رنگ
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
رَنگ درک مغز جانداران از طول موجهای گوناگون نور است.
مطالعه درباره رنگ ملاحظاتی را در زمینههای فیزیک، فیزیولوژی و روانشناسی پیش می آورد. علم فیزیک، توزیع انرژی طیفی نوری را که از یک سطح صادر و یا به وسیلهٔ آن منعکس میشود، بررسی میکند (شاخهٔ خاصی از آن به مطالعهٔ جنبههای شیمیایی رنگیزهها و رنگینه ها، در ارتباط با خواص رنگ ساز این مواد می پردازد). فیزیولوژی، فرایندهایی را که در چشم و مغز به هنگام تحریک ناشی از تجربهٔ رنگ اتفاق می افتد، مورد مطالعه قرار می دهد. روانشناسی در مسائل آگاهی و ذهنیت نسبت به رنگ – همچون عنصری از تجربه دیداری– بحث میکند. اشتراک اصطلاحات در این عرصه ها، غالبا ً بر دشواری درک مفاهیم می افزاید. مطالعهٔ هنری رنگ نیز مقولهای جدا از این ملاحظات نیست، و بویژه رویکرد روانشناختی رنگ در این زمینه اهمیت دارد.
فهرست مندرجات |
[ویرایش] صفات رنگ
هر رنگ دارای سه صفت یا سه بُعد دیداری مستقلا ً تغییرپذیر است: فام، درخشندگی و پرمایگی.
- فام، صفتی از رنگ است که جایگاه آن را در سلسلهٔ رنگی (از قرمز تا بنفش) – معادل با نور طول موجهای مختلف در طیف مرئی – مشخص میکند .گفته میشود که تقریباً ً 150 فام متفاوت را میتوان تشخیص داد، ولی همهٔ اینها به طور مساوی در طیف مرئی توزیع نشده اند، زیرا چشم ما برای تفکیک فامها در طول موجهای بلند تر توانایی بیشتری دارد. بلندترین طول موجها در منطقهٔ قرمز و کوتاهترین طول موجها در منطقهٔ بنفش هستند. دسته بندی عمومی رنگها به بی فام (سیاه، سفید و خاکستریها)، و فام دار (قرمز، زرد، سبز ،...) بر همین صفت مبتنی است. برای سهولت درک مطلب، فام را میتوان مشخص کنندهٔ اسم عام رنگها تعریف کرد.
قرمز، زرد و آبی را فامهای اولیه می نامند و چون مبنای سایر فامها هستند، رنگهای اصلی نیز نام گرفته اند. فامهای ثانویه عبارتاند از: نارنجی، سبز و بنفش که که از اختلاط مقادیر مساوی از دو فام اولیه حاصل میشوند. فامهای ثالثه از اختلاط فامهای اولیه و ثانویه به دست می آیند: زرد- نارنجی(پرتقالی)، نارنجی- قرمز، قرمز- بنفش (ارغوانی)، بنفش- آبی (لاجوردی)، آبی- سبز (فیروزه ای)، سبز- زرد (مغز پسته ای). دوازده فام نامبرده را با ترتیبی معین در چرخهٔ رنگ، نشان می دهند. در چرخهٔ رنگ، فامهای ثانویه و ثالثهای که بین یک زوج فام اولیه جای گرفته اند، دارای روابط خویشاوندی هستند و در کنارهم سادهترین هماهنگی رنگی را پدید می آورند.
- درخشندگی (والوور)، دومین صفت رنگ است و درجهٔ نسبی تیرگی و روشنی آن را مشخص میکند(غالبا ً نقاشان اصطلاح رنگسایه را نیز در همین معنا به کار میبرند). معمولاً ً درخشندگی رنگهای فام دار را در قیاس با رنگهای بیفام می سنجند. در چرخهٔ رنگ، زرد بیشترین درخشندگی (معادل خاکستری روشن نزدیک به سفید) و بنفش کمترین درخشندگی (معادل خاکستری تیرهٔ نزدیک به سیاه) را دارد. در سلسلهٔ رنگی، هر فام نسبت به دیگری میزان تیرگی یا روشنی ذاتی اش را می نمایاند. معکوس کردن این ترتیب طبیعی، ناسازگاری رنگی به بار می آورد (مثلاً ً اگر بنفش روشن در کنار سبز زیتونی قرار گیرد، نوعی تکان بصری ایجاد میکند).
- پرمایگی (اشباع)، سومین صفت رنگ است و میزان خلوص فام آن را مشخص میکند (گاه واژهٔ شدت را در این مورد به کار میبرند). فامهای چرخهٔ رنگ صد در صد خالص اند ولی در طبیعت به ندرت میتوان فام خالصی یافت. همچنین، کمتر رنگیزهای حد اشباع فام مربوطه در چرخهٔ رنگ را داراست.
اگر فامها به هم آمیخته شوند، رنگهای شکسته به دست می آیند. اختلاط فامهای خالص با یکدیگر یا با رنگهای بیفام، باعث تغییر در پرمایگی و درخشندگی شان میشوند. به طور کلی، هر فام قابلیت ایجاد رنگهای متنوعی را در حوزهٔ خود دارد که به آن تلوّن (واریاسیون) میگویند (مثلاً ً انواع صورتی، اُخرایی وقهوه ای، تلوّن در فام قرمز هستند).
چگونگی نمود یافتن رنگها از دیگر جستارهای رنگشناسی است. در تجربه، سه نمود مختلف در رنگها میتوان تشخیص داد: فیلمرنگ، حجمرنگ و سطحرنگ. فیلمرنگ، رنگی است که در فاصلهای نامشخص نسبت به بیننده ظاهر میشود (مثلاً ً رنگی که در طیفنما (اسپکتروسکوپ) میتوان دید، یا رنگ آسمان خاکستری یکنواخت). فیلمرنگ، بافت واضحی ندارد و گویی شخص میتواند کمابیش به درون آن رسوخ کند. همواره در تراز جلو به چشم میآید. فیلمرنگ را نمیتوان همچون کیفیتی در اشیاء و یا متعلق به رویهٔ اشیاء دانست.
