خرس
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
خرسها یکی از جانوران گوشتخوار هستند.
جانوران در روند تکاملی خویش از راههای پرپیچ و خمی گذشتهاند و برای حفظ بقای خود مناسبات ویژهای با همدگیر و محیط زیستشان برقرار کردهاند که ظاهراٌ به صورت قانونی ابدی در آمده است.
یک خرس قطبی نیم تنی در حالی که چشمان کوچکش را به یک خوک آبی چاق و چله دوخته، دزدکی از روی یخهای شناور قطب شمال به طرف او میخزد گلهای گرگ خاکستری چالاک با احتیاط از سمهای تیز و چاکدار یک موس (گوزن شمالی) در میان برفهای انبوه جنگلهای کانادا، برای شکار او نزدیک میشود. گروهی کفتار هم در دشتهای هموار افریقا، به تعقیب گله گورخرها پرداخته اند. در حالی که زخمی کاری بر پای گورخر جوانی وارد آوردهاند که به زودی او را از پای خواهد انداخت و یک راسوی کوچولو که به زحمت وزنش به 45 گرم میرسد با چشمها و گوشهای هوشیار دنبال نشانهای از موش، در میان علفزارها کاوش میکند.
بیشتر گوشتخواران روی پنجههای پا راه میروند اما خرسها بهوسیله کف یا پاشنه پاهای پهن شده برروی زمین راه میروند این شیوه راه رفتن برای زمینهای ناهموار یا تپهای بسیار ایده آل است هر چند که بعضی از خرسها میتوانند فواصل کوتاه را روی دو پای عقبی خود راه بروند اما خرسها عموما" چهار دست و پا راه میروند بیشتر خرسها صعود کنندگان خوبی هستند.
یکی از گونههای خرسها که امروزه در دنیا در معرض انقراض قرار دارد خرس پاندا میباشد.خرس پاندا بر خلاف فامیلهای گوشتخوارش تقریباً فقط از گیاه تغذیه میکند این حیوان تنها و فراری از دیگران (100 پوند) از گیاه خیزران را بخورد زیرا خیزران مواد پروتئینی (مغذی) کمی دارد آنها در حدود 16 ساعت از شبانه روز را صرف خوردن میکنند.
با آنکه خرسها را جزو گروه پستانداران گوشتخوار دسته بندی میکنند اما غالب خرسها از ترکیبی از میوهها دانه گیاهان پستانداران و ماهیها تغذیه میکنند فقط خرس قطبی است که تنها از گوشت تغذیه میکند خرسها دارای جمجمههای به طور غیر معمول بزرگ و قدرت بویایی خوب هستند اما قدرت بینایی و شنوایی آنها ضعیف است به استثناء خرس پاندای سیاه و سفید همه خرسها دارای پشم یک رنگ که بدنشان را پوشانده هستند. هر کدام از این جانوران راههای گوناگونی برای ردگیری تعقیب و خوردن شکار دارند که در طول میلیونها سال در آن مهارت پیدا کرده اند.
همه آنهایی که از طریق شکار کردن زندگی میکنند شکارگر نامیده میشوند و آنهایی که از گوشت جانوران دیگر تغذیه میکنند به گوشتخواران موسوم اند. از این رو تمام گوشتخواران نه تنها با یکدیگر بلکه با انسان نیز صفات مشترکی پیدا میکنند انسان ابتدایی به مثابه شکارگری نه چندان ماهر برای تهیه غذای حیوانی ساعتها در انتظار مینشست ولی بر عکس انسان، خرسهای قطبی، گرگها، کفتارها و راسوها مجبور بودند که از هر طریقی غذای خود را به چنگ بیاورند و در برابر گوشتخواران رقیب از آن محافظت کنند و چه بسا که در این راه ممکن بود جان خود را نیز به خطر بیندازد.
خرسها، گرگها و انواع سگهای حشی، کفتارها و راسوها چهار گروه اصلی گوشتخواران را تشکیل میدهند. که همگی از بازماندگان تکامل یافته موجودی به نام میاسید هستند که 50 میلیون سال پیش زندگی میکرده است.
این جانوران صفات مشابه فراوانی با یکدیگر دارند و همگی دارای حواس دقیق ویژهای هستند که در تعقیب شکار به آنها کمک میکند. مخصوصاٌ حس بویایی آنها بسیار قوی است. به عنوان مثال حس بویایی گرگ حداقل صد مرتبه از حس بویایی انسان قویتر است اکثر آنها مغز بزرگ و تکامل یافتهای دارند و از هوش سرشاری برخوردارند. بعضی از آنها گوشهای بزرگ و قدرت بینای کم نظیری در تاریکی شب دارند، چنانکه روباهها به خوبی میتوانند صداها را از فواصل دور تشخیص بدهند همچنین ساختمان چشم روباه طوری است که میتواند اشیاء را در تاریکی به خوبی ببیند. آنها اکثراٌ چابک و چالاکند و این ویژگی با سرعت و قدرت در هم آمیخته است به طوری که میتوانند به کمک پنجهها و ندانها یا فک قوی خود بدن صید را به راحتی پاره کنند.
