صفویان
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
صَفَویان از دودمانهای ایرانی بودند که بین سالهای ۸۸۰ تا ۱۱۱۱ خورشیدی، بر ایران و بخشی از سرزمینهای مجاور آن فرمانروایی کردند.
فهرست مندرجات |
[ویرایش] زمینه و آغاز دوره صفویه
ایران |
|
---|---|
دورههای تاریخ ایران | |
ایران پیش از آریاییها | |
شاهنشاهیهای ایران | |
| دودمانها و حکومتها | |
ایلامیان | |
ماد | |
هخامنشیان | |
سلوکیان | |
اشکانیان | |
ساسانیان | |
ایران در دوران خلافت | |
| دودمانها و حکومتها | |
خلفای راشدین | |
امویان | |
عباسیان | |
ایران در دوران حکومتهای محلی(امیران) | |
| دودمانها و حکومتها | |
طاهریان | |
صفاریان | |
سامانیان | |
آل زیار | |
آل بویه | |
غزنویان | |
سلجوقیان | |
خوارزمشاهیان | |
ایران در دوره مغول | |
| دودمانها و حکومتها | |
ایلخانیان | |
ایران در دوران ملوکالطوایفی | |
| دودمانها و حکومتها | |
سربداران | |
تیموریان | |
مرعشیان | |
مشعشیان | |
کیائیان | |
قراقویونلو | |
آققویونلو | |
ایران در دوران شاهان(حکومت ملی) | |
| دودمانها و حکومتها | |
صفوی | |
افشاریان | |
زند | |
قاجار | |
پهلوی | |
ایران در دوران جمهوری اسلامی | |
انقلاب اسلامی ایران (انقلاب ۱۳۵۷) | |
| رهبران و روسای دولت | |
روحالله خمینی (از انقلاب تا پایان جنگ) | |
سیدعلی خامنهای (پس از جنگ) | |
بنیصدر | |
محمد علی رجایی | |
میرحسین موسوی (نخست وزیر) | |
هاشمی رفسنجانی | |
خاتمی | |
احمدی نژاد | |
موضوعی | |
تاریخ مذهبی ایران | |
مهرپرستی | زرتشتی | تسنن | تصوف | تشیع | |
تاریخ زبان و ادبیات ایران | |
جغرافیای ایران | |
استانهای تاریخی ایران | |
اقتصاد ایران | |
گاهشمار تاریخ ایران | |
پروژه ایران |
شیخ صفیالدین اردبیلی، نیای بزرگ صفویان هشتمین نسل از تبار فیروزشاه زرینکلاه بود. فیروزشاه از بومیان ایرانی و کردتبار بود که در منطقه مغان نشیمن گرفته بود. زبان مادری شیخ صفیالدین تاتی بود و اشعار تاتی او امروزه در دست است. تاتی یکی از زبانهای ایرانی و زبان بومی آذربایجان بودهاست.
دودمان پادشاهی صفویه به وسیله شاه اسماعیل اول با اتکا بر پیروان طریقت تصوف علوی تأسیس شد. این پیروان که عمدتاً از ایلهای ترک آناتولی بودند ,و بعداً به قزلباشها ملقب شدند بر سر اعتقادات خود سالها به طرفداری از آققویونلوها و قراقویونلوها درگیر جنگهای پیاپی با دولت عثمانی بودند. اسماعیل جوان نوه شیخ جنید، پسر شیخ صفی الدین و نوه اوزونحسن آق قویونلو تحت آموزش بزرگان قزلباش (موسوم به اهل اختصاص) پرورش یافت و رهبر دینی آنان بشمار میآمد.
ایجاد و قدرت گرفتن سلسله صفوی نتیجه حدود 200 سال تبلیغات فرهنگی صوفیان صفوی بود. اگر به این نکته دقت کنیم که شاه اسماعیل در زمان تاجگذاری ذر تبریز تنها 14 سال داشت ارزش این سابقه فرهنگی بیشتر مشخص می گردد.پس از فرو پاشی خلافت عباسی در بغداد محور اصلی ارایه یک مذهب و گرایش رسمی از اسلام از میان رفت.به این ترتیب از بین رفتن دستگاه خلافت رسمی درکنار عواملی چون نابسامانی ناشی از حمله مغولان و میل به درونگرایی مردم و تساهل مذهبی مغولان موجب رونق فراوان فرقه های مختلف از جمله شاخه های مختلف تصوف شد. پیروان شیخ صفی الدین نیز در واقع مبلغ فرقه خاصی از تصوف مبتنی بر مذهب شیعه دوازده امامی بودند(هر چند در مورد اینکه شخص شیخ صفی الدین شیعه بوده است تردیدهایی وجود دارد).اعتقاد قزلباشان به این فرقه از تصوف تا پیش از سلطنت شاه عباس اول مهمترین عامل قدرت صفویه بود.قزلباشان تا پیش از جنگ چالدران در واقع نوعی الوهیت برای شاه اسماعیل قایل بودند که با شکست در جنگ این اعتقاد آنها رو به سستی نهاد.
