وایکینگ
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
فهرست مندرجات |
[ویرایش] نورسها
ظاهراً شمالیها عبارت از توتونهایی بودند که نیاکانشان از طریق دانمارک و از دریای بین نروژ و دانمارک یا سکاژراک و دریای بین سوئد و دانمارک یا کاتگات سفر کرده، خود را به سوئد و نروژ رسانیده، جانشین جمعیت سلتی شده بودند که آنها نیز به نوبة خود یک قوم مغولی همخون با لاپلاندیها و اسکیموها را بیرون رانده و در اماکنشان مسکن گزیده بودند.
[ویرایش] حمله نورمنها
نورمنهای ساکن شمال یورش ناگهانی خود را به اروپا ار ۸۰۰ میلادی آغاز کردند و تا ۹۸۷ میلادی به عنوان مخرب ترین بربرها شناخته میشدند. وایکینگهای نورمن به عنوان آخرین گروهی شناخته میشوند که با وحشیگری اروپا را زیر تاخت و تاز قرار دادند. حملات واگها و وایکینگها، که از اقوام نورمن هستند تا سواحل آتلانتیک و حتی بنادر اسپایا گسترش یافته بود.در دوران حملات وایکینگها اروپاییان فقیر و دهقانان نمیتوانستند در برابر حملات وایکینگها مقائمت کنند؛ زیرا در این دوران هیچ حکومت مقتدر مرکزی وجود نداشت.
[ویرایش] تمدن وایکینگها
نظم اجتماعی در بین اقوام نورس مثل سایر جاها مبتنی بود بر انضباط خانوادگی، تعاون اقتصادی، و اعتقاد مذهبی. یکی از عبارات چکامة بیوولف میگوید: «در نهاد آن کس که خوب تأمل میکند، هیچ چیزی قادر نیست شعلة خویشاوندی را فرو نشاند.» کودکان ناخواسته را بر سر راه مینهادند تا هلاک شوند، اما همینکه بچه از طرف پدر و مادر پذیرفته میشد معجون عاقلانهای از انضباط و محبت نصیب او میشد. نورسها نام خانوادگی نداشتند؛ هر پسری نام پدر را بر اسم خود میافزود: اولاف هرالدسون (هرالدزاده)، مگنوس اولافسون، و هاکون مگنوسون. اسکاندیناویها، مدتها قبل از اینکه مسیحیت بدانان برسد، هنگام نامگذاری یک کودک، به نشانة دادن رخصت برای ورود به جرگة خانواده، آب بر روی او میریختند.
[ویرایش] تعلیم و تربیت
تعلیم و تربیت به مقتضای نیازهای اجتماعی جنبة عملی داشت: دختران فنون خانهداری از جمله تهیة آبجو را میآموختند؛ و پسران هم خویش را صرف فراگرفتن دقایق شناگری، اسکیبازی، درودگری و فلزکاری، کشتی گیری، قایقرانی، اسکیت، بازی هاکی (hockey ، از واژة دانمارکی hoek ، «قلاب») شکار، جنگ با تیر و کمان، شمشیرزنی یا نیزهپرانی میکردند. پرش، تمرین بدنی طرف توجهی بود. برخی از نروژیها میتوانستند با جوشن و سراپا مسلح از ارتفاعی بلندتر از قامت خویش بپرند، یا مسافت چند کیلومتر را شنا کنند؛ بعضی قادر بودند بر تیزروترین اسبان سبقت گیرند. بسیاری از کودکان خواندن و نوشتن میآموختند؛ بعضی برای طبابت یا قضاوت تربیت میشدند. زن و مرد هر دو با شوق تمام آوازهخوانی میکردند؛ عدة معدودی از زنان و مردان قادر به نواختن آلات موسیقی، معمولا چنگ، بودند، چنانکه در افسانة ادای مهین میخوانیم، گونار پادشاه نورس میتوانست با انگشتان پاهایش چنگ بنوازد و به کمک الحان آن مارها را افسون کند.