آن دسته از گوشتخوارانی که غذایشان تماماً از گوشت تأمین میشود صاحب دندانهای تیز و خنجری شکل هستند که در بدن شکار فرو میرود و به کمک دندانهای عمودی آسیای کوچک آن را قطعه قطعه میسازد از آن جا که این جانوران از مواد گیاهی تغذیه نمیکنند دندانهای آسیای بزرگشان به خوبی رشد نکرده است و ساختمان دستگاه گوارشی انها به قدری ساده است که میتوانند گوشت سرشار از انرژی حیوانات دیگر را هضم کنند.
گذشته از صفات اصلی گوشتخواران، در زمانهای طولانی شاخههای بسیار متفاوتی از آنها در نقاط مختلف کره زمین پدیدار شده اند. آنها در رابطه با محیط زیست، نوع غذا و رفتارشان در مقابل دشمنان اشکال گوناگونی پیدا کردهاند و هر کدام صاحب اعضاء، عادات و پوشش مخصوصی شده اند. در گروه راسوها طی 35 میلیون سال گذشته گونههای بسیار زیاد و کاملاً متفاوتی به وجود آمده است. به نوان مثال مینکها و سمورهای آبی در کنار دریاچهها و آبهای روان زندگی میکنند و قادرند شناکنان به صید ماهی یا موشهای آبی بپردازند در حالی که دلهها یا سمورهای جنگلی به راحتی میتوانند از درختان بالا بروند و با پریدن از شاخهای به شاخه دیگر سنجابها را روی درختان دنبال کنند.
خرسها که از نظر تکاملی تقریباٌ همزمان با راسوها از میاسید فاصله گرفته اند. هنوز استعداد بالا رفتن از درختان را در خود حفظ کرده اند. آنها پس از یک دوره گوشتخواری به دلایلی که هنوز برای دانشمندان ناشناخته است همهچیزخوار شدهاند وپاندای غول پیکر فاصله زیادی با گوشتخواران واقعی پیدا کرده است به طوری که قسمت اعظم غذایش را مواد گیاهی تشیل میدهد. از طرفی خرس قطبی به خاطر این که در قطب شمال گیاه کافی نبوده به شناگری ماهر تبدیل شده و به خوبی میتواند خوک آبی را که غذای مطلوب اوست، شکار کند.
سگسانان و خرسها دارای اجداد مشترک هستند که 40 میلیون سال پیش از هم فاصله گرفته اند. آنها نیز مانند گوشتخواران اولیه، دارای پوزهای باریک و 42 دندان هستند با این تفاوت که ضمن کاسته شدن از وزنشان چابک هم شده اند.
کایوتها و سگهای وحشی به طور تحسین انگیزی قادرند که مسافتهای درازی را بدوند و حتی میتوانند شکارهای بزرگتر و سریعتر از خود را تعقیب کرده، از پای درآورند. یکی از تفاوتهای عمده خرسها و خویشاوندان دور آنها یعنی سگسانان را میتوان از طریق راه رفتن آنها تشخیص داد: دسته اول به خاطر وزن زیادشان روی کف دست و پای خود راه میروند در حالی که دسته دوم مانند دوندگان سرعت، روی پنجه پا حرکت میکنند.
از میان تمامی این حیوانات به راستی که خانواده سگها قدیمیترین و نزدیکترین همبستگیها را با انسان داشتهاند که این همبستگیها غالباٌ عواطف دوستی این حیون را همراه با ترسی غیر منطقی نسبت به انسان به خوبی تحریک کرده است. مطمئناٌ انسان شکار گروهی و نحوه از پای انداختن دشمنان و شکارهای برگتر از خود را با مشاهده نحوه عمل گرگها آموخته است.
به احتمال زیاد آنها با تعقیب گله گرگها به محل شکار دسترسی پیدا میکردند چه قوه بویایی و شنوایی و بینایی گرگها قویتر بود. سگهای وحشی نیز برای ارضاء حس کنجکاوی خود رد آدمیان را میگرفتند. آنها در حالی که گرسنه بودند از دور اقامتگاه انسانها را که از آن بوی گوشت تازه میآمد تماشا میکردند شاید کسی یک یا دو لقمه به آنها پرتاب کرده باشد علاوه بر این آنها دریافتند که انسان همواره ته مانده غذای خود را بر جای میگذارد و این غذا که به آسانی به دست میآمد میتواند یکی دیگر از عوامل نزدیکی انسان و سگ سانان بوده باشد.