[ویرایش] ارزش تاریخی دوره صفوی
رسیدن ایرانیان به مرزهای طبیعی خود، و در بعضی مواقع به ویژه در عهد پادشاهی شاه عباس بزرگ و ناد به مرز دوران ساسانیان به ایران شکوه و جلال پیشین را باز داد. برای اروپا که جداً در معرض خطر دولت عثمانی بود، بسیار گرانبها و ارزشمند محسوب میشد، به نحوی که مآل اندیشان قوم در آن دیار، دولت صفوی را مایه نجات خویش و نعمتی برای خود میپنداشتند و به همین سبب با پیامهای دلگرم کننده خود، پادشاهان ایران را به ادامه نبرد و ستیز با عثمانی تحریض میکردند. بعد از عقب نشینی سلطان سلیمان قانونی از آذربایجان و تحمل تلفات سنگین سپاه عثمانی از سرما و برف و فقدان آذوقه، فرستاده ونیز در دربار عثمانی به پادشاه خود نوشت: «تا آنجا که عقل سلیم گواهی میدهد این امر جز مشیت باری تعالی چیز دیگری نیست زیرا میخواهد که جهان مسیحیت را از ورطه اضمحلال نهایی رهایی بخشد .... / نقل قول از ترویزیانو سفیر دولت ونیزیا در دربار سلطان عثمانی؛ بنگرید به تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران .... طاهری، ص ۱۹۳» و سفیر دیگری از دولتهای فرنگ که در استانبول به سر میبرد، همین معنی را بدین عبارت بیان کرد که: «میان ما و ورطه هلاک فقط ایران فاصلهاست، اگر ایران مانع نبود عثمانیان به سهولت بر ما دست مییافتند .... / نقل قول از بوسبک سفیر فردیناند در دربار عثمانی؛ بنگرید به تاریخ ادبیات، بروان، ج ۴، ص ۸».
برخی میپندارند تشکیل دولت صفوی زیانی بزرگ برای جهان اسلام بود، بدین معنی که با رسمی کردن تشیع، و ضعیف ساختن تسنن، یکپارچگی مذهبی سرزمینهای اسلامی را که تا آن دوران باقی مانده بود، از میان برد و آن محیط پهناور و یگانه جغرافیایی را از میان قطع کرد و به خطر انداخت. لازم به ذکر است، پیش از این در قرنهای چهارم تا ششم هجری دولت اسماعیلی فاطمیان در مصر خلافتی در مقابل خلافت عباسی تأسیس کرده بود و تا زمانی که هر دو دولت قدرتمند بودند، هیچ مشکلی در مقابله با صلیبیان نداشتند. بنا بر این قطعا این نخستین بار نبود، که یک حکومت رسمی شیعی تأسیس میشد. ثانیاً قدرت دولت عثمانی و توسعه پیاپی آن بدون پشتوانه فرهنگی و اجتماعی لازم صورت میگرفت. به طوری که علی رغم چند قرن سلطه بر یونان، بالکان و چند کشور دیگر اروپایی تنها عده کمی از مردم آن نواحی مسلمان شدند و هر چند این مطلب درست است که عثمانی بر اثر مناقشههای ممتد با صفویان همواره از مرزهای شرقی خود بیمناک بود و ناگزیر بخشی بزرگ از نیروی نظامی خویش را در آن جانب صرف میکرد و از پیشرفت و تمرکز نیرو در جبهههای اروپا باز میماند، اما شکستهای بزرگ عثمانی در اروپا بعد از محاصره وین در سال ۱۶۸۳ میلادی و همزمان با افول و اضمحلال دولت صفوی رخ میدهد. در واقع عامل اصلی شکست عثمانیان نه پیدایش دو حکومت شیعه و سنی، بلکه برتری ادوات نظامی اروپاییان در قرن هجدهم و ضعف ساختارها و بنیههای اقتصادی و اجتماعی عثمانی نسبت به جوامع اروپاست. ر.ک. برخورد فرهنگها، برنارد لوئیس
[ویرایش] دولت صفوی بنیادگذار دولتی واحد با مذهبی واحد
از نظر تاریخ ایران معاصر، دولت صفوی دارای دو ارزش اساسی و حیاتی است: نخست ایجاد ملتی واحد با مسئولیتی واحد در برابر مهاجمان و دشمنان، و نیز در مقابل گردنکشان و عاصیان بر حکومت مرکزی؛ دوم ایجاد ملتی دارای مذهبی خاص که بدان شناخته شده و به خاطر دفاع از همان مذهب، دشواریهای بزرگ را در برابر هجومهای دو دولت نیرومند شرقی و غربی تحمل نمودهاست. در این مورد، مذهب رسمی شیعه دوازده امامی، همان کاری را انجام داد که اکنون ایدئولوژیهای سیاسی در تشکیل حکومتها میکنند.
