اسلام(ص): بر شما بشارت باد ای فرزندان بنی فرّوخ! اگر ایمان به ستاره ثریا آویزان باشد, عرب به آن دست نمییابد, امّا عجم, به آن خواهد رسید.
با توجه به این که واژه (فرّخ) فارسی و به معنای فرخندهاست و این که مضمون این حدیث, بارها از جانب پیامبر(ص) درباره ایرانیان گفته شده, میتوان گفت: مراد از (بنی فرّوخ) ایرانیان هستند.۱۴
۱ . شیخ صدوق مینگارد:
عبدالمطلب, ده نام داشت که عرب و قیصرها و پادشاهان عجم و پادشاهان حبشه… به آن نامها, او را میشناختند.
۲ . مجلسی در بحار جلد ۲۰ صفحه ۳۷۷ عنوان یکی از بابها را این گونه نگاشتهاست:
(باب ۲۱ مراسلاته(ص) الی ملوک العجم والروم وغیرهم.)
در بحار جلد ۴۸ صفحه ۳۰۵ قسمتی از کلام امیرالمؤمنین(ع) درباره قیام حضرت مهدی (ع) آورده شدهاست
- نتیجه: از کاربردهای گوناگون واژه (عجم) چنین بر میآید که در روایات هر جا واژه (عجم) بدون قرینهای به کار رفته باشد, نمیتوان عجم را تمام غیرعرب دانست, بلکه ذهن به ایرانیان انصراف پیدا میکند. چنانچه در مجمع البحرین (عجم) به (فُرْس) معنی شدهاست. از آنچه گفتیم, روشن میشود که (عجم) در روایات زیر, ظهور در ایرانیان دارد:
امام باقر: (اصحاب القائم ثلاثماة وثلاثة عشر رجلاً اولاد العجم.)۱۶ اصحاب حضرت قائم(ع) ۳۱۳ تن ایرانی هستند.
امام علی: (کأنّی بالعجم فساطیطهم فی مسجد الکوفة یعلّمون النّاس القرآن کما انزل.)۱۷ گویا خیمههای ایرانیان را در مسجد کوفه میبینم که قرآن را همان گونه که نازل شده یاد میدهند.
امام صادق: (لو انزل القرآن علی العجم ما آمنت به العرب وقد نزل علی العرب فآمنت به العجم فهذه فضیلة العجم.)۱۸ اگر قرآن به ایرانیان نازل میشد, عرب به آن ایمان نمیآورد, ولی بر عرب نازل شد و ایرانیان به آن ایمان آوردند. این فضیلتی است برای ایرانیان.
پیامبر اکرم(ص): (معاشر قریش! تضربون العجم علی الاسلام هذا واللّه لیضربنّکم علیه عوداً.)۱۹ ای گروه قریش! شما, ایرانیان را به خاطر اسلام با شمشیر میزنید. به خدا سوگند, آنان در آینده شما را برای بازگرداندن به اسلام با شمشیر میزنند.
- منبع
فصلنامه شماره۸۳ حوزه [1]
[ویرایش] عجم در ادبیات مردمی
[ویرایش] عجم در ادب پارسی
فردوسی سرودهاست:
بناهای آباد گردد خراب | ز باران و از گردش آفتاب | |
پِی اَفکندم از نظم کاخی بلند | که از باد و باران نیابد گزند | |
بسی رنج بردم در این سال سی | عَجَم زنده کردم بدین پارسی |
کجا شد فریدون و ضحاک و جم | مهان عرب خسروان عجم |
- سعدی :
چنین گفت شوریدهای در عجم | به کسرا کهای وارث ملک جم | |
اگر ملک بر جم بماندی و تخت | تو را کی میسر شدی تاج و تخت |
پروین اعتصامی :
تخت جمشید حکایت کند ار پرسی که چه آمد به فریدون و چه شد بر جم | مرا زیبد از خسروان عجم سرتخت کاووس و اکلیل جــم |
[ویرایش] عجم در ادبیات عرب
انا ابن المکارم من النسل جم - - و حائز ارث ملوک العجم - شاعر المتوکلی
- من فرزند نیکیها هستم از ریشه جم -- بردارنده میراث شاهان عجم (ایران)
در ادبیات عرب واژه عجم همچنین مترادف و هم معنی با سرزمین ایران بکار رفتهاست و اصطلاح بلاد عجم و یا مملکت عجم مورد تقلید تاریخ نویسان درباری شاهان قاجاری و صفوی نیز بودهاست. به عبارت دیگر یکی از نامهای سرزمین ایران عجم بودهاست.
برابر اسناد تاریخی و شواهد، قراین و فرهنگ شفاهی میتوان گفت ۴ نام برای کشور ایران و همچنین دریای جنوب ایران بکار رفتهاست: ۱- کشور جم در ادبیات ایران (جمشید) ۲ - مملکت عجم در ادبیات عرب ۳- پارس (فارس) در ادبیات اروپائیان ۴- ایران (ایراک، عراق معرب شده ایراک، ایلام).
- اطلاع بیشتر: الکلمات الفارسیه فی المعاجم العربیه
[ویرایش] جستارهای وابسته
- ایرانیان مهاجر در کشورهای عربی را با لقب عجم و عجمی میشناسند.
فؤاد عجمی یکی از آنها است
[ویرایش] مطالعهٔ بیشتر
برای اطلاع بیشتر به
- کتاب نوروز جمشید دکتر جواد برومند و
- کتاب خلیج فارس نامی کهن تر از تاریخ محمد عجم. انتشارات پارت- تهران ۱۳۸۳ مراجعه شود.
- الکلمات الفارسیه فی المعاجم العربیه