سگهای وحشی تنها حیوانات درنده نبودند بلکه آنها به عنوان حیواناتی اجتماعی توانستند پس از مدتی غرایز خود را صادقانه با جامعه انسانی تطبیق داده، دست آموز بشر گردند با گذشت زمان نحوه تکامل سگها عوض شده است. آنها از نظر توارث و استعداد توانایی زیادی در تولید گونههای نژادی جدید دارند.
شاید سگها تنها حیواناتی باشند که به دلایل گوناگون مورد توجه واقع شدهاند زیرا آنها قادر بودند با استخوانهای قوی وپنجههای محکم خود با خرسها در افتند و با بدن چابک گلههای گاو را برانند و پرندگان را نیز صید کنند. از این رو انسان سعی کرد آنها را به انواع گوناگون و به منظورهای متفاوت پرورش بدهد. تا جایی که هزاران نوع سگ و گونههای بی شمار تکثیر شدند در روزگر ما سگها به صورتها و اندازههای گوناگون از سگهای شکاری و سگ گله و سگهای ردیاب گرفته تا سگهای تزئینی دست آموز پشمالو پرورش داده میشوند.
اکنون اکثر فسیل شناسان و دانشمندان علم توارث معتقدند که انواع سگها حدود 20000 سال پیش از گرگها منشعب شده اند.
به نظر بعضی از متخصصان سگها، تصویری که از نوع وحشی این جانور در جوامع بشری وجود دارد عجیب مینماید، سگ که یکی از ثابت قدمترین دوستان انسان در طی سالیان دراز بوده در حالت وحشی حوددشمنی شریر، بی رحم و ریاکار وانمود شده است. البته این طرز تفکر از زمانی آغاز گردید که انسان شکارچی اهلی کردن جانورانی مثل مرغ، گوسفند و موک را شروع کرد و سگ وحشی که حیوان گوشتخوار با هوشی بود علیرغم خواست انسان به این حیوانات اهلی مانند یک منبع غذا نگاه میکرد. آنها گاهی تفاوتی بین گوزن لاغر و گوساله یا خروس چاق اهلی قایل نمیشدند و از این رو در حال حاضر به رغم گذشت سالیان دراز از این جانوران(گرگ و سگ وحشی) تصویر زشت و ویرانگری در اذهان نردم ایجاد شده است و انسان با چشم دشمنی به آنها نگاه میکند. امروزه گرگ در بسیاری از مناطق که سابقاٌ پراکنده شده بود، از بین رفته است و سگهای وحشی نیز هر گجا که دیده شوند مورد تعقیب قرار میگیرند.
سایر گوشتخواران نیز با شکار ودام گستری کمابیش به منظور تغذیه یا امور تجارتی مورد تهدید واقع شده اند.
خرس خاکستری که زمانی در سراسر غرب آمریکا پراکنده بود اکنون فقط در معدودی از پارکهای ملی محافظت میشود البته وضع این جانور در کانادا و آلاسکا به مراتب بهتر است.
شماره خرسهای قطبی به قدری کاهش یافته که میتوان تعداد آنها را بین 5000 تا 20000 تخمین زد. این کاهش مسلماٌ تقصیر اسکمیوهایی نیست که فقط برای سد جوع آنها را شکار میکنند، بلکه تقصیر آن عده از جهانگردانی است که توسط خودروهای برفی و هواپیما حیوان را تعقیب میکنند و با تفنگ دورزن قوی از فاصله دور آن را میکشند و پس از کندن پوست و برداشتن سر حیوان لاشه آن را در میان برفها میگذارند. خوشبختانه در سالهای اخیر به دنبال مذاکرات دولتهایی که سرزمینشان در حوزه قطب شمال است تلاشهایی برای نجات این جانور آغاز کرده اند. دیگر گوشتخواران کوچک نظیر راسوها و سمورها هر چند تعدادشان در مقایسه با خرس قطبی بیشتر است ولی صدمات زیادی از جانب تله گذاران و شکارچیان حرفهای متحمل میشوند این جانوران که دارای پوست قیمیت هستند به طرق مختلف شکار میشوند و زیستگاه اصلی آنها نیز که معمولاٌ جنگلهای دست نخورده است ویران میگردد.