به هر حال با تشکیل دولت صفوی، گذشته دیربازی از گسیختگی پیوندهای ملی ایرانیان به دست فراموشی سپرده شد و بار دیگر به قول براون، از ملت ایران «ملتی قائم بالذات، متحد، توانا و واجب الاحترام ساخت و ثغور آن را در ایام سلطنت شاه عباس اول به حدود امپراتوری ساسانیان رسانید. / تاریخ ادبیات ایران، ج ۴، ص ۱».
رشته اصلی و اساسی این پیوند ملی، مذهب تشیع بود، و گرنه با وضعی که در آن ایام پیش آمده بود، هیچ عامل دیگری نمیتوانست چنین تأثیری در بازگرداندن آن پیوند و همبستگی داشته باشد، چنانکه اهل سنت ایران که در عهد شاه اسماعیل اول و شاه طهماسب زیر فشارهای سختی بودند، بقای دولت عثمانی و ضمیمه شدن ایران را به خاک آن دولت آرزو میکردند. دستههایی از کردان سنی مذهب که تمایلی به اطاعت از یک پادشاه شیعی مذهب نداشتند، بی هیچ گونه مقاومتی و مخالفتی در قلمرو عثمانی باقی ماندند؛ و دست به دست گشتن برخی از نواحی کرد نشین میان دو دولت عثمانی و صفوی تأثیری در مذهب آنها نداشت.
باید دانست که چنین اندیشهای اصلاً در دوران اسلامی امری تازه و بدیع نبود، چه پس از استقرار قطعی فرهنگ اسلامی در میان ایرانیان و سستی پذیرفتن سیاست ملی و نژادی که در سدههای سوم و چهارم و نیمی از سده پنجم هجری صورت گرفت، سلطنت هر مسلمان اهل سنت از هر نژاد خواه ایرانی یا اَنیرانی، بی هیچ گونه مخالفت بنیادی پذیرفته میشد، مگر از جانب قدرت جویان رقیب، و سرّ موفقیت غلامان و قبایل گوناگون تُرک نژاد در حکومت چند صد ساله بر ایران نیز همین بود.
[ویرایش] ساختار حکومتي دولت صفوي
سيستم حکومتي صفويان در ابتدا ترکيبي از ساختار سلسله مراتبي صوفيان و ساختار سنتي حکومت در ايران بود. به اين صورت که در بالاي هرم قدرت شاه قرار داشت که هم شخص اول حکومت و هم مرشد کامل بود و پس از او وکيل يا وکيل نفس نفيس همايون بود. وکيل هم به عنوان داراي نقش وزير اعظم (رييس ديوانسالاري) بود و هم واسط بين مرشد کامل و صوفيان.در ساختار نظامي قبايل قزلباش نيز سلسله مراتب قبيلگي صوفيانه وجود داشت.اما ديوانسالاري حکومت بر اساس ساختارا هاي کهن ايراني عمل مي کرد چراکه قزلباشان از ابتدا در امور ديواني نقش چنداني نداشتند.پس از تضعيف نقش شاه به عنوان مرشد که پس از جنگ چالدران آغاز شد و در زمان شاه طهماسب و سلطان محمد خدابنده و شاه عباس ادامه يافت به تدريج نقش اعتقادات صوفيان در ساختار حکومتي کاهش يافت به طوريکه منسب وکالت به کلي از ميان رفت و بسياري از اختيارات مقامات صوفي به مقامات ديواني تفويض شد.اقدامات عامدانه و هوشمندانه شاه طهماسب و شاه عباس در کاهش اعتقادات صوفيانه، براي کنترل کردن خودسري هاي سران قزلباش در اين روند نقش بسياري داشت.در زمان شاه عباس شاهد ايجاد سازمان حکومتي جديدي هستيم که بر اساس الگوي ديوانسالاري کهن ايراني بنا شد و تا پايان حکومت قاجارها تقريبا پايدار ماند. در اين ساختار حکومتي شاه در راس هرم قدرت قرار دارد.فرمانهاي او قانون محسوب مي شود و کسي حق مخالفت با او را ندارد.وزير اعظم بالاترين مقام اجرايي پس از شاه است و رياست نظام ديواني را بر عهده دارد.وي واسطه ميان دولتيان و شاه است.گزارشاتي که از ادارات وسازمانهاي براي شاه فرستاده مي شوند ابتدا توسط وي خوانده مي شوند و در صورت صلاحديد وي به اطلاع شاه مي رسند.در مورد شاهان صفوي پس از شاه عباس بايد ياد آور شد که از وظايف مهم وزير اعظم جلوگيري از رسيدن اخبار و گزارشات ناراحت کننده به شاه بود! منزل وزير اعظم معمولا نزديک کاخ شاه بود تا در صورت نياز به کسب نظر شاه در تصميم گيري به سرعت بتواند به شاه مراجعه نمايد.