[ویرایش] ازدواجها
ازدواجها را معمولا پدر و مادرها و اغلب از طریق خرید و فروش ترتیب میدادند. آزاد زن محق بود با این قبیل قرارها مخالفت ورزد، اما اگر برخلاف رأی پدر و مادرش ازدواج میکرد، شوهرش را حرام اعلام میکردند، و ممکن بود، طبق قانون ایلی، بستگان زن شوهر را بکشند.
[ویرایش] طبقات اجتماع
وایکینگها اجتماع خود را متشکل از سه طبقه:
- یارلز (اشراف)
- بوندی (کشاورزان صاحب ملک)
- زرخریدها یا غلامان میدانستند.
و (مثل مربیان در جمهور افلاطون) به کودکان خود به طور جدی میآموختند که طبقة هر فرد فرمانی است از جانب خدایان که فقط افراد بیایمان جرئت تغییر دادن آن را دارند. سلاطین را از میان سلالة شاهان، و حکام ایالات را از بین یارلز برمیگزیدند. پا به پای این پذیرش بیریای حکومت پادشاهی و اشرافیت به مثابه ضمایم طبیعی جنگ و کشاورزی، دموکراسی شایان توجهی در جریان بود که به حکم آن ملاکان محل در یک هاس ثینگ یا اجتماع رؤسای خانواده، مجلس قریه، مجلس ایالتی، یا یک «مجلس متحد» ملی کار قانونگزاران و قضات مملکتی را انجام میدادند. در میان این اقوام، حکومت، حکومت قوانین بود نه افراد. قضاوت با قانون قاعده بود، و انتقام شخصی استثنا. قصاص انتقام آمیز ساگاهای وایکینگ را خونرنگ ساخت، اما حتی در آن عهد خون و پولاد نیز کمکم پرداخت ورگیلد در مورد بزهکاران جانشین انتقام فردی میشد؛ و تنها مردانی که هیچ قانونی جز پیروزی یا شکست را قبول نداشتند دریانوردان جسور بودند. از مجازاتهای شدیدی استفاده میشد تا افرادی را که بر اثر مبارزه با طبیعت سخت جان شده بودند به پیروی از صلح و رعایت آرامش وادارند؛ زناکاران را به دار میآویختند، یا زیر سم اسبان میافکندند تا به هلاکت رسند؛ مفسدان را بر روی تلهایی از هیمه میسوزاندند، افرادی را که به پدر و مادر یا وطن خود خیانت کرده بودند وارونه آویزان میکردند و گرگ زندهای را نیز به همین منوال از پهلوی آنها میآویختند؛ آن را که نسبت به حکومت یاغی میشد به چند اسب میبستند و به این نحو بدنش را شقه میکردند، یا او را به دم گاومیش وحشی میبستند و کشان کشان به قتل میرساندند.
[ویرایش] اساطیر وایکینگها
اساطیر وایکینگ مبحث شگفتانگیزی بود که از نظر فریبندگی بعد از اساطیر یونان قرار داشت. قدیمیترین شکلی که از این اساطیر به دست ما رسیدهاست در هیئت آن اشعار عجیبی است که بغلط آن را ادا نامیدهاند. در ۱۶۴۳ اسقفی در کتابخانة سلطنتی کپنهاگ به کتاب خطی برخورد که حاوی پارهای اشعار قدیمی ایسلندی بود و به اشتباه آنها را «ادا»ی سایمند خردمند ـ کشیش دانشور ایسلندی (حد ۱۰۵۶ - ۱۱۳۳) ـ خواند. اکنون عموم دانشپژوهان بر این عقیدهاند که آن اشعار به سالهای نامعلومی در فاصلة قرون هشتم و دوازدهم میلادی در نروژ، ایسلند، و گروئنلند از طبع و قلم عدهای از شاعران ناشناس تراوش کرده بود، و احتمال دارد که سایمند آنها را گردآوری کرده باشد، لکن خودش مسلماً آنها را نسروده بود، و اصلا عنوان آن سرودهها «ادا» نبودهاست.