حجمرنگ را در اشیای پشتنما میتوان دید (مثلاً ً در یک استکان چای یا در بخار رنگین). حجمرنگ در فضای سه بُعدی که اشغال کرده است گسترش می یابد، ولی تراز متغیری نسبت به چشم بیننده ندارد.
سطحرنگ، چنان به نظر میآید که روی سطح شیء قرار گرفته است (مثلاً ً در یک کاغذ رنگی). بافت رویهٔ شیء را به خود میگیرد و حایل غیر قابل نفوذ برای چشم ایجاد میکند. سطحرنگ را معمولاً ً همچون کیفیتی در خود شیء می انگاریم. از این سه کیفیت ظاهری که اشاره کردیم، نمودهای دیگری چون تلأ لو، فروغ و فلزنما ناشی میشوند. نقاشان با سطحرنگ سر و کار دارند ولی بخشی از صناعت آنان معطوف به ایجار نمودهای حجمرنگ، فیلمرنگ، تلأ لو و فروغ به وسیلهٔ رنگیزه است که در واقع چنین کیفیتهایی را ندارد. آن دسته از حجم سازان مدرن که با موادی چون پلاستیک کار میکنند، از نمود حجمرنگ بهره می گیرند .
[ویرایش] روانشناسی رنگ
یکی از ملاحظات روانشناختی رنگ که در کاربرد هنری رنگ اهمیت دارد، بررسی تأثیر متقابل رنگها است. جلوه یا اثر هر رنگ در جوار رنگ دیگر تغییر میکند. اگر در شرایط روشنایی مناسب، چند ثانیه به یک رنگ فام دار خیره شویم و بی درنگ بر سطحی سفید بنگریم، مکمل آن رنگ را خواهیم دید. این پدیده را – که ناشی از واقعیت فیزیکی رنگ عینی نیست – پی انگاره می نامند. پی انگارهٔ هر رنگ، رنگ مجاورش را تحت تأثیر قرار می دهد و در نتیجه، تفاوت کیفی آن دو رنگ بارزتر میشود (مثلاً ً قرمز در کنار سبز، پرمایه تر به نظر می رسد و برعکس). تغییری که بدین سان در جلوهٔ رنگها پدید میآید، مشخص کنندهٔ تباین آنها است. اگر موقعیت دو حوزهٔ رنگی مقایسه شده چنان باشد که تغییر جلوهٔ رنگها با هم تلاقی کند، اصطلاح تباین همزمان به کار برده میشود.
رویکرد روانشناختی رنگ به احساسهای معینی نیز بستگی دارد که رنگهای عینی دربیننده برمی انگیزند. به سخن دیگر، در این مقوله، رابطهٔ رنگهای عینی با آثار ذهنی شان مورد نظر است. رنگهایی که حاوی مقدار زیادی آبی هستند (از بنفش تا سبز)، نسبت به رنگهایی که زرد یا قرمز بیشتری در خود دارند (از مغز پستهای تا ارغوانی)، سردتر می نمایند. رنگهای سرد، مختصر کاهش در دمای بدن نگرنده ایجاد میکنند و رنگهای گرم باعث مختصر افزایش دمای بدن میشوند. به لحاظ بصری، رنگ گرم پیش میآید و رنگ سرد پس می نشیند. بسیاری از نقاشان از این کیفیت رنگها برای فضا سازی تصویری بهره گرفته اند. خاستگاه احساسهایی چون گرمی، سردی، پیش آیندگی، پس روندگی، وزن و اندازهٔ رنگها – که اصطلاحاتی رایج در ادبیات هنرهای تجسمی اند) همانا سه صفت اساسی رنگ، یعنی فام، درخشندگی و پرمایگی است.
نقاشان قدیم بسیاری از نمودها و آثار بصری رنگ را بدون شناخت علمی به کار می بستند، ولی انتشار نظریههای رنگ، نقاشان پسادریافتگری (پست-امپرسیونیسم)، اُرفیسم و آپ آرت را بر آن داشت که امکانات بیانی و تزیینی رنگ را گسترش دهند و به راه حلهای تازهای در مسائل حجم، فضا، نور و حرکت دست یابند.
[ویرایش] رنگ در تلویزیون
تصویر در تلویزیون رنگی از نوارهای ریز متعددی از رنگهای اصلی نور یعنی قرمز ،سبز، و آبی تشکیل میشود. این نوارها سطوح درخشندگی مختلفی دارند. وقتی به صفحه تلویزیون نگاه می کنیم، چشم این نوارها را با هم مخلوط میکند و یک تصویر واحد با انواع مختلف رنگها را میبیند.از فاصله دید معمولی، نوارهای نور روی صفحه ترکیب میشوند و یک تصویر دقیق تمام رنگی را تشکیل می دهند.
[ویرایش] دیدن رنگها
اشیا به دلیل شیوه بازتاب نور از روی آنها رنگی دیده میشوند. نور سفید خورشید یا لامپ برق حاوی همه رنگهای طیف نور است. وقتی نور سفید روی یک شی می افتد، شیئ را تشکیل می دهند. مثلاَ یک شیئ سبز رنگ شیئ است که فقط پرتوهای سبز را منعکس و بقیه را جذب میکند. شیئ که همه رنگهای طیف نور را منعکس کند سفید دیده میشود. شیئ که هیچ رنگی را بازنتاباند سیاه دیده میشود.