[ویرایش] ساختار قضايي
نظام قضايي به دو بخش عرفي و شرعي تقسيم مي شد. بخش عرفي شامل رسيدگي به اموري مانند قتل و ضرب و جرح و تجاوز (اموري که مربوط به حفظ نظم و امنيت و نظام سياسي بود) مي شد و بخش شرعي شامل رسيدگي به دعاوي حقوقي و شرعي بود. رياست بخش رسيدگي به دعاوي عرفي با مقام ديوان بيگي است و مسوولين رسيدگي به اين دعاوي در شهر ها نيز داروغه ها هستند.رياست نظام قضايي شرعي نيز بر عهده صدر است.صدر بالاترين مقام مذهبي در دولت را داراست و خود از ميان علماي صاحب نام شيعه انتخاب مي شود.قضات شرع از ميان علماي شيعه (ملاها) انتخاب شده و توسط صدر منصوب مي شوند.از وظايف ديگر صدر عزل نصب شيخ الاسلام ها در شهرها و رسيدگي به امور موقوفات در کل کشور است. قضات منسوب از طرف صدر يا قضات شرع متصديان ثبت رسمي اسناد هم محسوب مي شوند و اسناد معاملات و نقل و انتقالات و مالکيت مردم تنها با ممهور شدن به مهر آنها رسميت مي يابند. ابهام موجود ميان امور شرعي و عرفي از گاهي موجب اختلالاتي در سيستم قضايي مي شد و اين مشکل تا زمان به قدرت رسيدن رضاخان همواهر در ايران وجود داشت.از مشکلات ديگر اين سيستم قضايي اين بود که هر شخصي مي توانست در صورت نياز به هر کدام از قضات (گاه بيش از يک قاضي) که دلخواه او بود مراجعه نمايد.
[ویرایش] ساختار اجرايي
کشور ايران از زمان شاه عباس يه پنج ناحيه تقسيم شده بود و هر کدام از آن نواحي را نيز به نواحي کوچکتر (تا 25 ناحيه تقسيم کرده بودند).خان بالاترين مقامي بود که از طرف شاه براي اداره يک ناحيه مشخص مي شد و تنها زير نظر شاه انجام وظيفه کرده و فقط به او پاسخگو بود.ناحيه تحت حکومت يک خان خود به چند ناحيه تقسيم مي شد که اداره آنها را افرادي که داراي سمت سلطان بودند به عهده داشتند. سلطانها در واقع واليان درجه دوم بودند.مقام بعدي در ميان واليان پس از سلطان بيگلربيگي نام داشت.خانها و سلطانها در ناحيه تحت حکومت خود مانند يک شاه کوچک حکومت مي کردند.خانها بخش اصلي در آمد ناحيه خود را براي امور داخلي اداري و شخصي خود و نيز تعهد پرداخت مواجب سربازاني که از مرکز به آنها محول شده بود مصرف مي کردند و مقدار نسبتا کمي را براي دربار مي فرستادند. آنها در مقابل در مقابل تهديدات خارجي متعهد به حفظ ناحيه تحت حکومت خود بودند.اکثريت قريب به اتفاق خانها و سلطانها را امراي قزلباش تشکيل مي دادند و با قبيله خود در ناحيه تحت حکومت زندگي مي کردند.