[ویرایش] خشونت وایکینگ
شکی نیست که در این دوره، ادبیات اسکاندیناوی دربارة خشونت جامعة وایکینگ راه مبالغه میسپرد، همچنانکه وقایع نگاری و تاریخ، با سوق دادن توجه خواننده به نوادر زندگی، او را از دقت نظر در جریان طبیعی زندگی مردمان باز میدارد. با اینهمه، به حکم شرایط دشوار زندگی، در اوان تاریخ اسکاندیناوی، تنازع بقا چنان بود که فقط پوست کلفتترین افراد میتوانستند پایدار بمانند؛ و از سنن باستانی انتقام و دشمنی و دریازنی بیحساب و کتابی که در دریاهای بیصاحب جهان جریان داشت نوعی اخلاقیات نیچهای پدید آمد که اساس آن شجاعتی بود بی توجه به قیود اخلاقی. در این عهد بود که یک نفر وایکینگ چون از دیگری میپرسید «بگو به کدام آیین باور داری»، جواب میشنید که «من به قدرت خودم ایمان دارم.» هارال هورفاگر طالب اریکة سلطنت نروژ بود و خیال داشت که آن را بزور تصاحب کند. دوستش هاکون به وی اندرز داد که «از خودت بپرس که مردانگی انجام چنین عملی را داری؟ زیرا رسیدن به چنین مقصدی مردی میخواهد شجاع و ثابت قدم که در راه انجام امری این سان خطیر، نیک و بدش یکسان نماید.» پارهای از این مردان در جنگ به درک چنان لذتی نایل میشدند که از زخمی که برمیداشتند تقریباً دردی احساس نمیکردند. به برخی هنگام نبرد جنونی دست میداد مشهور به «برسرکر»ی یا حالتی که جنگجو به کلی مشاعرش را از دست میداد و جز لذت جنگ احساسی نمیکرد؛ برسرکرها، یا به عبارت دیگر «خرس جامگان»، قهرمانانی بودند که بدون جوشن وارد معرکة کارزار میشدند، و مثل جانوران زوزه میکشیدند و میجنگیدند، سپرهای خود را از شدت خشم گاز میگرفتند، و آنگاه، چون نبرد به پایان میرسید، از فرط کوفتگی به حال اغما میافتادند. فقط شجاعان قدم به والهالا میگذاشتند؛ و هر کس که در راه اقران خود در میدان جنگ جان میداد تمامی گناهانش بخشیده میشد.
وایکینگها یا «مردان فیورد»ی که اینسان در سختیها و مسابقات وحشیانه باز آمده بودند بر کشتیهای خود سوار شدند و در روسیه، پومرانی، فریزیا، نورماندی، انگلستان، ایرلند، ایسلند، گروئنلند، ایتالیا، و سیسیل بر قلمروهایی چند استیلا یافتند. این اقدامات پرمخاطره نه حکم جهادهای سپاهیان جرار مسلمان را داشت، نه به ایلغار مجارها شبیه بود، بلکه تاخت و تاز بیمحابای مشتی از مردان بود که هر نوع ضعفی را جنایتی تلقی میکردند و هر نوع قدرتی را خیری میپنداشتند؛ تشنة زمین، زن، ثروت، و قدرت بودند و احساس میکردند که شرکت در نعمات دنیوی حق الاهی آنهاست. این جماعت در ابتدا مانند دریازنان بودند و در پایان به صورت جماعتی از دولتمردان درآمدند. رولو به نورماندی، ویلیام فاتح به انگلستان، و روژة دوم به سیسیل نظم خلاقهای بخشید. فاتحان، در هریک از این موارد، خون تازة شمالی خود را مانند دارویی نیروبخش با خون مردمانی که یکنواختی زندگی روستایی آنان را دچار رخوت کرده بود در هم آمیختند. کمتر اتفاق میافتد که تاریخ چیزی را از بین ببرد که مستحق آن نباشد ـ سوزاندن علفهای هرزه، زمین را برای بذرافشانی بعدی غنیتر میسازد.
[ویرایش] منابع
تاریخ تمدن» ویل دورانت» جلد ۴
اروپا در قرون وسطی» عزت الله نوذری» چاپ اول
ویکی پدیای انگلیسی
www.utb.boras.se