نابودکردن جانوران شکارگر به هر دلیلی که باشد موجب برهم زدن تعادل طبیعت با نتیج تاسف بار میشود. نمونه بارز آن در دشت کیباب در شمال آریزونای آمریکا اتفاق افتاد؛ جایی که در اوایل این سده به شکارچیان گرگ، کایوت و دیگر گوشتخواران به ازاء تعداد حیوانات شکار شده جایزه داده میشد. این عمل به منظور حراست از گلههای گاو و گوسفند انجام میگرفت. ولی موجب شد که شماره گوزنها که شکار اصلی این گوشتخواران بودند ناگهان افزایش یابد و در چند سال از 4000 به 100000 برسد. افزایش نامتعادل گوزنها موجب چریده شدن بیش از حد علفزارها و مراتع شد به طوری که در زمستان 25 – 1924 بیش از 60000 راس از آنها زنده نماندند که آنها هم در گرسنگی و بی غذایی به سر میبردند. امروزه به منظور جلوگیری از این اتفاقات یکی از وظایف سازمانهای مسئول و شکاربانان کم کردن شماره گوزنها است.
در بسیاری از مناطق که به منظور حراست از چهارپایان اهلی دست به کشتار و نابودی حیوانات وحشی گوشتخوار زدهاند با افزایش ناگهانی جانورانی نظیر موش و خرگوش و سایر جوندگان که معمولاٌ به محصولات کشاورزی آسیب میرسانند مواجه شده اند. زیرا شماره این جانوران توسط گوشتخواران تنظیم میشود. برزگران و سازمانهای مسئول برای برای دفع آفت این حیوانات از سموم استفاده میکنند که آن نیز به نوبه خود موجب از بین رفتن تعداد بیشتری از حیوانات گوشتخوار مثل روباه، کایوت، گورکن و راسو میگردد و دوباره شمار جوندگان در غیاب شکارگران طبیعی خود افزایش مییابد و از اندازه معقول میگذرد. در سالهای اخیر انسان آموخته است که جانوران گوشتخوار برغم تصور خیلیها موجوداتی بی رحم و خون آشام تیستند و تنها برای تهیه غذای خودشان مجبور به شکار بعضی از علف خواران هستند و به این ترتیب علاوه بر از بین بردن موجودات زاید تعادل دقیق محیط زیست را تأمین میکنند. این فکر کم کم به اذهان راه یافت که این موجود درندهای که انسان نام دارد با همه سلاحها و دامها و مواد کشندهای که در اختیار دارد فقط به قیمت به خطر انداختن هستی خود میتواند بر طبیعت چیره شود.
کایوت و راسوی پاسیاه به دو طریق کاملاً متفاوت بیانگر تداوم و پیچیدگی این مسئله در آمریکای شمالی هستند. کایوت نه تنها توانسته است خود را در برابر دهها سال تعدیات انسان حفظ کند بلکه سازگاری عجیبی با محیط زیست پیدا کرده است این دو حیوان آموختهاند که چگونه باید از هر چیزی حتی زبالهها تغذیه کنند و به خوبی خود را از چشم انسان دور نگاه دارند تا به زندگی خود ادامه دهند و با همه کشتاری که چوپانها و گله داران از آنها به عمل آوردهاند هنوز شمار زیادی از آنها در اطراف شهرهای بزرگ غرب آمریکا مشاهده میشود.
کایوتها همچنین پراکندگی خود را به طرف شرق آمریکا گسترش داده اند؛ جایی که سابقاٌ هرگز اثری از این جانور نبوده است. اکثر مردم آمریکا حتی نامی از راسوی پاسیاه نشنیده اند؛ این جانور یکی از اعضای کوچک خانواده راسوها است که مثل کایوت در سرتاسر دشتهای آمریکا به وفور یافت میشد. ولی امروزه یکی از نادرترین جانوران جهان به شمار میرود. مشکل اساسی این بود که این حیوان تقریباً از نظر غذایی به سگهای مرغزار وابستگی داشت که با تعقیب آنها در داخل سوراخهای زیرزمینی آنها را شکار میکرد. با توسعه کشاورزی و شخم زدن زمینها و استفاده از سموم سوراخهایی که این جانور در آن زندگی میکرد ویران شد و خودشان نیز نابود گردیدند و به دنبال آنها راسوی پاسیاه نیز که از تنها منبع غذایی خود محروم شده بود ناپدید گردید.
امروزه کسی نمیداند که چه تعداد از این حیوان زیبا و کوچک بر جای مانده است یک زیست شناس که وقت زیادی را در جستجوی راسوی پاسیاه صرف کرده بود هیچ گونه اثری ازاین حیوان به دست نیاورد و مسئولان محیط زیست معتقدند که این حیوان نیز مانند خرس خاکستری و گرگ جنگلی در خطر نابودی قرار گرفته است.