در اين ميان برخي از نواحي کشور بودند که حاکم آنها از خود مختاري خان يا سلطان برخوردار نبود و در واقع وکيل يا نماينده اي از طرف شاه آنها را اداره مي کرد که آنها را وزير مي ناميدند.تمام در آمد اين نواحي براي دربار فرستاده مي شد و بودجه مصرفي اين نواحي را دربار تعيين و تامين ميکرد.اين نواحي را خاصه مي ناميدند.در ابتداي سلطنت صفويان نواحي خاصه محدود به ايالات نزديک به تختگاه بودند اما از زمان شاه عباس به اين نواحي افزوده شد.زيرا از يک طرف درآمد مستقل شاه را افزايش مي داد و از طرف ديگر از افزايش قدرت امراي قزلباش در مقابل شاه جلوگيري مي شد.اما در مقابل حاکمان نواحي خاصه از قابليت نظامي و مديريتي و انگيزه بسيار کمتري نسبت به خانها و سلطانها براي اداره برخوردار بودند و در مقابل تهديدات خارجي بسيار سستي مي کردند.
از زمان شاه صفي به بعد نواحي خاصه به سرعت گسترش يافتند و يکي از دلايل ضعف قدرت نظامي صفويان را همين امر مي دانند.در مقابل گاهي يک ناحيه دچار تهديد خارجي مي شد و شاه براي افزايش توان مقابله يک خان قزلباش را برآن ناحيه مي گمارد.تا انتهاي سلطنت شاه عباس اول هيچکدام از ايالات مرزي به صورت خاصه اداره نمي شد.در زمان شاه صفي ايلات فارس به صورت خاصه در آمد زيرا تهديدي نظامي براي آنجا تصور نمي شد.
بالاترين مقام اجرايي در شهر خان ياسلطان يا وزير آن ناحيه محسوب مي شد (چه در آن شهر مقيم باشد چه نباشد).پس از خان يا سلطان يا وزير، داروغه شهر قرار داشت.اداره کننده اصلي شهر در واقع داروغه بود.داروغه وظيفه حفظ امنيت و نظم شهر و همچنين وظيفه رسيدگي به دعاوي مربوط به ضرب و جرح وقتل را به عهده داشت.عسس ، کوتوال ، کلانتر و محتسب همه تحت تحت نظر داروغه کار مي کردند.عسس فرماندهي نگهبانان شب را به عهده داشت.کوتوال مسوول خفظ و نگهداري از استحکامات بود و در شهرهايي که داروغه نداشت عسس وظيفه داروغه را نيز دارا بود.
کلانتر رابط بين داروغه و مقامات بالاتر و مردم عادي بود.در شهرهاي بزرگ هر محله براي خود داراي کلانتر بود.کلانتر وظيفه دفاع از حقوق مردم در مقابل دولتيان و تقسيم کارهاي مشکل (تکليف شده از طرف مقامات) به صورت عادلانه بين مردم ا و وصول مالياتها از مردم را بر عهده داشت.در دهات کدخدا ها وظايف کلانتر ها را عهده دار بودند. محتسب بر درستي مقياسها و اوزان در شهر نظارت مي کرد نرخ کالاهاي اساسي را نيز در شهر تعيين و اعلام مي کرد.
[ویرایش] ساختار نظامي و لشکري
قواي سپاه ايران در ابتداي به قدرت رسيدن شاه اسماعيل تا زمان سلطنت شاه عباس متشکل از قبايل قزلباش بود.قزلباشان به صورت سواره مي جنگيدند و سواران آنها را قورچي مي ناميدند.قورچي ها مسلح به شمشير هاي هلالي شکل (مناسب براي نبرد سواره) ، کمان و تفنگ بودند.از زمان شاه عباس به بعد نيروهاي پياده مسلح به تفنگ از مردم تاجيک (غير قزلباش) و نيز سپاه غلامان خاصه (متشکل از گرجي ها ، چرکس ها و ارمني ها) تشکيل شد.توپخانه نيز معمولا در محاصره شهر ها از زمان شاه طهماسب به کار گرفته مي شد اما به دليل نوع تاکتيکهاي جنگي ايرانيان که مبتني بر تحرک زياد در ميدان جنگ بود در جنگهاي مستقيم نقش زيادي نداشت.بالاترين مقام نظامي از زمان شاه عباس به بعد سپهسالار ايران بود.اين سمت در ابتدا دايمي بود ولي از زمان شاهان بعد از شاه عباس در زمان جنگ تعيين مي شد.مقامات اصلي سپاه ايران در زمان شاه سلميان به شرح زيرند(منقول از سفرنامه کمپفر).
قورچي باشي : فرمانده قورچيان (سواران قزلباش) و بالاترين مقام پس از سپهسالار.قورچي ها در زمان شاه سليمان حدود 10 تا 12 هزار نفر تخمين زده مي شوند و سالانه 10 تا 12 تومان مزد مي گرفتند.
قوللر آقاسي : فرمانده سپاه غلامان .سپاه غلامان از از گرجيان ، چرکس ها ، ارمنيان و ديگر غير ايرانيان تشکيل مي شد که به صورت سواره مي جنگيدند.تعدادآانها حدود 15 تا 18 هزار نفر تخمين زده مي شد و سالانه کمي کمتر از 10 تومان مزد مي گرفتند.
تفنگچي لر آقاسي : فرمانده سپاه تفنگچيان پياده بود.اين تفنگچيان تاجيک بودند و پياده مي جنگيدند. به اين صورت از اسب فقط براي نقل انتقال پيش از درگيري استفاده مي کردند اما در هنگام جنگ و در نزديکي دشمن از اسب پياده شده و مي جنگيدند.سلاح آنها نيز تفنگ ، شمشير بوده.تعداد آنها نزديک به 50 هزار تخمين زده مي شود.مزد سالانه تفنگ چي ها کمي کمتر از غلامان بود.
توپچي باشي : فرمانده توپخانه ايران که در ميان مقامات ذکر شده پايين ترين اهميت را داشت.
به جز قواي نظامي ذکر شده گروهي متشکل از 2000 سرباز مجهز پياده موسوم به جزايري وجود داشتند که مواجب آنها را شاه پرداخت مي کرد و وظيفه حفاظت از دربار را به عهده داشتند.آنها تحت فرماندهي ايشيک آقاسي بودند. واحدهاي داخلي در سپاه را افسراني داراي عنوانهاي زير اداره مي نمودند. اين عنوانها همگي از اصطلاخات ترکي تشکيل شده اند:
مين باشي (فرمانده 1000 سرباز) داراي مزد سالانه 70 تومان
يوزباشي (فرمانده 100 سرباز )داراي مزد سالانه 30 تومان
اونباشي (فرمانده 10 سرباز) داراي مزد سالانه 15 تومان
(البته همانطور که امروزه نيز رايج است گاه تعداد سربازان تحت فرماندهي اين صاحب منصبان کمتر يا بيشتر از ميزان اسمي آن بود) مزد سربازان به صورت حواله پرداخت مي شد.اين حواله ها براي واليان نواحي مختلف کشور صادر مي شد و سربازان معمولا به دليل عدم امکان سفر به آن نواحي آنها به دلالان مي فروختند.تامين آذوقه در هنگام جنگها به عهده خود سربازان بود به همين دليل در هنگام جنگها پيشه وران در پي سپاه روان مي شدند و اجناس مورد نياز را به آنها مي فروختند.
[ویرایش] پادشاهان صفوی
- شاه اسماعیل
- شاه طهماسب اول
- شاه اسماعیل دوم
- سلطان محمد خدابنده
- شاه عباس اول
- شاه صفی
- شاه عباس دوم
- شاه صفی دوم
- شاه سلیمان
- شاه سلطان حسین
- شاه طهماسب دوم
- شاه عباس سوم
- شاه اسماعیل سوم
[ویرایش] دانشوران روزگار صفوی
- مولانا فیض کاشانی
- شیخ بهایی
- میرداماد
- میرفندرسکی
- ملاصدرا
[ویرایش] جستارهای وابسته
[ویرایش] منابع
- دانشنامه رشد.
- جعفریان، رسول؛ صفویه از ظهور تا زوال، تهران: موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول: ۱۳۷۸
- جعفریان، رسول، دین و سیاست در دوره صفوی، قم:انصاریان، ۱۳۷۰
- نجفی،موسی، مقدمه تحلیلی تاریخ تحولات سیاسی ایران، تهران: مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر، چاپ دوم:۱۳۷۸
- هوشنگ مهدوی، عبدالرضا؛ تاریخ روابط خارجی ایران از ابتدای دوران صفویه تا پایان جنگ جهانی دوم، تهران: امیرکبیر
- کمپفر ; سفرنامه
- اسکندر بیک منشی ; عالم آرای عباسی